اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

نگاهي به سير تطور شعر عاشورايي در آذربايجان

- بخش هفتم

شاعران آذري‌گوي قفقاز فراوان در اشعار خود، زبان مردم آذربايجان را آذري ناميده‌اند. براي مثال در مکتوب منظومي که «محمد راحم» از شعراي قومگراي باکو، سالها پيش از انقلاب اسلامي به استاد شهريار فرستاده و اين مکتوب منظوم بارها و بارها در مجلات و کتابها منتشر شده، آمده‌است:

22:13
نگاهي به سير تطور شعر عاشورايي در آذربايجان

آذري ديلينده يازديغين اوچون

سنه محبتيم دريا قدردير! 40

 

(چون تو  اي شهريار- به زبان آذري شعر ميگويي، به اندازهي دريا به تو محبت دارم!)

ترديدي نيست که منظور شاعر از زبان آذري يا «آذري ديلي» همان زباني است که شهريار بدان زبان منظومهي «حيدربابايه سلام» را سرودهاست. و اين همان زبان شفاهي و زبان امروز مردم آذربايجان است.

يا يکي از چهرههاي مشهور قومگرايي آذري، کتابي با عنوان «زبان آذري ادبي معاصر» به زبان آذري و فارسي نوشته که به سال 1370 منتشر شدهاست. 41

پس امروز وقتي از زبان آذري سخن ميرود، همان زبان شفاهي و بومي و امروزي مردم آذربايجان است که «ترکي آذري» هم خوانده ميشود. «اطلاق عنوان ترکي آذري به معناي زبان ترکي که در آذربايجان امروزي رايج شده، شايد فاقد اشکال و يا داراي صورتي موجه باشد...اگر منظور ما از اطلاق نام ترکي آذري اين باشد که زبان ترکي منشاء آذربايجاني دارد، يک امر غلط و فاحش تاريخي است.» 42

در اسناد رسمي و دولتي و رسانهها و در لسان مردم جمهوري آذربايجان نيز زبان آن سامان «زبان آذربايجاني» يا «آذربايجان ديلي» ناميده ميشود و آن را «زبان ترکي» نميگويند.

بنا براين وقتي امروز از زبان آذري سخن ميرود، زبان امروزي ِ آذربايجاني است که همان ترکي آذري يا زبان آذربايجاني است و نبايد نسبت به کاربرد واژهي آذري حساسيت منفي داشت.

همچنين وقتي گفته ميشود که زبان آذري امروزي، زبان بومي مردم آذربايجان است، به معناي نفي بومي بودن زبان فارسي در اين منطقه از ايران نيست. زبان فارسي حتي قبل از زبان کنوني آذري، زبان بومي آذربايجانيها بوده و هست. و اگر چنين نبود در طول هزار سال و افزون از آن، همهي شاعران و نويسندگان آذربايجان از قطران تا صائب و از خاقاني تا شهريار به فارسي نميسرودند و نمينوشتند. زبان فارسي، زبان ملي همهي ايرانيها و قبايل و اقوام ايراني است و در طول تاريخ، زبانهاي محلي و قومي و قبيلهاي نيز در کنار زبان ملي به حيات و شکوفايي خود ادامه داده و موجب غناي همديگر شدهاند. مکتب شعر آييني و عاشورايي آذربايجان نيز در تاريخ حيات خود با دو زبان فارسي و آذربايجاني شناخته ميشود و آثاري که طي صدها سال به هر دو زبان آفريده شده، ميراث اين مکتب ادبي شيعي و ايراني است.

 باري، بحث دربارهي تغيير زبان مردم آذربايجان در گذر تاريخ به زبان آذري امروزي يا ترکي آذري در اين مجال نميگنجد. در اين باره دهها کتاب نوشته شده که يکي از بهترين آنها، کتاب «زبان ديرين مردم آذربايجان» به قلم دانشمند و اديب و محقق مشهور آذربايجان مرحوم دکترمنوچهر مرتضوي است . 43

 کتاب علمي و تحقيقي ديگري که بسياري از پرسشها را دربارهي تغيير زبان باستان مردم آذربايجان به زبان کنوني به صورت علمي پاسخ داده، «تاريخ زبان آذري در آذربايجان» نوشتهي محقق ارجمند، دکترحسين نوين از چهرههاي دانشگاهي دارالارشاد اردبيل است و علاقمندان به موضوع بحث ميتوانند به اين کتابها و دهها کتاب و رسالهي ديگر مراجعه کنند. ولي به طور مختصر ميتوانگفت: «ملاحظه و بررسي اقوام و زبانهاي مختلف ايراني و کشورهاي مجاور آن در قرون اخير، حقايق مهمي را در خصوص تغيير و دگرگشت زباني اقوام وملتهاي مختلف نشان ميدهد. به عنوان مثال بيشتر اهالي جنوب وجنوب غربي ايران مانند اهواز، خرمشهر و حوالي آن که ايرانيالاصل ميباشند، به زبان عربي تکلم مينمايند. يا قبايل نيمه صحرانشين جارا و ايماق که در بخش شمال غربي افغانستان کنوني ساکن ميباشند و بخش مهمي از ايشان به زبانهاي ترکي و مغولي سخن ميگفتند، امروزه به زبان فارسي (تاجيکي) سخن ميگويند. و نيز قزلباشان هرات و کابل که در گذشته به زبان ترکي صحبت ميکردند و اخلاف فاتحان مغول در افغانستان که به لهجهي مغولي سخن ميگفتند، امروز به زبان فارسي (تاجيکي) تکلم مينمايند.

