اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

وقتي «شهريار»، تجزيه طلبان را هدف گرفت

27 شهريور، روز ملي «شعر و ادب فارسي» بود. بهانه اين نامگذاري هم سال مرگ شاعر نامي و معاصر کشور؛ «حافظ ثاني» و صاحب اشعار معروف ترکي «حيدر بابايه سلام» است. همان «سيد محمدحسين بهجت تبريزي»، متخلص به «شهريار». شاعري که علاوه بر اشعار زيباي او به زبان ترکي، غزل هاي نابي به زبان فارسي سروده که از نظر فرم، محتوا و شأن کلمات از بهترين هاي دوران هستند.

وقتي «شهريار»، تجزيه طلبان را هدف گرفت

اما روايتي کمتر شنيده شده درباره شاعري با ته لهجه شيرين که شعرهايش از ياد نمي رود وجود دارد. همان که شاعر با تدبير، آگاهي و مقاومت ادبي، موضع خود را در محکوميت تفکر تجزيه طلبان نشان داد و بازي رواني شان را اديبانه محکوم کرد.

 

شهريار ما کجاست؟

شهريار، شاعر تبريزي شيرين سخن البته مرام و منش مقبولي هم در زندگي شخصي داشت. بي پيرايه، متواضع و ارادتمند به خاندان عصمت و طهارت بود. ماجراي خواب آيت الله العظمي «مرعشي نجفي» را خيلي هايمان شنيده ايم. همان توسل و خوابي که آن عالم فقيد شاعران عرب و فارسي زبان را در محضر اميرالمومنين(ع) مي بيند. همان خواب که حضرت، سراغ شاعر تبريزي را گرفته و گفته بود: «شهريار ما کجاست؟» و خواسته بود که شعرش را در محضر حضرت و شعراي معروفي همچون محتشم کاشاني و... بخواند. همان شعري که گره خورده به بند بند وجود ما؛ علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را/ که به ماسوا فکندي همه سايه هما را...

 

بيگانه در وطن؛ هرگز!

توصيفات بالا در مدح اين شاعر، شايد باعث شود خيلي هايمان فکر کنيم همه چنين شاعري را حتماً در دوره خودش تحسين مي کرده اند و کسي کمتر از گل به او نگفته است. شاعري که وقتي مي خواهند از ميهن دوستي اش صحبت کنند، خلاصه اش اين مي شود که جان شهريار براي ايران مي رفت. ماجرا اما کمي متفاوت از تصور ماست. يک عده در زمانه شهريار اما بودند که او را در تنگنا قرار دادند. گروهي تجزيه طلب که تلاش هايشان براي همسو کردن برخي چهره هاي معروف ادبي، هنري و... تُرک از جمله شهريار نه تنها نتيجه نداد که بالعکس هم شد. حتي وعده زندگي مرفه در خارج دادند که شهريار رد کرد. در پاسخ به دموکرات ها که تلاش مي کردند، غائله شان را مردمي و اهالي خطه آذربايجان ايران را جدايي طلب جا بزنند و معرفي کنند شهريار در گلايه از آزار و بهتانشان سرود: بيگانه شمردند مرا در وطن خويش/ تا بي وطن و از همه بيگانه بميرم...

 

چهره استعمار، تغيير کرد

پيش از اينکه برويم سراغ هر سخن ديگري درباره شهريار، شعر و ادب فارسي شايد بد نباشد ماجرا از اينجا آغاز شود از دردنامه اين روزها؛ «خودتحقيري» و «تجزيه طلبي». 2 ابزار مهم و راهبردي دشمن براي از بين بردن کشورهايي که گردن به يوق استعمار نمي سپارند. کشور ما در طول تاريخ هميشه موقعيتي استثنايي و وسوسه برانگيز داشته براي کشورهايي که منافعشان در استعمار و مستعمره سازي بوده است. بعد از جنگ جهاني دوم، شرايط جهان تغيير کرد به نحوي که هزينه رواني و بار منفي اجتماعي حضور در کشورهاي مستعمره براي کشورهاي سلطه طلب بالا رفت. کشورها يکي پس از ديگري براي استقلال خود مي جنگيدند، بنابراين افکار عمومي جهان به استعمارگري حساس شد. چاره چه بود؟ صاحبان سرمايه و دولت هاي داراي اين مسلک، دست از استعمار و منافع يغماگرانه شان مي کشيدند؟ هرگز! حالا به نظر استعمار بايد در رخت و لباس ديگري به ميدان مي آمد. از حضور مستقيم در کشورها و لشکرکشي جاي خود را به شيوه حضور نامرئي، سلطه رواني و استعمار غيرمستقيم مي داد.

 

به کشور برگشتند اما...

