اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

گذري بر زندگي علمي و سياسي آقاي سيد کاظم شريعتمداري - 4

مراودات مستقيم آقاي شريعتمداري و شاه

گذري بر زندگي علمي و سياسي آقاي سيد کاظم شريعتمداري - 4

فراتر از ارتباط شريعتمداري با دستگاههاي امنيتي رژيم پهلوي، ارتباط مستقيم او با شخص شاه بود؛ همان کسي که از خرداد 1342 تا بهمن 1357 نوک پيکان مبارزات مردم ايران متوجه او بود و همو در فرصتهاي مختلف از کشتار مردم هيچ واهمهاي نداشت. آقاي شريعتمداري حتي در اوج مواجهه مردم ايران با شاه، با محمدرضا پهلوي ارتباط و حتي ديدار داشت.

حسين فردوست، دوست و مشاور شاه، قائممقام ساواک و رئيس سازمان بازرسي شاهنشاهي در اين رابطه ميگويد: «ارتباط مهم محمدرضا با آقاي شريعتمداري بود که با وي ديدارهاي پنهاني داشت. از جمله در حوالي سالهاي 45 تا 47 گارد به من اطلاع داد که آقاي شريعتمداري به کاخ سعدآباد آمده و محمدرضا دستور داده که هيچ فردي او را نبيند. او با اتومبيل وارد باغ شده و جلوي پلکان پياده شده و با محمدرضا درون کاخ ملاقات کرده است.»[31]

فردوست نقل ميکند که از سال 56 ستادي با مديريت اميرعباس هويدا تشکيل شد که وظيفه آن تماس و ارتباط با روحانيون بود. هدف اصلي اين ستاد آن بود که «فردي مشخص کند که در مقابل آيتالله خميني تقويت گردد و بتواند روحانيت ايران را اداره کند.» به گفته فردوست، اين ستاد بودجه قابل توجهي را نيز در همين راه خرج ميکرد. فردوست ميگويد: «بهبهانيان معاون دربار که امور مالي دربار در اختيارش بود... به کرات با چمدان دستي پر از پول براي ديدار آقاي شريعتمداري به قم رفت.»[32]

عباس قرهباغي آخرين رئيس ستاد بزرگ ارتشتاران درباره مراودات آقاي شريعتمداري با دربار پهلوي ميگويد: «در اواخر دولت آقاي آموزگار که من فرماندهي ژاندارمري کشور را به عهده داشتم [تابستان 1357]، خود اعليحضرت مستقيماً اوامري درباره آيتالله شريعتمداري فرموده بودند. همچنين آقاي معينيان رئيس دفتر مخصوص شاهنشاهي نيز سفارشات شهبانو را در مورد ايشان به من ابلاغ کرده بود که حتي الامکان خواستههاي آيتالله برآورده شود.»[33]

طبق قرائن و شواهد موجود از سال 1357 ارتباط شاه و آقاي شريعتمداري نزديکتر شد. احمدعلي مسعود انصاري از اقوام فرح و از کارگزاران رژيم پهلوي، از سوي شاه دستور گرفت که روزانه در قم با آيتالله ديدار کرده در باب مسائل روز به گفتگو و تفاهم بنشينند. فرستاده شاه در اولين ديدار، آقاي شريعتمداري را «آرام و به قول معروف نرم» يافت و اين ملاقات را «مؤثر» ارزيابي کرد. ديدارهاي حضوري نماينده مستقيم شاه با آقاي شريعتمداري طي روزهاي آينده به طور مستمر ادامه يافت. براساس خاطرات احمدعلي مسعود انصاري، آقاي شريعتمداري در اين جلسات از مشي آيتالله خميني انتقاد ميکرد و «روي هم رفته ايشان خواستار اصلاحات اما نه از طريق انقلاب و برهم خوردن نظام بلکه در آرامش و به دست خود نظام بود.»

