گفتگو و تنظيم: ابوالفضل محمّدي
پرسش:
15- با عنايت به اينکه جنابعالي سن و سال بيشتري داريد و زمان قبل از انقلاب اسلامي هم در بهائيت بودهايد، ارتباط بهائيت با رژيم شاه (محمدرضا پهلوي) چطور بوده است؟ از افراد شاخص رژيم شاه که بهايي بودند، آيا کساني را ميتوانيد نام ببريد؟
پاسخ:
قبل از انقلاب يعني در زمان طاغوت، تشکيلات بهائي آزادي عمل بيشتري داشت، همانطور که شما گفتيد عدهاي از مديران مملکت، و طوري که معروف بود، شخص نخست وزير، اميرعباس هويدا بهائي بود!
اگر از زمان پيدايش بابيگري و بهائيگري تا امروز چهار و در حقيقت سه رژيم حکومتي در ايران بوده است؛ اول قاجاريه، بعد پهلويها (رضاخان و محمدرضا) و بعد جمهوري اسلامي. بابيگري و بهائيت با رژيم قاجار درگير بوده، ميدانيد که عليمحمد شيرازي معروف به باب، مدعي بود که امام زمان است و ظهور کرده است. پيرواني هم براي خود داشت که او را امام زمان ميپنداشتند. پيروان او وارد درگيري با دولت قاجار شدند و صدها نفر در اين درگيريها کشته شدند. باب را قاجاريه اعدام کردند و مرحوماميرکبير در مقابله با اين فرقه نقش ويژهاي داشت و به همين دليل بهائيها از او نفرت دارند. بعد هم که در تاريخ آمده، بابيها ميخواستند ناصرالدين شاه را ترور کنند که ناموفق بود. حسينعلي نوري (بهاءالله بعدي) هم در اين ترور دست داشت ولي با حمايت روسيه از مجازات مصون ماند و از زندان آزاد شد. در دورة قاجار، تقابل مستقيم ميان حکومت و بابيت (بهائيت) بود.
در دورة رضاشاه هم عموم مردم نگرش منفي به بهائيت داشتند. رضاشاه در مقابله با دين و مذهب و روحانيت، با بهائيت اشتراک نظر داشت ولي به نظر ميرسد با توجه به ماهيت سياسي و پنهانکارانه بهائيت، او هم نظر مثبتي به تشکيلات بهائيت نداشت. يعني شايد نفوذ آنها را براي حکومت خود خطر ميدانست. با اينکه ميان حکومت قاجار با حکومت رضاخان تفاوت بسيار بود. بالاخره قاجاريه با تمام آلودگيهايشان، يک رويکرد مذهبي و شيعي هم داشتند.
اما در دورة محمدرضا پهلوي، ميتوان گفت که دورة طلايي بهائيت در ايران بود. بهائيها در بسياري جاها از دستگاه امنيتي گرفته تا دانشگاهها و آموزش و پرورش و حوزة اقتصاد و تجارت و دولت نفوذ داشتند. ولي با اين همه جامعه و افکار عمومي و به ويژه قشر مذهبي ايران مخالف بهائيت بود و بههمين دليل هم، گاهي اقداماتي عليه بهائيت صورت ميگرفت. من به ياد دارم در زماني که آيتالله العظمي بروجردي عليهالرحمه (متوفي 1340 هجري شمسي) زنده بودند و ميدانيد که ايشان نسبت به نفوذ بهائيت در جامعه حساس بودند، به محمدرضا شاه توصيه ميکرد که با بهائيت برخورد شود. آقاي فلسفي هم خطيب بسيار معروف و مطيع آيتالله العظمي بروجردي بود که با بيان رسا و خطبههاي غرّا عليه بهائيت روشنگري ميکرد و مردم را عليه بهائيت برميانگيخت. با حمايت حضرت آيتالله العظمي بروجردي و اقدام آقاي فلسفي و حتي با دخالت ارتش، ساختماني به نام حظيرهالقدس که مرکز اداري تشکيلات بهائيت در تهران بود، تخريب شد. ساختمان حظيرهالقدس، مرکز تشکيلات بهائي در سال 1305 يعني زمان رضاخان ساخته شده بود و در سال 1334 تخريب شد. در زمان جمهوري اسلامي هم که خودتان ميدانيد، جمهوري اسلامي يک حکومت اسلامي است و روشن است که اين حکومت، با تشکيلاتي که خود را در قالب يک کيش ساختگي پنهان کرده و مرکزيت اين تشکيلات در فلسطين اشغالي است، نميتواند موافق باشد. هيچ مسلماني نميتواند با بهائيت موافق باشد و اجازه دهد يک تشکيلات ضداسلامي، آزادانه در جامعه با هدف از بين بردن اسلام فعاليت کند. به همين خاطر هم ميبينيد که بهائيت به شدت عليه جمهوري اسلامي فعاليت ميکند و در گزارشهاي حقوق بشري سازمان ملل، عدم آزادي عمل بهائيت در ايران به عنوان نقض حقوق بشر تلقي ميشود. البته تشکيلات بهائيت در ايران فعاليت خود را تعطيل نکرده است.