همزمان با تغيير چهره استعمار بود که نفوذ و تهاجم فرهنگي شکل گرفت. ترفندي که نه تنها چهره ديپلماتيک کشورهاي استعمارگر را تطهير مي کرد که آن ها را کعبه آمال، موفق و پيشرو در تمدن جهاني هم نشان مي داد. اين سياست به نحوي اجرا مي شد که مردمان کشورها خود، آرزوي اين را داشته باشند که شبيه مردم غرب شوند! اين آرزو براي همسان شدن هم با ترفند و ابزارهايي مانند تبليغ، صنعت سينما، مد و پوشاک جا افتاد. نفوذ فرهنگي را هم نبايد دست کم گرفت. چهره هايي که دل به مکتب غرب سپرده بودند در دانشسراها و دانشکده هاي غرب تحصيل کرده و مدتي آنجا مشغول به زندگي و تحصيل شده بودند را. همان هايي که وقتي به کشور برگشتند، عنوان «روشنفکر» و «تجددخواه» کنار نامشان نشست. براي خودشان محافل ادبي، فرهنگي، سياسي و... ترتيب و تفکر آنجا را در وطن رواج مي دادند. نام اين رويه را به روز شدن، متمدن تر شدن و عقب نماندن از جهان گذاشتند. مصاديق دم دستي و ملموسي هم به نمايش در آمد. از نحوه پوشش گرفته تا خوراک، سبک زندگي و رفتارهاي اجتماعي. سرعت صنعت و تکنولوژي هم کاري کرد که ملتي در اين شتاب باور کند آنچه را القا مي شد. ارزش کار شهريار و امثال او حالا بهتر روشن مي شود. چهره هايي که در کانون اين مراودات و روشنفکري بودند اما هويت و اصالتشان را در چنين معاشرت هايي فراموش نکردند و از دست نداند.

 

اما کِي و چرا تجزيه؟!

 از اصل بحث فاصله نگيريم به خدمت ادبي شهريار به تماميت ارضي، وحدت و استقلال کشور برگرديم. در کشورهايي که موقعيت استراتژيک، مقاومت ملّي و ريشه هاي عميق تمدني دارند کار براي استعمار، سخت مي شود و رسيدن به نتيجه طولاني. اينجاست که پاي ترفندي ديگر به ميان مي آيد؛ «تجزيه»! اين شيوه هم با تحريک گروه هاي تجزيه طلبي که گرايش هاي قوميتي و ايدئولوژيک دارند، اتفاق مي افتد. درباره ايران اتفاق کم نيفتاده است. بارها توسط قدرت هاي وقت جهان، نقشه تجزيه کشورمان کشيده شد. در زمان شهريار هم اين اتفاق افتاد. شهريار هم که شاعري متدين و ميهن دوست بود، ده ها شعر در مدح وطن داشت و در برابر تجزيه طلبي مقاومت به خرج داد. اشعاري هم سرود، مورد طعنه و بهتان جماعتي قرار گرفت که دچار خودتحقيري شده بودند و طمع تجزيه طلبي داشتند.

 

آذربايجان، عاشق فرزندش بود!

سال 1325 که نقشه تجزيه مناطق ترک زبان شمالغرب کشور توسط گروه تجزيه طلبان دموکرات آذربايجان آماده اجرا شد، شهريار شعرهايي سرود که اين حرکت را محکوم کرد. هوشياري ادبي خود را نشان داد و تجزيه ميهن را تقبيح کرد. شعرهايي که شايد اوج حس وطن دوستي و حس او به ايران را بتوان در اين مصرع ديد: که بري دامن ناموس تو از هر لک باد/ وين حوادث همه در کام تو مستهلک باد... همين روحيه و شعرهاي آتشين او به مذاق تجزيه طلبان و روشنفکران خوش نيامد. شاعري که فقط اشعارش به زبان ترکي کافيست تا ثابت کند، فرزند خلف آذربايجان است و محبوب مردمانش را عاري از علاقه به زادگاه مادري و قوميت آذربايجاني نشان دهند. به مرور  دموکراتها با اين بهتان که شهريار و برخي از مردم اين خطه عرق آذربايجاني ندارد، سعي کردند او را منزوي کنند اما جايگاهشان بين مردم چنان سست بود که از همان نخست، باطل و بي نتيجه ماند. هرکس اندک سررشته اي از شعر و زبان ترکي داشته باشد مردمان تُرک را بشناسد و از علاقه قلبي شان به شاعر «حيدر بابايه سلام!» خبر داشته باشد مي داند که منظور شاعر از اين بيت، تجزيه طلباني است که مقاومت ادبي او را نشانه گرفته بودند و مي خواستند خطه آذربايجان را جدايي طلب معرفي کنند.

 

زادگاه و آرامگاهش يکي بود

شهريار شاعر نام آوازه در 82 سالگي در تهران از دنيا رفت و پيکر فرزند خلف آذربايجان که قريحه شاعرانه، طبع لطيف و عرق ميهن دوستي اش آوازه بود به زادگاهش برگشت در مقبرة الشعراي تبريز دفن شد. همان آغوش گرمي که شهريار طاقت جدايي آن از مادر وطن را نداشت و مقاومت ادبي خودش را در قالب شعرهايي غرورآفرين نشان داد. 27 شهريور به ياد شهريار روز ملي شعر و ادب فارسي است مناسبتي که در دل خود صد هزار شعر در مدح وطن، ستايش وحدت و يکپارچگي ايران دارد. شعرهايي که وقتي زمزمه شان مي کني قلبت مي تپد از عشق ميهن؛ چو ايران مباشد تن من مباد/ بدين بوم و بر زنده يک تن مباد...

منبع: خبرگزاري فارس

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.