به گفته انصاري طي ماههاي منتهي به پيروزي انقلاب اسلامي، بين آقاي شريعتمداري و شاه «تفاهمي به وجود آمده بود» و آنها چندين مرتبه به صورت تلفني با هم گفتگو و مذاکره کردند. انصاري بدون آن که از محتواي اين مذاکرات صحبت کند ميگويد: «در جريان همين ديدارهايمان يکي دو باري هم شاه و آقاي شريعتمداري تلفني با هم صحبت کردند. بدين ترتيب که قبل از تلفن شاه، من به آيتالله تلفن ميکردم و خبر ميدادم که منتظر باشند و خودشان گوشي تلفن را بردارند. در اين مذاکرات آيتالله شريعتمداري از اسم مستعار حاج عليآقا استفاده ميکرد و شاه هم تنها با عنوان آقا مورد خطاب قرار ميگرفت.»[34]

 

آقاي شريعتمداري بعد از پيروزي انقلاب اسلامي

 

بهمن 1357 آخرين اميدهاي شاه و حاميان وي بر باد رفت. دولت بختيار که آخرين تير در ترکش شاه محسوب ميشد، تاب مبارزات مردم ايران را نياورد و در سيل پرخروش انقلاب مضمحل شد. امام خميني در 12 بهمن 1357 پيروزمندانه وارد کشور شدند و به سرعت دولت تشکل دادند. به محض ورود امام، آقاي شريعتمداري طي پيامي بازگشت ايشان به کشور را تهنيت گفت. پيامي که به تعبير مأموران سفارت آمريکا «عاري از هرگونه اشاره به مقام خميني در نهضت اسلامي يا ذکر لقب «امام» بود.»[35]

آيتالله شريعتمداري در 16 بهمنماه طي يک مصاحبه از تشکيل جمهوري اسلامي حمايت کرد. او در همين مصاحبه گفت: «آنهايي که وي را ميانهرو و آيتالله خميني را تندرو ناميدهاند، تاکتيک را با اصول اشتباه گرفتهاند. وي گفت هر دو هدفهاي يکساني را دنبال ميکنند اما اضافه کرد آشکار است که بايد وي تاکتيکهاي متفاوتي که براي محيط ديکتاتوري و خفقان ايران مناسب ميبود اتخاذ ميکرد.»[36] او تنها چند روز بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در گفتگو با خبرگزاري پارس از لزوم تدوين «برنامه مشخص براي اداره امور مملکت» سخن گفت.[37]

اما چندي نگذشت که همراهي و همگامي ظاهري آيتالله شريعتمداري با انقلاب دگرگون شد. او از همان اسفند 1357 با تائيد و حمايت از «حزب جمهوري خلق مسلمان» به طور مشخص کوشيد تا خود را به عنوان قطبي در برابر رهبري امام خميني مطرح کند. به روايت حجتالاسلام حسن روحاني، «نغمههاي ناساز آقاي شريعتمداري» از همان اسفند 57 شروع شد. او «هرازگاهي با خبرنگاران مطبوعات داخل و خارج مصاحبه و مطالبي مشکلآفرين بيان ميکرد.»[38]

وي با هدايت حزب خلق مسلمان، نظام تازه تأسيس جمهوري اسلامي را با چالشي خطرناک مواجه ساخت. آقاي شريعتمداري در آن روزها چه انديشهاي داشت؟ حجتالاسلام محمدي ريشهري ـ از مسئولين قضايي آن دوره ـ به نقل از آقاي عليمحمد بشارتي ـ مسئول وقت اطلاعات سپاه پاسداران ـ ميگويد: «گزارشي داشتيم که آقاي شريعتمداري در مشهد گفته است: من بالاخره عليه آقاي خميني اعلام جنگ ميکنم.»[39] و اندک اندک در اين مسير پيش رفت.

در نخستين اقدام علني عليه نظام، او به عنوان رهبر معنوي حزب خلق مسلمان، عملاً اقدام آن حزب را در اشغال راديو و تلويزيون تبريز در آذرماه 58 تائيد نمود و در پاسخ به سيل اعلاميهها و نامههايي که از او انحلال حزب مزبور را خواسته بودند، حاضر نشد آن حزب را محکوم کند. از سوي ديگر طرفداران او در قم هم بناي اغتشاش گذاشتند.[40]

