اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

گريستن ز تو آموخت ابر ...

شعر از محمدجواد غفورزاده

گريستن ز تو آموخت ابر ...

مدينه با تو به ماهي دگر، نياز نداشت

به روشنايي صبح و سحر نياز نداشت

 

تو زهرة فلَکي، رشک ماه و پرويني

که با تو چرخ به شمس و قمر نياز نداشت

 

مسافري که نگاه تو بود بدرقهاش،

خداي را، به دعاي سفر نياز نداشت

 

دعاي نيمهشبت سِيرِ آسمان ميکرد

که اين پرستوي عاشق به پر نياز نداشت

 

بهشت روي زمين، خانة گِلين تو بود

که ناز فضّه خريد و به زر نياز نداشت

 

حکايت دلِ تنگ تو را توان پرسيد،

ز لالهاي که به خونِ جگر نياز نداشت

 

وجود پاک تو ميسوخت از شرارة غم

دگر به شعلة قهر و شرر نياز نداشت

 

گريستن ز تو آموخت ابر پاييزي

دگر به خواهش از چشمِ تر نياز نداشت

 

براي سبز شدن، گلبُن محبت و عشق

به اشک زمزم از اين بيشتر نياز نداشت

 

ميان چشمة اشک تو عکس زينب بود

اگر شبِ تو به قرص قمر نياز نداشت...

 

حرير دست تو مجروح بود از دستاس

به تازيانة بيدادگر نياز نداشت

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.