اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

چگونه جنگ غزه محور مقاومت را احيا نمود

- بخش اول

نشريه تخصصي فارن افرز که تحت حمايت شوراي روابط خارجي آمريکا فعاليت مي‌کند در گزارشي به تاثير جنگ غزه و تحرکات يمن بر توسعه محور مقاومت پرداخته است

چگونه جنگ غزه محور مقاومت را احيا نمود

در حالي که جنگ غزه در جريان است و محور مقاومت در منطقه تحرکات گستردهاي را انجام ميدهد؛ انگليس و ايالات متحده در  12 ژانويه حملات نظامي را عليه اهداف منتسب به حوثيها(انصارالله) در يمن ترتيب دادند؛ حملاتي که پاسخي به تهاجمات اين گروه عليه کشتي هاي تجاري در درياي سرخ که تجارت جهاني را مختل کرده، محسوب ميشد.

اقدامات مذکور حوثيها براي مدت کوتاهي آنها را به برجستهترين عضو يک ائتلاف نظامي تبديل کرد که پس از ترور صالح العاروري و ديگر رهبران حماس در بيروت در 1 ژانويه در سراسر منطقه فعال شده است. سيد حسن نصرالله، قول قصاص داد و اعلام کرد که مبارزه با اسرائيل به چيزي کمتر از “محور مقاومت” نياز ندارد. در ساعاتي پس از وعده نصرالله، سخنان او به صورت ويدئويي به طور گسترده پخش شد. سپس محور مقاومت دست به حمله زد. حزبالله با 21 راکت به پايگاه کنترل هوايي مرون اسرائيل حمله کرد.

گروه مقاومت اسلامي مستقر در عراق نيز هواپيماهاي بدون سرنشين خود را براي حمله به پايگاههاي آمريکايي به سوريه و عراق فرستاد و شهر حيفا اسرائيل را نيز با موشک کروز دوربرد هدف قرار داد. حوثيها هم در درياي سرخ دست به حمله زدند و سرانجام ايران يک نفتکش را در خليج عمان توقيف کرد.

اگرچه کشورهاي غربي و منطقهاي ادعا ميکنند که نميخواهند جنگ در نوار غزه به يک بحران شعلهور منطقهاي تبديل شود، اما ايران، حزب الله، حوثيها و ساير اعضاي اين محور بازي بسيار متفاوتي را انجام ميدهند. آنها با صبر و حوصله و به شکلي روشمند اتحادي از نيروها را در يک ميدان نبرد منطقهاي تثبيت ميکنند. اتحادي که با ايران و حزب الله شروع شد، اما به سرعت در حال تبديل شدن به چيزي بزرگتر از بخشهاي مقوم خود است و ديگر اعضاي آن عبارت از حوثيها در يمن، حماس و جهاد اسلامي در فلسطين و شبهنظاميان شيعه در عراق و سوريه ميباشند.

شکل گيري اين محور، نظم منطقهاي را که غرب براي دههها درخاورميانه ايجاد و از آن دفاع کرده است، با چالشي مستقيم مواجه ميکند. همچنين - همانطور که حملات ايران و حوثيها به کشتيراني در درياي سرخ نشان ميدهد - تهديدي براي تجارت جهاني و عرضه انرژي نيز به شمار ميرود.

حمله حماس به اسرائيل در 7 اکتبر، نشانگر توانايي و نفوذ اين محور ميباشد؛ نفوذي که از سرزمينهاي فلسطين فراتر رفته و لبنان، سوريه، عراق، يمن و ايران را در برميگيرد. غرب، تهران را مغز متفکر اين شبکه ميداند و ترديدي نيست که محور مقاومت نشاندهنده نگاه راهبردي تهران است. درواقع، سپاه پاسداران ايران، قابليتهاي نظامي مرگبار و پشتيباني هماهنگکننده را براي اعضاي محور فراهم کرده است. اما تهران عروسکگردان نيست و انسجام و نقش منطقهاي اين محور چيزي بسيار فراتر از ديکتههاي ايران است.