آقاي شريعتمداري همچنين مخالفتهاي خود با نظريه ولايت فقيه را نيز علني ساخت. او اعتقاد داشت «اگر چنين اصلي کاملاً تعريف شود، سرانجام به ديکتاتوري منتهي ميشود.» به اعتقاد او: «ولايت فقيه در اسلام وجود دارد، اما بيشتر در جاهايي است که صاحب ندارد. مثلاً در سابق مجلس و دولت نبود، لذا دولت وقت فعلي با نظر ولايت فقيه تعيين شد، اما ولايت فقيه به معناي ديکتاتوري نيست که حکومت ملي و حاکميت مردم را نفي کنيم و همه کارها را در اختيار فقيه بگذاريم.»[41] وي همچنين در مصاحبه با خبرنگار تلويزيون سوئيس گفت: «ولايت فقيه وجود دارد ولي اين ولايت حدودي دارد و نبايد در اين ميان قدرت ملت و حاکميت مردم فراموش شود، چون در ايران رفراندومي که به نظام جمهوري اسلامي رأي داد به اين معناست که قدرت مال ملت است و انتخابات مجلس خبرگان و نمايندگان آن هم با رأي مردم بوده و نمايندگاني که الان در مجلس خبرگان وجود دارند، به اعتبار نمايندگي از طرف ملت صحبت ميکنند. پس اصالت با ملت است و حتي وقتي که قرار است مجلس شوراي ملي و رياستجمهوري با نظر مردم انتخاب شوند، دليل ديگري براي حکومت ملي است لذا نبايد اصل ولايت فقيه به گونه ديگري تفسير شود...»[42] او حتي در آذرماه 1358 جزء افرادي بود که به قانون اساسي جمهوري اسلامي رأي نداد و از اين تصميم خود نيز دفاع کرد.[43]

وي در مسير مواجهه با انقلاب اسلامي شروع به انتقاد از دادگاههاي انقلاب اسلامي نمود و از سوي ديگر چراغ سبز به آمريکا نشان داد. مأموران سفارت گزارش ميدادند که «آقاي شريعتمداري آشکارا از ديدن شخصي از جانب دولت آمريکا خوشحال است و موضعش کاملاً منطقي و مساعد (براي همکاري) بود.»[44] در گزارشي به تاريخ 3 ارديبهشت 1358 که از سفارت آمريکا در تهران به وزارت امور خارجه اين کشور مخابره شده، درباره گرايش آقاي شريعتمداري به آمريکا آمده است: «او ابراز اميدواري کرد که آمريکا نبايد احساسات ضد آمريکايي گسترده کنوني را به عنوان احساسات تمام مردم ايران تلقي کند و زيرکانه گفت که اظهارات خميني تا حد زيادي به اين افکار ضدآمريکايي کمک کرده است... او اضافه کرد که آمريکاييها بايد از فرصتهايي که مـوجب استحکام دوستي آمريکا با ايران ميشود استفاده کنند و با توطئه ضد آمريکايي مبارزه نمايند.»[45] آقاي شريعتمداري در ملاقات با کارمند سفارت آمريکا همچنين به گسترش ارتباطات سياسي با اين دولت خوشبين بود و «قدرداني خود را از کمکهاي آمريکا در گذشته اظهار داشت و متذکر شد که ... انتقادات فعلي از آمريکا از اين عقيده غلط که آمريکا در امور داخلي ايران دخالت ميکند سرچشمه ميگيرد.» او همچنين ابراز اميدواري کرده بود که «اين مشکل ميتواند به طور کامل رفع شود و روابط خوب ايران و آمريکا بر پايه احترام متقابل ميتواند دوباره برقرار شود.»[46]

شواهد حاکي از تلاشهاي آيتالله شريعتمداري براي ايجاد جايگاهي در برابر رهبري امام خميني بود. او در اين راستا ميکوشيد تا از حمايت مردم آذربايجان و تبريز به سود خود بهرهبرداري کند. بر اساس خاطرات آيتالله محمدرضا مهدويکني که در آن برهه با اجازه امام، چندبار با آيتالله شريعتمداري ديدار کرد، آقاي شريعتمداري آذربايجان را خانهي خود ميدانست و مدعي بود مسئولان ارشد استان اعم از استاندار، امام جمعه، دادستان و فرمانده لشکر همه بايد با نظر و اجازه او منصوب شوند؛ «ايشان فرمودند که بالاخره من حرفم اين است که آذربايجان ـ شايد هم گفتند تبريزـ خانهي من است. در خانهي من کارهايي بدون اطلاع و اذن من انجام ميشود. آنجا شما بدون اجازه من دادستان نصب ميکنيد، شما امام جمعه نصب ميکنيد، بدون اينکه من اطلاع داشته باشم، فرمانده ارتش معين ميکنيد، اينها بايد با اطلاع و رضايت من باشد. مردم آنجا از من تقليد ميکنند، شما بايد اينها را رعايت کنيد.»[47]

