اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

پرچمِ خونخواهي ...

شعر از جلال محمدي

15:20
پرچمِ خونخواهي ...

قبلة آيينهها، کعبة عشق و وفاست

پردهنشين عفاف، در حرم کبرياست

 

تابش فضل و وقار، عابدة روزگار

پرتو شمس شرف، چشم و چراغ حياست

 

آنکه فرود آمدهست ماه به دامان او

ماه که از پرتوش چشم جهان را ضياست

 

ماه و چه ماهي که از پرتو ديدار او

آينهها غرق در شعشعة روشناست

 

شأن و کرامت ببين در زن مردآفربن

آنکه اگر خوانمش مادر مردان، بجاست

 

ماه به دامان او آمد و نيز اختران

دامن او مهبط اختر و ماه از کجاست؟

 

آنکه بر او مژده از هاتف غيبي رسيد؛

ماه و سه اختر تو را از پدر اوصياست

 

ماه بلند اختري، کس نشناسد چون او

ماه و چه ماهي که او ساقي و صاحب لواست

 

ماه اگر گفتهاند، ماه بنيهاشم است

ساقي اگر گفتهاند، ساقي آل عباست

 

کيست که نشناخته مادر آن ماه را

آنکه پر از مهر او خانة شمسالضحيست

 

مادرِ ماه است او، همدمِ شاه است او

حضرت امّ البنين، همسر شيرخداست

 

شمع مزاري اگر نيست بر او در بقيع

ديدة خورشيد را تربت او توتياست

 

شير چنين شيرزن، پرورد آنگونه شير

آنکه چو شير خدا کشتة تيغ جفاست

 

گر چه جدا شد دو دست، از تن آن حق پرست

در دو جهان دست او، از همه مشکل گشاست

 

اي قمر اوليا، از غم تو هر کجا

پرچمي افراشته، خيمة اهل عزاست

رايت خونين تو، پرچم حرّيت است

نام ابوالفضل از آن، نقش عَلَمهاي ماست

 

رايت سرخ عزا، پرچم آزادگيست

پرچم خونخواهيِ واقعة کربلاست

 

حقّ عزاي تو از گريه نگردد ادا

شور عزاي تو تا روز قيامت بپاست

 

در غم تو آفتاب نالهکنان گريه کرد

تا ابد اي ماه اگر بر تو بگريم، رواست

 

داغ فراقت شکست چون کمر کوه را

گويم اگر نيز من داغ تو دارم، خطاست!

 

جاذبة عشق تو ميکشدش سوي خود

هر که در او بويي از غيرت و صدق و صفاست

 

نيست به افتادگان جز تو کسي دستگير

دست مرا هم بگير، دست تو دست خداست

 

شور و نوا ميکنند سوختگان غمت

با من غمديده نيز ناله و شور و نواست

 

لايق شأن تو نيست شعر من، اما مرا

چشم قبول و کرم از پسر لافتيست

 

خلق شناسد مرا شاعر آل علي

موهبتي اينچنين از سر لطف شماست!

 

گر سخنم نارساست، چشم بپوش از کرم

جامة الفاظ تنگ، قامت معنا رساست

 

نيست به جز اشک و آه، داغ دلم را گواه

حسرت درگاهِ ماه، در دل من سالهاست

 

گر صله بخشي به من، برگ زيارت ببخش

گوهر ديدار تو، حاجت اين بينواست

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.