در حقيقت، اين محور با نفرت مشترک از “استعمارگري” آمريکا و اسرائيل به هم گره خورده است. حزب الله معتقد است که واشنگتن و تلآويو در لبنان مداخله ميکنند و حماس، حوثيها و شبهنظاميان شيعه عراق نيز بر اين باورند که همين امر در سرزمينهاي آنها نيز صادق است. همانطور که نصرالله گفته است، گروههاي پراکنده با اين واقعيت متحد شدهاند که خواه لبناني، فلسطيني يا يمني ، با مسائل مشابه و دشمن يکساني روبرو هستند. اين امر بدان معنا است که آنچه در يک قلمرو اين محور اتفاق ميافتد مستقيماً به بقيه نيز مربوط ميشود. اين محور به جاي ابزار ايران، خود را اتحادي ميبيند که حول محور اهداف راهبردي مشترک و با روح”همه براي يکي و يکي براي همه” بنا شده است. اعضاي آن معتقد هستند که همگي در حال جنگي يکسان عليه اسرائيل و به طور غيرمستقيم آمريکا ميباشند. اين باور بدان معنا است که نه هشدارهاي ايالاتمتحده و نه حملات آن، محور مقاومت را مجبور به توقف نخواهد کرد. تا زماني که توپها در غزه ساکت نشوند، فشار بر جمعيت اين منطقه کاهش نيابد و مسيري معتبر براي حاکميت و استقلال فلسطين طراحي نگردد، ايالات متحده نميتواند خود را از اين مارپيچ خطرناک نجات دهد.

 

طرح کلان ايران

محور مقاومت در 7 اکتبر پا به عرصه وجود ننهاده است، بلکه آغاز آن پس از تهاجم آمريکا به عراق در سال 2001 ميباشد. بنيانگذار اين محور، نيروي قدس سپاه پاسداران ايران، و فرمانده سابق آن، قاسم سليماني، اين شبکه را بر پشتوانه روابط نزديک ايران با حزب الله و با تکيه بر تجارب دو طرف از جنگ با عراق و اسرائيل در دهه 1980 ايجاد کردند. سليماني از ابتدا به دنبال ايجاد يک شبکه منعطف بود که در آن هر بخش تشکيل دهنده اين محور خودکفا باشد. اگرچه آموزش و مهمات لازم براي محور ممکن بود از ايران بيايد، اما انتظار ميرفت که هر واحد بر تاکتيکها، فنآوري و تسليحات خود تسلط يابد.

هدف اصلي اين محور نوپا در روزهاي اوليه، به شکست کشاندن نقشههاي آمريکا براي اشغال عراق بود. براي اين منظور، تهران و حزب الله با موفقيت گروههاي شبهنظامي محلي ايجاد کردند که با نيروهاي آمريکايي ميجنگيدند. پس از کنترل داعش بر بخشهاي وسيعي از عراق و سوريه در سال 2014، شبه نظاميان مشابهي هم براي مبارزه با اين نيروهاي فرقهگرا که هم رژيم اسد در سوريه و هم کنترل شيعيان بر عراق را تهديد ميکردند، تأسيس شدند.

جنگ داخلي سوريه به نقطه عطفي براي اين محور تبديل شد، زيرا ايران، حزب الله و شبهنظاميان شيعه در عراق و سوريه عليه دشمن مشترک خود جنگيدند. با انجام اين کار، بازيگران مذکور تواناييهاي نظامي و اطلاعاتي را تعميق بخشيدند و منطق راهبردي اتحاد خود را تقويت نمودند. به علاوه، در همين دوران بود که ايران روابط خود را با شورشيان حوثي يمن تحکيم کرد و آنها را وارد اتحادي که اکنون در حال رشد است، نمود و پرچم محور مقاومت را بر سر دست گرفت.