به هر حال، زمان محمدرضا پهلوي دورة طلايي بهائيت در ايران بود و افراد زيادي از بهائيها در حکومت بودند؛ اميرعباس هويدا (نخست وزير)، عبدالکريم ايادي (پزشک محرم اسرار شاه)، فرخ رو وارسا (وزير آموزش و پرورش) که معروف بود بهائي است، مسئول هواپيمايي کشور، برخي سرمايهداران معروف و... خيليها بودند، دولت و دربار شاه پر بود از بهائيها.
پرسش:
16- به نظر جنابعالي، چرا بهاييها در روابط با مسلمانان، بهائي بودن خود را پنهان ميکنند؟
پاسخ:
پنهانکاري بهائيان از گذشتههاي دور، از زمان بانيان بهائيت بوده است. شما اگر تاريخ بهائيت را بخوانيد، چيزهايي را که خود بهائيها نوشتهاند يا افراد غيربهائي که در رابطه با بهائيت تاريخ نوشتند، اينها را مطالعه کنيد کاملاً به اين موضوع واقف ميشويد که سران و بانيان اوليه بهائيت يعني مثلاً ميرزا حسينعلي نوري مازندراني ملقب به بهاالله و عباس افندي ملقب به عبدالبها در حيفا و عکا و ادرنه به شيوهي مذهب حنفي جامعهي اسلامي آنجا اقامهي نماز ميکردند! حتي تظاهر به روزة اسلامي ميکردند و حتي وقتي از آنها پرسيده ميشد که چرا به شما بهائي ميگويند؟ در جواب مي گفتند: ما به اصطلاح در ايران جزو يک اقليت تَصوف هستيم که از لعن و تنفر از خلفاي ثلاث بيزاريم، به خاطر همين موضوع ما را تبعيد کردند به دولت
عثماني!!
يعني سران بهائيت در ايران ميگفتند ما شيعه هستيم و امام زمان ما يعني همان عليمحمد شيرازي ظهور کرده است! و در قلمروي عثماني هم ميگفتند؛ ما صوفي هستيم و چون خلفاي سه گانه را لعن نميکنيم، ما را از ايران تبعيد کردهاند. يعني موضوع فقط پنهانکاري نيست، دروغگويي و نفاق هم هست. شما قرآن کريم را بخوانيد، ببينيد خداي متعال در مورد منافقين چهها گفته است.
منظورم اين است که وقتي باني يک فرقه حسينعليخان نوري، خودش دچار يک چنين کتمان عقيدهاي شود و در ميان اهل سنت که هيچ کاري با او ندارند، خود را صوفي و سني معرفي ميکند، شما ديگر از پيروان حسينعليخان نوري چه انتظاري داريد؟
البته به اين موضوع يعني پنهانکاري و نفاق بهائيت، همينطور ساده نبايد نگاه کرد. اين يک شيوة کار تشکيلاتي و حزبي است.
در زمان حاکميت طاغوت در ايران، تمام کساني که در دستگاه حاکميت و در خدمت دولت بودند، همهي اينها عقيدهي خودشان را در پرسشنامههاي اداري، اسلام مينوشتند. من خودم اينها را ديدهام. حالا اگر بهائيهاي نسل جديد و بدون رعايت انصاف باور نميکنند، لطفاً مراجعه کنند به اسناد و کارگزينيهاي زمان حاکميت طاغوت که پرونده ها موجود است، ببينند که حرفهاي بنده راست است و صرفا براي تبيين حقايق اينها را ميگويم. بهائيها در زمان محمدرضا پهلوي و قبل از انقلاب، در مراجعه به ادارات و دستگاههاي دولتي، در پرسشنامههاي اداري، دين و مذهب خود را اسلام و تشيع ثبت ميکردند، در حالي که اعتقادي به اسلام و تشيع نداشتند.
