چندي پيش مولوي عبداللطيف منصور، سرپرست وزارت انرژي و آب طالبان درباره حقابه ايران گفته بود: «خشکسالي نهتنها مشکل جمهوري اسلامي ايران، بلکه مشکل افغانستان هم است... خشکسالي يک امتحان بزرگ الهي است. دعا ميکنيم که باران ببارد و اين مسئله هم حل خواهد شد. »
اين جمله او که البته براي ايران سخت گران آمد، تقريباً همزمان بود با خبري که تا اندازهاي عجيب بود؛ برنامه ساخت يک سد (بند) در خاشرود ولايت نيمروز در نزديکي مرز ايران براساس «حکم فوقالعاده» رهبر طالبان، آن هم با هدف تأمين آب فقط هشتهزار هکتار زمين زراعي در ولسواليهاي (شهرستانهاي) گلستان، دلارام، خاشرود، غوري و چخانسوري در ولايت (استان) نيمروز افغانستان. اين خبر از آنجايي عجيب بود که بيش از آنکه منشأ نرسيدن آب به ايران شود، کانون جديد گردوخاک در هامون پوزک (بخشي از هامون که بيشتر آن در افغانستان قرار دارد) خواهد شد و دودش به چشم شهرهاي لشکرگاه و قندهار و حتي کابل ميرود!
حسين سرگزي، رئيس اداره آبخيزداري و حفاظت خاک ادارهکل منابع طبيعي استان سيستانوبلوچستان و يکي از کارشناسان خبره منابع طبيعي اين استان در اينباره، ميگويد: «اين براي اولينبار است که اين بخش از هامون خشک شده و خاک زيادي از آن برداشته ميشود. اين خشکي عمدتاً خود افغانستان را تحت تاثير قرار ميدهد، زيرا جهت وزش باد طوري است که شهر لشکرگاه و قندهار را متأثر ميکند.» با اين همه آثار زيانبار آن بر سيستان را هم نميتوان کتمان کرد.
اين کارشناس منابع طبيعي در اين گفتگو پشتپرده سدسازيهاي پي در پي در افغانستان ميگويد که نشان از ردپاي کشورهاي عربي و ترکيه براي تبديل اهرم آب براي فشار بر ايران دارد؛ موضوعي که البته طالبان نيز در ادامه حکمرانان قبلي افغانستان از آن براي دريافت سوخت ارزانتر، حق ترانزيت کمتر و... استفاده ميکند. البته در اين بين، دست ايران چندان بسته نيست و ميتواند با ابزارهاي ديپلماتيک، حقابه ايران را بازستاند، اما به شرطيکه حاکميت، اهميت موضوع زيستمحيطي را نسبت به مسئله شرب در منطقه دريابد و بپذيرد که اين اقدامات افغانستان ديگر دوستانه نيست و نبايد از افغانستان در مورد حقوق محيطزيست که در حد حقوق بشر است، بگذرد.
سد خاشرود چه آثاري بر ايران و افغانستان دارد؟
خاشرود در کنار يک رودخانه کوچکتر به نام خوسپاس از افغانستان وارد هامون پوزک در شمال زرنج در استان نيمروز افغانستان و پريان مشترک هم رودخانهاي که از جنوب وارد هامون پوزک ميشد، حجم هامون پوزک را تشکيل ميدادند که هامون پوزک پر شده و روي هامون صابري سرريز شده و وارد هامون هيرمند ميشد.
بيش از 90 درصد از وسعت هامون پوزک در افغانستان است؛ از 1600 کيلومترمربع سطح هامون پوزک 1250 کيلومتر در افغانستان و 350 کيلومترمربع يعني حدود 35 هزار هکتار در ايران و در منتهياليه شمالشرقي ايران واقع شده است.
با توجه به جهت وزش بادهاي فرساينده که معمولاً از شمالغرب به جنوبشرق است و محل قرارگيري هامون پوزک که رودخانههاي منتهي به آن داراي شيب زياد است، اولين بارندگي در افغانستان بلافاصله آبي وارد هامون پوزک ميشد. به همين خاطر از گذشته معمولاً هامون مرطوبتر بوده و کمتر مشکل فرسايش بادي داشت. ضمن اينکه به نسبت ساير هامونها، از نظر وسعت هم طوري است که منابع مسکوني حداقل در شمال و غرب هامون نيستند و منطقهاي بود که کمتر مورد تخريب و رفتوآمد قرار ميگرفت، زيرا از نظر زيستمحيطي مورد اهميت بود.