در چنين فضايي، مأموران سازمان سيا نيز آقاي شريعتمداري را مناسبترين گزينه براي اعمال نفوذ خود تلقي کرده و به دنبال آن بودند تا «يک ائتلاف متشکل از ليبرالهاي سياسي، چهرههاي ديني ميانهرو و سران نظامي متمايل به غرب» را با محوريت او سازماندهي کنند. تا اين که در تيرماه 1359، به هنگام کشف و خنثيسازي توطئهاي خطرناک عليه نظام تازه تأسيس جمهوري اسلامي موسوم به کودتاي نقاب (نوژه)، فاش شد که آيتالله شريعتمداري از آن توطئه با خبر بوده و حتي به طور تلويحي کودتاچيان را مورد حمايت قرار داده است.

طبق تحقيقات مارک گازيوروسکي، سروان نعمتي ـ يکي از عوامل اصلي کودتاـ براي اقناع يکي از خلبانان که نسبت به مأموريت محوله دچار ترديد شده بود، به او ميگويد: «خيليها از جمله آقاي شريعتمداري، اين کودتا را تأييد کردهاند.» همين نويسنده تصريح ميکند: «رهبران نقاب محتاطانه به سه شخصيت برجسته سياسي و مذهبي ديگر در رابطه با کودتا نزديک ميشوند. ظاهراً آيتالله شريعتمداري موافقت کرده از کودتا حمايت کند و حتي متن سخنراني را در جهت پشتيباني از اين اقدام ضبط کند تا در صورت موفقيت از طريق راديو و تلويزيون پخش شود.»[48]

به اعتراف آيت محققي ـ از عوامل اصلي کودتاي نوژه ـ سران «نقاب» آيتالله شريعتمداري را به عنوان جايگزين امام خميني بعد از اجراي عمليات برگزيده بودند؛ «... آقاي شريعتمداري را ميخواستند بياورند در تهران و در يک خانه امني ايشان را قايم کنند، به طوري که روزي که اين جريان عمليات آغاز ميشود، بلافاصله آقاي شريعتمداري از راديو صحبت کنند.»[49]

گرچه شأنيت و جايگاه آيتالله شريعتمداري او را از اين خطا در امان نگاه داشت[50] اما اين پايان بحرانآفرينيهاي وي نبود. در بهار سال 1361 کودتايي به سرکردگي صادق قطبزاده ـ وزير وقت امورخارجه و عضو شوراي انقلاب ـ کشف شد. چندي بعد با اعتراف سران کودتا روشن شد که آيتالله کاظم شريعتمداري هم در آن توطئه خطرناک نقش داشته است. بنابر اعترافات آقاي شريعتمداري، کودتاچيان در آغاز راه او را در جريان امر قرار داده بودند: «... [سيد مهدي] مهدوي [از همفکران قطبزاده و سران کودتا] بدون سابقه و اطلاع قبلي [به] قم آمد و چيزهايي را که گروهي نياز دارند انجام بدهند اظهار کرد و اسم قطبزاده را نياورد...» او درباره اين که چرا به محض اطلاع از توطئه کودتا، مسئولين را در جريان امر قرار نداده نيز ميگويد: «چون باور نکردم و علاوه بر آن [درباره] کارشان فوريت اظهار نميکردند و مسئله اطلاع دادن در نظرم محذوراتي داشت، تا فکرم به جايي برسد، مطلب برملا شد... اين که عجله نکردم، چون اين کار [کودتا] را ابلهانه ميدانستم و خيال ميکردم قبل از ثبوت قطعي شايد موجب گرفتاري عدهاي بيگناه شويم و احتمال هم ميدادم که از طرف بستگان آنها ترور شويم...»[51]