طي دهه گذشته، ايران و حزب الله، پهپادها و موشکهاي پيشرفتهاي را در غزه، عراق، سوريه و يمن مستقر کردهاند. آنها همچنين به حماس و حوثيها آموزش دادهاند تا براي خود سلاح بسازند. موفقيت اين رويکرد را توسعه و استفاده ماهرانه حماس و حوثيها از موشک نشان ميدهد. اعضاي محور همچنين در زمينه ارتباطات رسانهاي آموزش ديدهاند؛ در راهاندازي کانالهاي مالي نيز به آنها کمک شده است و نحوه حمايت از مقاومت مدني بهويژه در کرانه باختري را نيز ياد
گرفته
اند.

جانشين سليماني، اسماعيل قاآني، اين ميراث را تداوم بخشيده؛ محور را بيشتر غيرمتمرکز نموده و تصميمگيري تاکتيکي و عملياتي را بهطور فزايندهاي به يگانهاي محلي و فرماندهان آنها واگذار نموده است.

اين شبکه به تهران کمک کرده است تا به هدف هميشگي خود مبني بر بيرون راندن ايالات متحده از خاورميانه ادامه دهد. از زمان انقلاب 1979، تهران بر حفاظت از خود در برابر واشنگتن متمرکز شده است؛ زيرا رهبران ايران بر اين اعتقاد هستند که آمريکا مصمم به نابودي جمهوري اسلامي است.

براي اين منظور، ايران به دنبال مقابله با تلاشهاي ايالاتمتحده براي مهار اقتصادي و نظامي اين کشور بوده است. تهران تلاش کرده است که ارتش آمريکا را از کشورهاي هممرز با ايران و خليجفارس بيرون کند و واشنگتن را مجبور به ترک منطقه نمايد. بنابراين، محور مقاومت براي تهران ارزشمند بوده است؛ زيرا تمرکز نيروهاي آمريکايي را از مرزهاي ايران منحرف نمودهاست.

ارزش راهبردي اين محور براي تهران در هشت سال گذشته به دليل افزايش جنگطلبي واشنگتن افزايش يافته است. در سال 2018، دونالد ترامپ، رئيس جمهور آمريکا از توافق هستهاي با ايران خارج شد و حداکثر تحريمها را عليه ايران اعمال نمود و در سال 2020 نيز دستور ترور سليماني را صادر کرد. اين اقدامات تهران را به نياز به وجود يک محور قدرتمند و منسجم از متحدان که از مديترانه تا خليج فارس کشيده شده و بتواند بر آمريکا فشار وارد کند، متقاعد کرد. در بافتاري که ترسيم شد، برنامه هستهاي ايران نيز اهميت دوچنداني يافت زيرا علاوه بر اهرمي در مذاکرات رفع تحريمها، تبديل به يک عامل بازدارنده در برابر حملات آمريکا به محور مقاومت نيز گرديد.

ساير اعضاي محور مقاومت نيز همسو با اهداف تهران در سراسر منطقه هستند؛ اهدافي که منعکس کننده منافع محلي خود آنها نيز ميباشد. مثلاً حزبالله به دليل تمايل به محافظت از جنوب لبنان در برابر آنچه جاهطلبيهاي توسعهطلبانه اسرائيل ميخواند که ظاهراً شامل مناطقي در سوريه و اردن نيز ميشود، دست به اقدام ميزند. شبهنظاميان شيعه در عراق بر خروج نيروهاي آمريکايي از اين کشور و همچنين پيروزي در جنگ داخلي ناتمام با سنيها متمرکز هستند. حوثيها هم ميخواهند بر کل يمن سيطره پيدا کنند و از تلاشهاي عربستان سعودي و امارات متحده عربي براي ايجاد مانع در سر راه آنها ناراحت هستند.