حالا نکته اينجاست که ميزان آب خاشرود، زماني اهميت پيدا ميکرد که رودخانه پريان مشترک هم وجود ميداشت، ولي با توجه به اينکه سدکمالخان را روي هيرمند افغانستان ساختهاند، هم رودخانه سيستان و هم پريان مشترک خشک شده و اگر آبي هم بعد از سد رهاسازي شود، در حد حقابه براي پاييندست است و احتمال اينکه آب در پريان مشترک جريان پيدا کند و نهايتاً به هامون پوزک برسد، خيلي کم است؛ بنابراين آب پريان مشترک با خاشرود خيلي نميتواند شريک شود و کمک کند که هامون پوزک پر شده و بعد به سمت ايران بيايد، اما اين آب تماماً به مصرف هامون پوزک در افغانستان ميرسيد.
جهت وزش بادهاي فرساينده، از جنوبغرب به شمالشرق است، بنابراين هامون پوزک با توجه به محلي که قرار گرفته، يعني دقيقاً شمال استان نيمروز، اگر قرار باشد خشک باشد، همه گرد و غبار وارد افغانستان ميشود و کمتر ما را تحت تأثير قرار ميدهد. به همين دليل تأکيد دارم که افغانستان با ساختن اين سد، تير را به چشم خودش شليک کرده است.
تصاوير ماهوارهاي هم نشان ميدهد که ميزان برداشت خاک از کل هامون را اگر در نظر بگيريم، ميزان برداشت خاک از هامون پوزک تا به حال ناچيز بوده، ولي در يکسال اخير خيلي برداشت خاک زياد شده است. اين براي اولينبار است که اين بخش از هامون خشک شده و خاک زيادي از آن برداشته ميشود. اين خشکي عمدتاً خود افغانستان را تحت تاثير قرار ميدهد، زيرا جهت وزش باد طوري است که شهر لشکرگاه و قندهار را متأثر ميکند.
الگوي وزش باد بهگونهاي است که دوباره دور ميزند و حتي بهسمت کابل هم ميرود؛ بنابراين از اين جهت تأثير سد خاشرود بيشتر از اينکه متوجه ايران باشد، به شدت متوجه افغانستان است. طالبان اعلام کرده که به کمک اين سد ميخواهد 8هزار هکتار را کشت کند که در قياس با کشت 500 هزار هکتار اراضي پاييندستي که با انحراف کانال قوشتپه در شمال افغانستان ايجاد شد يا 49 هزار هکتاري که در کنار گودزره زير کشت بردند، بسيار کوچک است؛ بنابراين اجراي اين سر سد از نظر هزينه فايده هم به سود افغانستان نيست.
دقيقاً مشخص نيست که علت اين اقدام طالبان چيست، اما گمان ميرود همان جهالتي باشد که ناشي از آن روي همه رودخانهها سد زدند تا فقط آب به ايران نرسد. اين آخرين اقدام، تأثير زيادي بر ايران ندارد، البته از نظر اکولوژيک هر آبي که وارد هامون شود، به نفع طبيعت و منطقه است. اگر آن طرف آب داشته باشد، حيات وحش ميتواند به آن سمت کوچ کنند و از آب استفاده کنند و در مجموع رطوبت منطقه بالا ميرود. در مقياس محلي تأثيرگذار است که آب در هامون وجود داشته باشد. بخشي از گونهها آنجا دوام ميآورند و ميمانند، اما اينکه تأثير مستقيمي بر سيستان داشته باشد اينطور نيست و بيشتر روي افغانستان تأثير دارد تا سيستان.