شواهد حاکي از آن بود که آيتالله شريعتمداري حتي از کمک مالي به کودتاچيان نيز دريغ نداشته است. به گفته محسن رضايي: «عباسي داماد آقاي شريعتمداري گفته است که آقاي شريعتمداري نه تنها در جريان امر بوده بلکه مبلغ پانصد هزار تومان نيز به مهدوي پرداخت کرده بود...» خودِ آقاي شريعتمداري نيز در گفتگوي خصوصي با حجتالاسلام ريشهري ـ رئيس وقت دادگاه انقلاب ارتش که بررسي پروندههاي کودتاهاي نقاب و قطبزاده را بر عهده داشت ـ ، تلويحاً موضوع انتقال پول به کودتاچيان را تائيد نموده و از اقدامات خود اظهار پشيماني کرده بود: «از اين که فکر صحيح در اين کار نکردهام و گزارش اينها را شنيدهام و به مقامات به موقع اطلاع ندادهام، خودم را در پيشگاه خداوند مقصر ميدانم و بسيار پشيمانم.»[52]

افشاي نقش يک مرجع تقليد در آن توطئه خطرناک، واکنشهاي مقامات جمهوري اسلامي را نيز در پي داشت. حجتالاسلام اکبر هاشميرفسنجاني ـ رئيس وقت مجلس شوراي اسلامي ـ با اشاره به نقش آيتالله شريعتمداري در کودتاي قطبزاده گفت: «يک مرجعي که لااقل خود را مرجع ميداند، بشنود که بنا است کودتايي شود و اين حداقل آن است که خودشان هم اعتراف کردهاند که از اين کودتا مطلع شدهاند، بالاخره در کودتا عده زيادي شهيد و کشته و زخمي ميشوند. چطور ميتواند يک نفر که خود را مرجع ميداند اين مسئله برايش اهميت نداشته باشد؟ کوچکترين چيزي که در اين رابطه وجود دارد اين است که ايشان از توطئه کودتا مطلع شده و آن را به امام و مسئولان و مردم اطلاع ندادند. اگر همين مقداري که خودشان اعتراف کردند باشد، يک چنين شخصي نميتواند مرجع تقليد باشد.»[53]

روايتها حاکي از آن است که سرنوشت تلخ آيتالله شريعتمداري، امام خميني را به شدت متأثر ساخت. حجتالاسلام ريشهري به ياد ميآورد: «روزي خدمت امام رسيدم و جزئيات مربوط به ماجراي آقاي شريعتمداري را توضيح دادم. امام از اين پيشآمد و سرنوشتي که آقاي شريعتمداري پيدا کرده بود، بسيار متأثر بودند. با حالتي حاکي از تأسف و تأثر فرمود: «تاکنون به مردم ميگفتيم روحانيت؛ حالا مردم به ما ميگويند اين هم روحانيت!» و افزودند: «من به ايشان [آقاي شريعتمداري] گفتم اين راه را که انتخاب کردهاي براي شما روزي پيش خواهد آمد که هيچ کس نتواند از شما دفاع کند.» و بعد اضافه فرمودند: «آن روز، امروز است.» اشاره به اين که در شرايط کنوني اگر امام هم بخواهد به او کمک کند و از او دفاع نمايد، فضاي جـامعه اجازه نميدهد.»[54]