در مصر، زبان باستاني مصري جاي خود را به زبان قبطي و سپس به زبان يوناني و سرانجام به زبان عربي داد و حال آنکه ساکنان آن سامان نه نابود گشته و نه از ميهن خويش راندهشدند... يا در عراق نيز زبانهاي سومري و هورياني به ترتيب جاي خود را به « آشوري، بابلي»(اکدي) و آرامي و عربي سپردند.

جريان مشابهي نيز در برخي گروههاي قبايل و اقوام هندي زبان اطراف رود سند اتفاق افتاد. اينان که قبلا هندي زبان بودند، اکنون پشتو زبان شده و زبانهاي قديمي خود را فراموش کردهاند.

چنين جرياني نيز در خانواده و زبانهاي ايراني و تغيير نقشهي قومي و لساني ايران و آسياي مرکزي و سرزمينهاي مجاور آنها پديد آمد...»44

روشن است که مسئلهي تغيير زبانهاي مناطق و گروههاي مختلف يک واقعيت علمي است که در مناطق مختلف ايران هم مانند ساير نقاط جهان رخ داده و مواجهه با اين مسئلهي علمي بديهي از خاستگاه سياسي و قومگرايانه، از اساس نادرست است.

بديهي است که زبان کنوني رايج در آذربايجان، در قرون اوليهي طلوع اسلام و تشيع و تا چندي قبل از صفويه در آذربايجان رايج نبوده و به همين دليل نيز نميتوان آثار و اشعاري به زبان آذربايجاني امروزي چه در حوزهي شعر شيعي و چه در حوزههاي ديگر در سدههاي نخست طلوع اسلام در آذربايجان سراغ داشت و هر چه در تاريخ به زمان صفويه نزديک ميشويم، زبان امروزي آذربايجان اندک اندک پديدار ميشود. چهرهي شاخص شعر شيعي قبل از صفويه، عمادالدين نسيمي است که در نشر عقايد شيعي با شعر به زبانهاي فارسي و آذربايجاني کوشا بوده و جان بر سر اين کار نهادهاست.

البته «يوسف مداح»(قرن هشتم هجري) که منظومهي «ورقه و گلشا» و چند مثنوي ديگر به زبان آذربايجاني سروده، قبل از عمادالدين نسيمي است، ولي اشعار او از ارزش ادبي بالايي برخوردار نيست و به همين جهت نيز مورد توجه و اعتناي جدي ادباي آذربايجان قرار نگرفتهاست. از نظر محتوا آثار او تعليمي و اخلاقي بوده و نشانگر گرايش ديني اوست.

برخي محققان خارجي که به نظر ميرسد، از زيباشناسي سخن در زبان آذربايجاني بهرهي کافي نداشتهاند، او را از شاعران بزرگ معرفي کردهاند!

ابيات زير از اشعار اوست:

اي خداوند کريم و کارساز

وئريبن گيجه و گوندوز قيش و ياز

يورودن آي و گونش اولدوزلري

ياردان ائنيش، يوغوش و دوزلري

عشقي بيرله مست ائدن عاشقلري

ايرديرن مقصودونا صادقلري

ايش بو ائتمک، دورلي نعمت، تر يئميش

سن وئريبسن آقچه، بول آلتين گوميش

گونده بيزدن هر دم رب الانام

مصطفي نين روحونه يوز بين سلام

وئر صلوات آي دييم بير داستان

کيم نه معجز گؤسترير فخر جهان...45

ابيات بالا که از ابيات خوب مثنوي يوسف مداح است، در حد يک شاعر متوسط مي باشد. همين مثنويها به دليل ساختار ضعيف و نحوهي ترکيب کلمات و شيوهي کاربرد واژهها، نشان دهندهي نوپا بودن زبان آن در روزگار شاعر يعني قرن هشتم هجري است.