در گذشته ارتباط مردم دو سوي مرز با يکديگر چگونه بود؟
در گذشته که مرزها و مخاصمات دو طرف به اين صورت نبود، مردم بخش ميانکنگي شهرستان هيرمند که کنار هامون پوزک هستند، دامشان را براي چرا به آنجا ميبردند يا بعضاً ني ميبريدند يا حتي صيادان براي ماهيگيري به آنجا ميرفتند، اما از زمانيکه مرزها در آنجا خيلي امنيتي شده و برجکهاي مرزي اجازه نميدهند کسي رفتوآمد کند، اوضاع تغيير کرد. حتي در يکي دو مورد شنيدم که دامها به دو طرف مرز رفته و به صاحبانشان برگردانده نشده و مخاصمات به وجود آمده است، اما اگر به هامون پوزک آنقدري آب وارد ميشد که سرريز کند، چون چند گودي يا چُنگ هست که از هامون پوزک تغذيه ميکند مثل چُنگ خرگوشي که کنار اسکله تختهعدالت قرار دارد يا چُنگ سرخ که پشت شهر قُرقُري است و از هامون پوزک آب ميگرفتند، اگر آب به آنجا نيايد متأسفانه اين گوديها هم هيچوقت آب نميگيرند. به اضافه اينکه آب پوزک ميتوانست به سمت هامون صابري بيايد و آب صابري هم به سمت پوزک برود و بخشي که بين هامون صابري و هامون پوزک است که بيشترين فرسايش بادي را دارد، ميتوانست آبگير شود و تا حدي به کنترل گرد و غبار کمک کند که متأسفانه اين اتفاق نميافتد.
اهميت اين سد در کنار سد کمالخان و ديگر سدسازيها در افغانستان چقدر است؟
با توجه به اينکه اين سد حداقل آبي وارد هامونها ميکرد و حالا اين کار را نميکند، نشان ميدهد که افغانستان مصمم است بر ما فشار اکولوژيک و زيستمحيطي بياورد. اين آب وارد هامون پوزک ميشد و با مشارکت رودخانه فراهرود در شمال افغانستان، ميتوانست کانون اصلي گردوغبار را بين هامون صابري و هامون پوزک تعديل کند يا از اين آب استفاده شود.
از طرفي سد کمالخان آب پريان مشترک را کم ميکند که به هامونها نميرسد و سيستان را هم تحت تأثير قرار ميدهد. سد کمالخان از طريق رودخانه هيرمند و پريان مشترک موجب عدم ورود آب به هامون پوزک ميشود. سد خاشرود هم روي ورود آب به هامون پوزک تأثير دارد. سد بخشآباد که روي فراهرود احداث ميشود بر هامون صابري تأثير دارد. همه اينها مانع ميشوند که آب وارد هامونها شود و تأثيرات زيست محيطي وحشتناکي خواهند داشت. بگذريم از اينکه دو سه سدي که احداث ميشود در مجموع رطوبت را در منطقه کم ميکند و کميت و کيفيت آب زير قشري را هم تحت تأثير قرار ميدهد و پوشش گياهي که در دشت سيستان ايجاد شده يا خودرو است، تحت تأثير قرار خواهد داد و وقتي پوشش به سمت زوال باشد، حتماً فرسايش بادي در منطقه بيشتر خواهد شد.
چرا افغانستان چنين اقدامي را در دستور کار قرار داده است؟ آيا افغانستان چنين برنامهاي دارد يا ميتوان آن را برنامه طالبان محسوب کرد؟
دو بحث مطرح است. يکي اينکه پاي مداخلات خارجي و کشورهاي منطقهاي و فرامنطقهاي مثل کشورهاي عربي و ترکيه در ميان است و ميخواهند با ايران تسويهحساب زيستمحيطي کنند. با توجه به مسئله ريزگرد و مخالفتي که ما با پروژه گاپ در ترکيه داريم، ميخواهند امتياز بگيرند يا بحثهايي که در غرب کشور آبها را کنترل ميکنيم، چهبسا کشورهاي ديگر هم چنين ايدهاي داشته باشند که از طريق افغانستان يا طالبان به ما فشار بياورند.
مورد ديگر اينکه طالبان با جهلي که دارد، تصور ميکند با ساخت سد، اشتغال زودبازدهي ايجاد ميکند و با اولويت دادن به کشاورزي زودبازده در منطقه ميخواهد فوراً مهاجراني که برميگردند را اسکان دهند و اشتغال ايجاد کنند؛ بنابراين به مسائل بلندمدت محيطزيستي فکر نميکنند و ميخواهند اراضي کشاورزي را توسعه دهند. طالبان هم تنها اهرمي که ميتواند از ايران امتياز بگيرد اين است که منابع آب را کنترل کنند و ايران را به آب افغانستان نيازمند کنند.