سرانجام در 31  فروردين 1361، آقاي سيد کاظم شريعتمداري به دليل عملکرد سوء و اقدامات ناشايست، با حکم مدرسين و مجتهدين عاليرتبه قم از مرجعيت خلع شد. در بخشي از اعلاميه جامعه مدرسين حوزه علميه قم درباره آقاي شريعتمداري آمده بود: «از روزهاي اول نهضت مقدس اسلامي از آقاي شريعتمداري امور بسياري صادر ميشد که دستاندرکاران نهضت به ويژه جامعه مدرسين آنها را شايسته مقام مرجعيت شيعه نميدانستند ولي براي حفظ وحدت و انسجام صف روحانيت از بازگو کردن آنها سخت دوري ميجستند تا بحمدالله انقلاب مقدس اسلامي پيروز گشت و مردم يک دل و يک جهت به اين انقلاب دل بستهاند ولي اين شخص برخلاف مصالح اسلام و انقلاب و بر خلاف اعتقاد و نظر فقهي خود که در مجله الهادي و در حضور عدهاي از مدرسين تصريح کرده بود، با اصل ولايت فقيه مخالفت کرد و ديديد آن چه ديديد و کرد آن چه نبايد بکند... [او] همچنان به مخالفت و کارشکني و براندازي ادامه داد تا شرکت در کودتاي نوژه و براندازي اخير که در مصاحبه تلويزيوني قطبزاده خائن ملاحظه فرموديد. کيست که طرح کشتن امام و نابودي مردم جماران و براندازي جمهوري اسلامي را بداند و فرياد نزند؟ اگر بخواهيم امور خلاف عدالت را بشماريم مثنوي 70 من کاغذ ميشود؛ لذا ضمن تأکيد بر اين که مراجع قضايي منحصراً بايد به اين امر رسيدگي نمايند، بنا به وظيفه شرعي بر خود لازم دانستيم که سقوط مشاراليه از شايستگي مرجعيت را بالصراحه اعلام نمائيم تا افرادي از مسلمانان که در حالت ترديد و دودلي بودند تکليف خود را بدانند و احياناً با تقليد خود به اسلام و انقلاب ضربه وارد نکرده باشند. گرچه طلاب عزيز و فضلا خود اعلان کردند که از گرفتن شهريه او خودداري خواهند کرد، ما هم تأکيد بر خودداري همه آقايان از گرفتن آن را لازم ميدانيم...»[55]

با افشاي نقش آقاي شريعتمداري در توطئههاي خطرناک عليه نظام اسلامي، و نيز بعد از عزل او از مرجعيت، تصميم بر محدود کردن رفت و آمدها به بيت وي گرفته شد؛ از اين رو ملاقاتها به ديدار با اقوام درجه يک محدود شد و اين محدوديت تا آخر عمر براي او باقي ماند.

درگذشت

در اسفندماه 1364 حال مزاجي آقاي سيد کاظم شريعتمداري نامساعد شد. او را فوراً به بيمارستان «مهرداد» در تهران منتقل کردند تا تحت مراقبت‌‌هاي پزشکي قرار گيرد. جالب اين که امام خميني نيز بدون توجه به پيشينه آقاي شريعتمداري، شخصاً روند درمان وي را پيگيري ميکردند. ايشان به آقاي دکتر غلامرضا باهر فرموده بودند: «شما از طرف من ايشان [آقاي شريعتمداري] را ويزيت کنيد و ببينيد چه کاري دارند. هر کاري دارند انجام بدهيد و به من هم اطلاع دهيد.»[56] امام حتي در برابر درخواست آقاي شريعتمداري جهت اعزام به خارج به منظور ادامه روند درمان، به پزشک وي گفته بودند: «الان شرايط طوري نيست که ايشان خارج بروند، به مصلحت ايشان نيست که خارج بروند. خودتان با احمد هماهنگ کنيد و هر پزشکي که ايشان [آقاي شريعتمداري] ميخواهد با خرج دولت جمهوري اسلامي از خارج بياوريد که از نظر درماني کوتاهي نشود.»

سيد محمدکاظم شريعتمداري سرانجام در 14 فروردين 1365 بر اثر نارسايى کليه درگذشت. از آنجا که دستگاههاي اطلاعاتي در روزهاي منتهي به مرگ وي اخباري مبني بر تحرکات ضدانقلاب کسب کرده بودند، مقرر شد تا تشييع و خاکسپاري او بدون سر و صدا و تنها با حضور خانواده و تعدادي از بستگان انجام شود. در نهايت در نيمه فروردين آن سال، پيکر او به قم منتقل شد تا بعد از غسل و کفن در قبرستان ابوحسين به خاک سپرده شود.[57] و اين سرانجام زندگي مرجع تقليدي بود که پس از فراز و فرودهاي بسيار سرانجام چهره در نقاب خاک کشيد.