 

همه براي يکي

بااينحال، محور مقاومت در نهايت يک اتحاد نظامي است و بنابراين اعضاي آن در کنار هم قويتر هستند. اگرچه حماس، حمله 7 اکتبر را طراحي و اجرا کرد، اما ايران و حزبالله تا حد زيادي مسئول ارتقاء قابليتهاي اين گروه به شمار ميروند. درواقع، جلساتي در بيروت که پيش از 7 اکتبر و با حضور رهبران ارشد حماس، حزبالله، جهاد اسلامي فلسطين، سپاه پاسداران، حوثيها و شبهنظاميان عراقي برگزار شده است، نشان ميدهد که اعضاي محور احتمالاً از برنامههاي حماس اطلاع داشتهاند. براي حماس، هدف اصلي اين حمله، برهم زدن وضعيت موجود، که بهآرامي اما به قطعيت آرمان فلسطين را خاموش ميکرد، و همچنين بازگرداندن مبارزات آنها به خط مقدم سياست عربي بود.

براي ايران و حزبالله نيز، بازگرداندن مسئله فلسطين به مرکزيت صحنه، اين مزيت را داشت که اسرائيل را به عقب راند و در نتيجه احتمال عاديسازي بيشتر روابط بين اسرائيل و کشورهاي عربي را کاهش داد. آنها همچنين شيفته گرفتار کردن اسرائيل در باتلاق يک جنگ چند جبههاي هستند که سبب مصروف شدن منابع آن ميشود. درهرصورت، اين درگيري سبب شده است تا به يک هدف ديرينه ايران جامه عمل پوشانده شود: تهران مدتهاست بر اين باور است که اگر اسرائيل به مسائل خود مشغول نباشد، به امور ايران مشغول خواهد شد.

بااينحال، نتيجه حمله حماس، مقياس و توحش پاسخ اسرائيل، فاجعه انساني منتج از آن و ميزان توجه جهاني به اين مسئله غيرمنتظره بود. حماس و متحدانش در محور مقاومت پيشبيني نميکردند که حمله 7 اکتبر تا اين حد موفقيتآميز باشد؛ آنها شايد در گمان حملهاي سريع به اسرائيل بودند که بهسرعت انجام شده و با تلفات و گروگانهاي محدود پايان يابد. البته در اين صورت نيز اسرائيل به غزه حمله ميکرد، اما نه با وحشيگري که اکنون شاهد آن هستيم. موفقيت حمله حماس و گستردگي واکنش اسرائيل، محور مقاومت را مبهوت نمود و در نتيجه اين محور در اهداف و راهبردهاي خود بازنگري کرد. اگرچه نه ايران و نه حزبالله خواهان يک جنگ منطقهاي گسترده نيستند، اما آنها هم نيروهاي اسرائيلي و هم نيروهاي آمريکايي را با هواپيماهاي بدون سرنشين و موشک هدف قرار دادهاند. حوثيها نيز با ايجاد اختلال در کشتيراني در درياي سرخ به اين مبارزه پيوستهاند. آنها اين کار را براي نشان دادن حمايت از فلسطينيها و همچنين براي بازداشتن ايالاتمتحده و اسرائيل از گسترش جنگ به لبنان با نشان دادن تمايل اعضاي محور براي جنگ انجام دادهاند. آنها اميدوارند که اين کار مانع عزم اسرائيل براي گسترش درگيري شود و تلآويو را از گسترش جنگ در جبههاي که خود انتخاب کرده است- آن هم بدون اينکه با تمام اعضاي محور درگير شود- بازدارد.

همه اعضاي اين محور در جنگ غزه شرکت کردهاند و در نتيجه از نظر اسرائيل و آمريکا همگي شريک جرم هستند. اين امر باعث تقويت بيشتر پيوندهاي درون محور شده است. اکنون همه آنها به يکديگر براي جلوگيري از پيروزي آشکار اسرائيل در غزه وابسته هستند. زيرا اگر اسرائيل پيروز شود، احتمالاً توجه خود را به ساير اعضاي محور معطوف خواهد کرد.«توجهي که از حزبالله شروع شده و به ايران ختم خواهد شد.»

ادامه دارد

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.