کمااينکه ما هم در مورد افغانستان و مراودات دوطرفه ميگوييم کاش قبل از اين ترانزيت را انجام ميداديم و خط آهن را ميکشيديم، گمرک مرزي را توسعه ميداديم يا انرژيهاي نو را در سيستان توسعه ميداديم و افغانستان را به خط آب و برق و ترانزيت وابسته ميکرديم که ميتوانستيم الان آب بگيريم. آنها هم از اين نقطه ضعف ما استفاده ميکنند که براي اينکه چانهزني کنند، حق ترانزيت کمتري بپردازند يا به منابع انرژي دسترسي داشته باشند، بهترين کار اين است که منابع آب را به رايگان به ما ندهند. مداخلات خارجي را هم رد نميکنم.
بحث ديگر اينکه افغانستان در دورهاي که طالبان وارد شدند، نيروهاي متخصصشان از کشور فرار کرده و انسجام تشکيلاتي سدسازيشان از بين رفته بود تا حدي سدسازي را متوقف کردند و در زمينه احداث کانالها و توسعه اراضي کشاورزي تلاش کردند. اما دوباره کشورهاي خارجي متوجه هستند که افغانستان بازار خوبي است و ميتوانند برگردند، برخي متخصصانشان هم احتمالاً برگشتهاند و دوباره روي موضوع سدسازي تمرکز کردهاند. ضمن اينکه همه کشورهاي خارجي که در افغانستان مطالعه و کار کردهاند از گذشته برنامهشان اين بوده که اين سدها ساخته شود، کما اينکه نقشه اجرايي سد بخشآباد و کمالخان را که مربوط به 50 تا 60 سال قبل (1964) بوده، پيدا شده و شرکتهاي خارجي، مهرشان پاي اين نقشهها است که آن سالها طراحي کردهاند. افغانستان يا آن کشورها احتمالاً به اين نتيجه رسيده است که براي کسب منفعت و توسعه هژمونيشان به افغانستان برگردند و در اين شرايط کار کنند.
اکنون که ايران بهواسطه عدم تخصيص حقابه، با طالبان دچار چالش جدي است، چگونه ميتوان افغانستان را مجاب به پرداخت حقابه ايران کرد؟
خيليها ميگفتند طالبان نيامده که بماند، آمده که تخريب کند و با تبعيضات قومياي که دارند دنيا آنها را به رسميت نخواهد شناخت، اما به نظر من طالبان در افغانستان براي ماندن آمدهاند و برنامههاي بلندمدت دارند. هم در تعامل با همسايگان و هم اينکه بهنوعي خودشان را به همسايگان بشناسانند و متقاعدشان کنند که نيروي جدياي وارد افغانستان شده و حاکميت افغانستان مستقل و بااقتدار است؛ بنابراين بسياري از کارهايي که ميکنند از اين موضع است که گربه را دم حجله بکشند و خودشان را بشناسانند که ما تعارف نداريم. اينکه ما چطور با اينها تعامل کنيم به نظر ميآيد حاکميت تا حد زيادي متوجه شده، اما اولويتها متفاوت است. الان اولويت امنيتي و خروج آمريکا از افغانستان مطرح بود و بعد نفع مالي يا بحث حقابه.
خوشبختانه اين درک در دولت به وجود آمده و در هيئتي که آمدند هم ديديم اينها را به تهران، اصفهان و چابهار بردند و در مقابل خواستههاي افغانستان و تأمين نيازهايشان، چيزي که ايران ميخواست بحث حقابه در صدر مذاکرات بود. به نظرم تعامل با افغانستان ميتواند خيلي کارگشا باشد، چون در مورد مخاصمه تقريباً همه راهها را رفتيم و آقاي رئيسجمهور حتي تهديد کرد، اما خيلي جواب نداد.
راههاي خودمان را براي تأمين آب ميرويم که محتاج افغانستان نباشيم و به نظرم از اين موضع ميشود مسئله دوجانبه ايران و افغانستان را ديد که تا حدي استقلالمان را از نظر آبي به دست ميآوريم و افغانستان هم متوجه است که ما اين کار را ميکنيم؛ بنابراين با توجه به مجموع برنامههاي دولت با بحران آب روبهرو نشده و نخواهيم شد.
براي اينکه بتوانيم به حقابه برسيم بايد با افغانستان تعامل کنيم و مراودات مرزي دوطرفه بايد برقرار باشد و به استقلال آبي حداقل در حد آب شرب در داخل کشور دست پيدا کنيم. گرچه من معتقد به پروژههاي کلان آبي درياي عمان نيستم که شکستخورده است، اما تأمين آب از غرب سيستان و برداشت از چاههايي که در حوضه سيستان وجود دارد، ميتواند کارا باشد. يا جلوگيري از انتقال آب زابل به زاهدان تا حداقل ناف زاهدان از منابع آبي سيستان بريده شود.