سوال اين است که حتي در زمان طاغوت و شاه هم که گفته ميشود دورة طلايي بهائيها در ايران است، نميخواستند در جامعة مسلمان به عنوان بهائي و غيرمسلمان شناخته شوند. چرا؟ به نظر ميرسد اينها با پنهانکاري و ناشناس ماندن اهداف خاصي را دنبال ميکنند، وگرنه چرا بايد يک انسان، مذهب خود را پنهان کند؟ اگر اين مذهب، مذهب حق است، چرا از پرده بيرون نميآيد؟ مستحضريد البته که بهائيت، نه يک مذهب، بلکه يک تشکيلات ويژه است.
پنهانکاري و کتمان هويت و حتي پنهان ساختن کتابهاي احکام بهائيت از مسلمانان، دلايل متعددي دارد که يکي از اين دلايل، ترس از مواجهه با اهل علم و دانش است. گردانندگان بهائيت اگر واقعا به دنبال درک و دريافت حقيقت هستند، چرا دربارة عقايد و احکام و آموزههاي خود با علما و انديشمندان گفتگو و مناظره نميکنند؟
پرسش:
17- گفته ميشود که بهائيان، برخي احکام جعلي خاص دارند مانند مجازات عمل منافي عفت زن و مرد که چند مثقال طلا ميباشد! و... از اينطور احکام برايمان بگوييد.
پاسخ:
همانگونه که مستحضر هستيد و خوانندههاي عزيز هم مستحضر هستند، اديان و مذاهبي که آسماني و از طرف خدا ميباشند، داراي شأن و منزلت حقيقي هستند و احکام و قوانين آنها که از سوي خداست، معتبر ميباشد و پيروان آنها مؤظف هستند که به اين احکام و قوانين عمل کنند. دين اسلام هم به عنوان آخرين دين الهي، دين کامل است. در کنار دين الهي و حقيقي، در طول تاريخ ميبينيم که برخي افراد يا دولتها هم به ساختن فرقه و ارائة آن در قالب مذهب و دين ميپردازند. چرا فرقه را در قالب دين ومذهب ارائه ميدهند؟ چون دين و مذهب حقيقي، ريشه در فطرت انسان دارد. انسان فطرتا خداگراست و فرقه سازان از همين سوء استفاده کرده و کالاي فاسد خود را به نام دين و مذهب ارائه ميدهند. مثل کسي که طلاي تقلبي را به نام طلا به مردم ميفروشد. اگر خريدار بداند که فروشنده، طلاي تقلبي ميفروشد، آيا آن را ميخرد؟ پس اساس فرقهسازي بر دروغ و فريب بنا شده است.
تمام کساني که به عنوان باني يک فرقه به عنوان مذهب با ظاهري آراسته به وجود آمده اند، بر اساس تمايلات نفساني بشري بنا شده است. اين فرقهها ارنباطي با وحي و آموزههاي الهي ندارد. يکي از ويژگيهاي فرقهها، تحصيل مال براي سران آن فرقه است. سران فرقه با فريب پيروان و قالب کردن احکام و نقشههاي نفساني خود به آنها در پوشش احکام ديني و مذهبي، اموال فراوان و باد آورده کسب کرده و در ناز و نعمت شيطاني روزگار ميگذرانند.
براي اينکه گردانندگان اصلي جامعهي بهائيت منتفع بشوند، احکامي دربارة عمل شنيع بين زن و مرد ساخته و پرداختهاند که همين احکام براي باطل و شيطاني بودن تشکيلات بهائيت دليل روشني است.
يکي از احکام ننگين بهائيت اين است که اگر مرد يا زني مرتکب عمل شنيع منافي عفت شوند، براي بار اول بايستي 19 مثقال طلا به «بيت العدل!» بپردازند. اگر براي بار دوم مرتکب چنين عمل قبيحي شدند، بايستي اين بار به جاي 19 مثقال، هر کدام دو برابر يعني 38 مثقال طلا به گردانندگان بيتالعدل کذايي بپردازند و راه خود را بگيرند و بروند!
