شعر از علي شهودي
قامت ايثار و تنديس نجابت فاطمه ست
پاسدار مکتب سرخ ولايت فاطمه ست
سرور نسوان عالم دخت ختم المرسلين
مالک گنج عفاف و کنج عزت فاطمه ست
گشت فرياد عدالتخواهي از نايش بلند
منطق کوبنده جهل و جهالت فاطمه ست
از کلامش مي طرواد عطر و نور روشني
در شبان تيره مصباح هدايت فاطمه ست
مي زند خيل ملائک بوسه بر چادر شبش
اسوه تقوي و الگوي طهارت فاطمه ست
پاي بر هستي نهاد و هستي از او هست يافت
بوستان آفرينش را طراوت فاطمه ست
از حديث قدسي «لولا» چنين دريافتم
در حقيقت علت غايي خلقت فاطمه ست
نور او را خالق از نور جلالش آفريد
آفرينش را شکوه و شان و شوکت فاطمه ست
آنکه ابتر گفت احمد را بگو باز آ ببين
معني و مفهوم رويش در طبيعت فاطمه ست
بي سبب نبود که اورا مام خود خواند نبي
راحتي بخش دل ختم رسالت فاطمه ست
«مَنْ أَحَبَّ اِبْنَتِي» فرمود فخر کائنات
يعني اي سلمان جواز باغ جنت فاطمه ست
آنکه حبش روزمرگ و قبرو ميزان و حساب
مي رسد آري به داد خيل امت فاطمه ست
با ولي الله پيمان بست از روز نخست
پايبند عهد و پيمان، تا قيامت فاطمه ست
راهي از غار حرا ترسيم کرده تا غدير
حلقه ي وصل امامت با نبوت فاطمه ست
آن دو دريايي که قرآن ميکند توصيف آن
مرتضي درياي حلم و بحر عصمت فاطمه ست
در هجوم تند باد فتنه چون کوه ايستاد
آنکه با جان کرد از مولا حمايت فاطمه ست
گاه گفتن گفت و گه آيين خاموشي گزيد
آنکه گفتار و سکوتش داشت حکمت فاطمه ست
بس مصائب ديدومحنتهاکشيدوسوخت ساخت
آنکه در راه ولي کرد استقامت فاطمه ست
در غبار فتنه آنکو حق و باطل را شناخت
با چراغ بينش و چشم بصيرت فاطمه ست
رکن خلقت بود و بر امت ولايت داشت خود
در تَعَيُّن قدسي و اِنسيه صورت فاطمه ست
«لاتُصَلّي «خواند بر آن فرقه پيمان شکن
تا کجا بين تابع حکم امامت فاطمه ست
در ره دين حق از دار و ندار خود گذشت
آنکه شد سيراب از جام شهادت فاطمه ست
چون قدم بر عرصه محشر نهد بيند همه
آنکه دارد در کفش حکم شفاعت،فاطمه ست
من کيام گويم «شهودي» وصف آن نيکو سرشت
آنکه گويد وصف او آيات رحمت فاطمه ست
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.