اميدوارم که حداقل تنش آبي در حد آب شرب در منطقه پايين بيايد. ولي درک شرايط مردم از طرف حاکميت مهم است. معيشت و ريزگردها که بر سلامت مردم تأثيرگذار است، خيلي مهم است. بايد با هر ابزاري که شده، مسئله حقابه را با افغانستان حل کنند و هم توجه داشته باشند که بعضي اقدامات افغانستان ديگر دوستانه نيست؛ بنابراين نبايد از افغانستان در مورد حقوق محيطزيست که در حد حقوق بشر است، بگذرند. درست است که همسايه ماست و بايد تعامل کنيم، درست است که دشمن مشترکي مثل آمريکا از ديد حاکميت داريم که افغانستان و طالبان ميتواند به ما کمک کند، اما اقدامات افغانستان تأثيرات بلندمدت دارد، يعني اگر ميخواهد هامون را از حقابهاش محروم کند، بسياري از گونهها براي هميشه در اين منطقه از بين خواهند رفت.
بسياري از مشکلات رواني و تنفسي و گوارشي و بيماريهاي چشمي همراه مردم خواهد بود و نميشود چشمپوشي کرد. حتي شايد مجبور باشيم برخي از روستاها را جابهجا کنيم. شايد نتوانيم به موقع از فرودگاه استفاده کنيم. قطعاً مردم به فکر مهاجرت خواهند افتاد. اينها اتفاقاتي نيست که حاکميت چشمپوشي کند. حتماً بايد در اين زمينهها به مجامع بينالمللي شکايت شود، گرچه ممکن است الان شکايت را پيگيري نکنيم، اما اينکه اين قضيه مستند شود و از طرف حاکميت جدي گرفته شود، مطالبه جدي مردم و کارشناسان ماست. بهعنوان جمعبندي بايد بگويم تعامل اقتصادي، قوي کردن و استقلال در حد آب شرب در داخل کشور، وابسته کردن افغانستان با ايجاد زيرساختها مثلاً سرعت دادن به انتقال گاز و توسعه گمرک، سرعت دادن به ساخت راهآهن، اتمام بزرگراه چابهار- ميلک و... ميتواند راهحل باشد.
بايد مسائل زيستمحيطي را در صدر موضوعات جدي در نظر بگيريم. متأسفانه اشتباه مهلکي که خيليها دارند اين است که فقط روي 850 و 820 ميليون مترمکعب حقابه تأکيد دارند، در حالي که الان حقابه زيستمحيطي اولويتش از حقابه شرب خيلي بيشتر است. ممکن است شرب را با بطري آب معدني تأمين کنيم، اما اگر محيطزيست پايداري نداشته باشيم، کسي نميتواند در منطقه بماند. ضمن اينکه پايداري محيطزيست در سيستان که هزار روستا دارد، به معيشت مردم گره خورده و پايداري محيطزيست ميتواند به معيشت مردم کمک کند.
حتي اگر دولت بخواهد براي تأمين معيشت مردم کارخانه يا کار صنعتي در منطقه انجام دهد، باز هم پايداري زيستمحيطي و تثبيت اکولوژيک اهميت دارد، چون صنعت نميتواند در شرايط گردوغبار و تپههاي ماسهاي دوام بياورد. مورد ديگر برخورد منطقي و قانوني با افغانستان است. ايران ميتواند از طريق کنوانسيونهاي بينالمللي شکايت کند يا از طريق جذب هميار و همکار اين کار را انجام دهد. ايران ميتواند با برخي از کشورهاي اروپايي يا محيطزيستي دنيا رايزني کند که افغانستان را متقاعد کنند به اينکه منبعي که گردوغبار توليد ميکند، تأثيرات جهاني دارد.
بيماريهايي که به دليل گردوغبار رخ ميدهد ميتواند اثرات جهاني داشته باشد. مثلاً بيماري سل را در کشور ريشهکردن کرديم، اما متأسفانه بيشترين ميزان سل مقاوم به درمان در سيستان وجود دارد و بعد از آن گلستان که آن هم به خاطر سيستان بوده است. اينکه بيماريهاي سنتي دوباره احيا شود، نطقهضعف جهاني در بُعد بهداشت در دنيا است که از اين جهت هم بايد به آن اهميت داد.
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.