متهمبهقتل ميگويد اگر يادگاري عجيب اجدادش را در دست نداشت، اين جنايت رخ نميداد. گفتوگو با او را بخوانيد.
انگيزهات از قتل برادرت چه بود؟
او معتاد و خلافکار بود. من و مادرم را اذيت ميکرد و اصرار داشت خانه پدريمان را بفروشد و ارثيهاش را بگيرد. من اما مخالف بودم چون نميخواستم مادرم آواره شود؛ اما بااينحال قصد کشتن او را هم نداشتم.
پس چه شد که جانش را گرفتي؟
برادرم گفت به بنگاههاي اطراف سپرده که خانه را بفروشند. عصباني شدم و کنترلم را از دست دادم. همان لحظه چشمم به اسلحهاي افتاد که از اجدادم به ما ارث رسيده بود. آن را برداشتم و به سمت او شليک کردم. فقط ميخواستم بترسانمش اما گلوله جانش را گرفت. اگر آن يادگاري لعنتي نبود، الان برادرم زنده بود.
پس از قتل چه کردي؟
به دوستم زنگ زدم و از او خواستم به من کمک کند تا جسد را به بيرون از خانه منتقل کنيم. او هم قبول کرد و فرداي آن روز هم به مادرم گفتم که برادرم براي کار به ترکيه رفته و برنميگردد.
مادرت باور کرد؟
او مرا قبول دارد و اصلا فکر نکرد که دروغ ميگويم؛ اما حالا که دستم رو شده، قطعا غصه ما را خواهد خورد. اميدوارم مادرم مرا حلال کند و ببخشد.
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.