مسير زندگي آقاي سيد کاظم شريعتمداري بيشک سرشار از عبرت و پند است. شخصيتي که به دليل خصلتهاي ناپسندي چون رياست طلبي، جاهطلبي، حسادت، ترس و تصميمات اشتباه، خود را در سراشيبي سقوط قرار داد و بدون توجه به نصيحتهاي امام خميني و آيات عظام و خيرخواهان سرانجام در گوشه انزوا درگذشت.

پايان

پينوشتها:

[31] ظهور و سقوط سلطنت پهلوي (جلد اول: خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست)، ويراستار: عبدالله شهبازي، مؤسسه اطلاعات، چاپ 28، 1388، ص 518.

[32] همان، ص 576 و 577.

[33] اعترافات ژنرال (خاطرات ارتشبد عباس قرهباغي)، تهران: نشر ني، چاپ دهم، 1368، ص 19.

[34] پس از سقوط (سرگذشت خاندان پهلوي در دوران آوارگي؛ خاطرات احمدعلي مسعود انصاري)، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، چاپ هفتم، 1388، ص 131-128.

[35] اسناد لانه جاسوسي آمريکا، کتاب اول، ص 312.

[36] «جمهوري اسلامي مانند هر جمهوري ديگر است»، روزنامه کيهان، 16 بهمن 1357، ص 2.

[37] «دولت اسلامي برنامه مشخصي براي اداره مملکت خواهد داشت»، روزنامه کيهان، 30 بهمن 1357، ص 2.

[38] خاطرات حجتالاسلام و المسلمين دکتر حسن روحاني، جلد اول، ص 563.

[39] حجتالاسلام محمدي ريشهري، خاطرهها، جلد اول، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ چهارم، 1388، ص 242.

[40] همان، ص 241.

[41] «نظري بر زمينههاي تئوريک و عملي اختلاف امام خميني با آيتالله شريعتمداري»، روزنامه جوان، شماره 4713، شنبه 12 دي 1394، ص 10.

[42] «در ولايت فقيه قدرت حاکميت مردم نبايد فراموش شود»، روزنامه اطلاعات، شماره 15959، يکشنبه 1 مهر 1358، ص 2.

[43] «مصاحبه آيتالله شريعتمداري با خبرنگاران داخلي و خارجي»، روزنامه اطلاعات، شماره 16023، سهشنبه 20 آذر 1358، ص 2.

[44] اسناد لانه جاسوسي آمريکا، کتاب اول، ص 104.

[45] همان، ص 74 و 75.

[46] همان، ص 104.

[47] غلامرضا خواجه سروي، خاطرات آيتالله مهدويکني، ص 250.

[48] شاداب عسگري، قدر مطلق يک توطئه (کودتاي نقاب به روايت اسناد)، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1388، ص 164 و 165.

[49] حجتالاسلام محمدي ريشهري، خاطرهها، جلد اول، ص 386.

[50] براي کسب اطلاعات بيشتر از نقش آقاي شريعتمداري در کودتاي نقاب بنگريد به: کودتاي نوژه، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، چاپ پنجم، 1387.

[51] حجتالاسلام محمدي ريشهري، خاطرهها، جلد اول، ص 246 و 249.

[52] همان، ص 251 و 259.

[53] «مصاحبه رئيس مجلس درباره آخرين نتايج سفر هياتهاي صلح و اعلاميه جامعه مدرسين»، روزنامه جمهوري اسلامي، سال سوم، ش 8350، چهارشنبه 1 ارديبهشت 1361، ص 1.

[54] حجت الاسلام محمدي ريشهري، خاطرهها، جلد اول، ص 269.

[55] «مدرسين و مجتهدين قم عدم صلاحيت آقاي سيد کاظم شريعتمداري را براي مرجعيت اعلام کردند»، روزنامه جمهوري اسلامي، سال سوم، شماره 835، چهارشنبه 1 ارديبهشت 1361، ص 9.

[56] « توضيحات دکتر باهر درباره معالجه آيتالله شريعتمداري»، سايت تاريخ ايراني، منتشر شده در 16 تيرماه 1392، کد خبر: 3350.

[57] سيد محمدحسين آلصاحب فصول و ديگران، در لباس مرجعيت، ص 64.

 

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.