 به تدريج با شکلگيري و گسترش زبان امروزي در آذربايجان يعني زبان آذربايجاني که پيش از عهد صفوي در آذربايجان آغاز شدهبود، شعر شيعي و مرثيهسرايي به زبان بومي شدهي آذربايجان نيز رواج و رونق يافتهاست. کيفيت اشعار رثايي نسيمي به زبان آذربايجاني گوياي آن است که هنوز در آن عهد، زبان اين شعر به قوت و استحکام زبان شعر فضولي و شاعران قرون بعد نرسيدهبود و به روشني حاکي از نوپا بودن زبان و شعر ترکي در آذربايجان است، در حالي که صدها سال پيشتر از آن، اشعار شاعراني مانند قطران و خاقاني و فلکي شرواني که اشارات روشن و صريحي به شهادت سيدالشهداء«عليهالسلام» در آنها وجود دارد، از نمونههاي اعلاي بلاغت در شعر است و گوياي آن که زبان فارسي در اين خطه ريشه دار و غني بودهاست. شاعران بزرگي چون قطران و فلکي شرواني و خاقاني شرواني در روزگاري مي زيستند که مذهب تشيع از نگاه حاکمان جور جرم شمرده ميشد. اشارات روشني که در اشعار اين بزرگان دربارهي شهادت حضرت سيدالشهداء«عليهالسلام» و قيام عاشورا وجود دارد، در واقع جوانههاي جريان شعر عاشورايي در آذربايجان است و همين جوانههاست که به تدريج با باز شدن فضا براي تشيع و شعر شيعي، شکوفا شده و به ايجاد جريان شعر عاشورايي منتهي شدهاست. اصولا شايد شاعري از بزرگان شعر در آذربايجان نميتوان يافت که قبل از صفويه در شعر خود از موضوع شهادت امام مظلوم مضموني نبستهباشد. البته شعر آييني به مفهوم روشن آن و در موضوعاتي مانند مناجات، توحيد و نعت رسول اکرم«صلياللهعليه و آله» توسط شاعران بزرگي همچون نظامي گنجوي، خاقاني، اوحدي، شيخ محمود شبستري  و ديگران، صدها سال قبل از برآمدن صفويه در آذربايجان رواج داشت. اين نشان ميدهد که شعر آييني آذربايجان در حوزهي زبان فارسي از قدمتي در خور تأمل برخوردار است.

بعد از استقرار حکومت شيعي صفوي نيز به خاطر پيدايش فضاي آزاد براي شاعران شيعهي ايران و عدم مواجههي آنان با فشارها و آزارهاي حکومتهاي محلي و بيروني، شعر آييني و عاشورايي رواج و رونق افزونتري يافت و به تدريج و با غني شدن اين جريان ادبي در آذربايجان که با تداوم خلاقيت شاعران آييني و توليد گستردهي اشعار به زبانهاي فارسي و آذربايجاني صورت گرفت، مکتب شعر آييني و عاشورايي آذربايجان پيريزي شد و با تداوم و گسترش خلاقيت شاعران آذربايجان، در دورهي قاجار به عنوان يک مکتب ادبي شکل يافت. در واقع دورهي قاجار را ميتوان دورهاي دانست که صدها سال خلاقيت و حرکت ادبي شاعران آييني آذربايجان با برآمدن دهها شاعر آييني تأثيرگذار به زبانهاي فارسي و آذربايجاني در قالب مکتب شعر آييني و عاشورايي در غايتي به ظهور و بروز رسيد که به مثابهي يک مکتب فاخر متبلور و متعين شد.

با توجه به اينکه تکامل و شکوفايي در جهان شعر نقطهي غايت ندارد، مکتب شعر عاشورايي آذربايجان نيز همچنان به حيات و شکوفايي خود ادامه ميدهد.البته هر مکتب ادبي يا جريان شعر ميتواند در مسير حيات خود به فراز و فرودها و تغيير و تحولهايي دچار آيد.

پايان

منابع:

40- شهريار و حيدربابا(مکتوبلار و نظيرهلر)،انتشارات فرزانه، تهران، 1358

41- کتاب «زبان آذري ادبي معاصر» نوشته محمدتقي زهتابي از عناصر مشهور قومگرا در سال 1370 و در زمان حيات نويسندهي آن توسط انتشارات نوبل تبريز منتشر شدهاست.

در آن زمان محافل قومگرا و ضدميهني، آذري ناميدن زبان آذربايجاني را «توهين!» تلقي نميکردند! منفور دانستن واژهي آذري توسط محافل قومگرا از دههي 90 آغاز شد! و سؤال اين است که اين نفرت پراکني چه هدفي جز ايجاد فتنه و تفرقه ميان ايرانيان آذري و غيرآذري دارد؟

42- تاريخ زبان آذري در آذربايجان، دکترحسين نوين

43- کتاب «زبان ديرين مردم آذربايجان» نوشتهي مرحوم دکترمنوچهر مرتضوي، توسط انتشارات موقوفات مرحوم دکتر محمود افشار به سال 1384 منتشر شده است.

44- تاريخ زبان آذري در آذربايجان، دکتر حسين نوين

45- نشريهي نويد آذربايجان، چاپ اروميه، 22/10/1393

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.