هر کس که عقل داشته باشد، ميداند که انسان آفريده خداست و اين خدا و پيغمبر صاحب شريعت است که مجازات اعمال را تعيين ميکنند نه عليمحمدباب شيرازي و حسينعليخان نوري و قوچعلي بيگ و...
حالا انساني که عاقل و خردمند است، بايد بينديشد که اگر در جامعه همين حکم ننگين بهائيت پياده شود، آن جامعه به چه وضعي دچار ميشود؟ اغلب کساني که متمول هستند و پرداخت 19 مثقال طلا يا دو برابر آن براي آنان در حکم پول خرد است، چه بر سر جامعه ميآورند؟ کساني هم که طلا ندارند، ميگويند حالا که ميزان مبرا شدن از چنين کار زشتي، 19 مثقال طلاست، ما هم که طلا نداريم از زور و سلاح و...استفاده ميکنيم!
شما از اينطور احکام غيرعقلي و مخالف زيست پاک در جامعه، ميتوانيد پي ببريد که بهائيت و فرقههاي مشابه، همه ساخته و پرداختة انسانهاي گمراه است و هيچ انسان عاقل و انديشمندي، از چنين فرقهها و تشکيلاتي پيروي نميکند.
مسلم است که همه خود را عاقل و خردمند ميدانند اما در واقع چنين نيست! يعني اغلب انسانها عقل دارند اما آن را به کار نمياندازند، گويي که ندارند. ببينيد در بسياري از آيات قرآن، انسان را به تعقل و تفکر فراخوانده است. اين خيلي مهم است.
پرسش
18- به نظر جنابعالي، علت مخالفت تشکيلات بهايي با نظام جمهوري اسلامي چيست؟ تشکيلات بهايي فقط با نظام جمهوري اسلامي مخالف است يا با اسلام و تشيع مخالفت دارد؟
پاسخ:
علت اصلي مخالف بودن تشکيلات بهائيت و هر فرد بهائي با نظام جمهوري اسلامي و مسلمانان، مخالف بودن آنها با اسلام و تشيع است. تشکيلات بهائي که معتقد است شريعت اسلام و قرآن کريم نسخ شده، يعني ديگر دورة آن گذشته و به جاي دين اسلام، تشکيلات بهائيت و به جاي رسول مکرم اسلام ( صلوات الله عليه و آله)، فردي به نام حسينعليخان نوري پدر عباس افندي آمده است، ميتواند مخالف نظام جمهوري اسلامي که بر اساس دين و تشيع بنا شده است، نباشد؟
اسلام و تشيعي که جمهوري اسلامي و امامخميني ( قدس الله نفسهالزکيه) و رهبر معظم انقلاب اسلامي (حفظهالله) پرچمدار آن بودهاند و هستند، آن اسلام ناب محمدي ص است، اسلام آمريکايي و تشيع انگليسي نيست و روشن است که تشکيلات بهائيت مخالف آن است و از آن نفرت دارد.
تشکيلات بهائيت هميشه با تشيّع و با تسنّن با کل اين موضوعات مخالف بوده و خواهد بود، يعني به غير از حذف اسلام از ايران به هيچ چيز رضايت نخواهد داد. آنها با اساس اسلام و مسلمانان مخالف هستند. اما شگرد خاصي در حرکت خود دارند. شگرد آنها اين است که همواره ميگويند، دو قدمجلو برويد و اگر مخالفت کردند و فشار آوردند، يک قدم عقب نشيني کنيد!
خداوند ميفرمايد:
دين خدا دين اسلام است.
«هُوَ الَّذي أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدى وَدينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَلَو كَرِهَ المُشرِكون»
(او کسي است که رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيينها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!)
اين آيه بشارت ميدهد که پيروزي نهايي با اسلام و مسلمانان است. اين وعدة خداست و در وعدة خدا نميتوان ترديد داشت. بهائيت هم مثل بسياري از فرقههاي گمراه ميتواند دردسرهايي براي اهل حقيقت و مسلمانان و اهل توحيد داشته باشد، عدهاي را گمراه کند ولي هنيشه پيروزي با حقيت است، پيروزي با خداست، خدا غالب بر امور است.
در پايان اين بخش از عرايضم، توفيق و عاقبت به خيري را براي همگان وخودم از خداوند متعال خواستارم و اميد دارم خداوند تبارک و تعالي به لطف خودش قلم عفو بر گذشتة حقير بکشد، به يُمن صلوات بر محمد و آل محمد.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
ادامه دارد
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.