اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

نگاهي به زمينه‌هاي رويش و رشد و شکل گيري مکتب شعر عاشورايي آذربايجان

- بخش چهارم

محمد عابد - در ميان چهره‌هايي که طي دهه‌هاي اخير در باروري و گسترش شعر رثايي و عاشورايي در آذربايجان و بخصوص تبريز، نقش بارزي ايفا کرده‌اند، مي‌توان از شادروان استاد «محمد عابد»(1314- 1385 شمسي) نام برد.

19:27
نگاهي به زمينه‌هاي رويش و رشد و شکل گيري مکتب شعر عاشورايي آذربايجان

. عابد که در حوزهي شعر عاشورايي معاصر آذربايجان از شناخته شدهترين شاعران است، به فارسي و آذري شعر ميسرود و به تقوا و ديانت شهره بود. «ماه در محاق»، «مهر در شفق» و«ستارهي سحرگاهي» و «ديوان عابد» عناوين کتابهايي است که مدايح و مراثي و غزلها و منظومهها و قصايد وي در آنها گنجانده شدهاست. اشعار اين شاعر، از نمونههاي برجستهي مکتب شعر عاشورايي آذربايجان است که با اشعار شعراي بزرگي چون حجةالاسلام نيّر و حاج رضا صرّاف قابل قياس است .

علاوه بر سرودن هزاران بيت شعر در مدح و رثاي اهلبيت«عليهمالسلام»، اقدام مهم شادروان استاد عابد اين بود که با تشکيل جلسات مستمر ادبي زمينهي پرورش جمعي از شاعران مذهبي را فراهم کرد. وي اين کار را در ابتداي سالهاي بعد از انقلاب در يکي از نهادهاي انقلابي شروع کرد و پس از آن طي بيش از بيست سال جلسات هفتگي با حضور جمعي از شاعران در دولتسراي وي در تبريز ادامه يافت. اين جلسات و ارتباط حضوري و مستمر استاد عابد با شاعران، در رشد و جهت گيري ادبي و حتي شکلگيري شخصيت شاعران مؤثر بود. استاد عابد تنها دليل و رهنماي شاعران جلسه در وادي شعر و ادب نبود، او با حافظهي قوي و معلومات گستردهاي که در حوزهي قرآن و نهجالبلاغه داشت، انديشهي شاگردانش را ميپرورد. از شاعراني که در اين جلسات شرکت ميکردند، ميتوان از شادروان محمد سهرابي«صديق»، مرحوم احمد خاني«شکيب»، روانشاد عباس شبخيز، مرحوم محمدعلي بلوري، حسين حسنيافشرد، مشتاق، غلامعلي طاهري خسروشاهي، ايوب شهبازي، اکبر باغبانسيروس، افکاري و... نام برد.6

کتاب «ماه در محاق» مجموعهي مثنويهاي عاشورايي مرحوم عابد است که در 222 صفحه به شيرازه درآمدهاست. اينک ابياتي از مثنوي «خط زر در لوح نور» را که قريب 250 بيت و دربارهي حضرت قاسم«سلامالله عليه» است، ميآوريم :

سرو بالايي دل از من ميبرد

سيل اشکم را به دامن ميبرد

 

آيتي از لطف و خوبي هستياش

جام جان لبريز از سرمستياش

 

ياد او يادآور عرفان و شور

نام او، زرين خطي بر لوح نور

 

نوجواني، پير پيران کهن

عشقبازان را چراغ انجمن

 

هالهاي از غم به روي ماه او

هالهاي، گوياي اسرار مگو

 

اين غم از هجر پدر دارد به جان

از نگاهش روشن اين سوز نهان

 

ميفزودش هر زمان بحران غم

بود مأمن بهر او دامان عم

 

آن پناه عالم غيب و شهود

زنگ غم زآيينهي او مي زدود

 

گشت نيلي گنبد وارونه گرد

حق و باطل در ستيز و در نبرد

 

تا به گردون شورش و غوغا رسيد

رستخيز روز عاشورا رسيد...

 

عشق در آن روز با اعجاز و شور

با تمام جلوه آمد در ظهور...

 

يادگار مجتبي، آن سرو ناز

در فضاي دلربايي شاهباز

 

ديد تا جانبازي دلدادگان

سرفرازيّ ز پا افتادگان

 

شد نفس را سينهاش زندان تنگ

پاي صبر و طاقتش آمد به سنگ...

 

آمد و آمد به نزد شاه دين

آن سرور جان ختم المرسلين

 

از خديو هفت شهر عزّ و ناز

اذن ميدان خواست با عجز و نياز

 

گفت؛ اي جان برخي خاک رهت

واقف اسرار، جان آگهت...

 

در قدومت سروران جان باختند

باره در راه شهادت تاختند

 

شرم دارم بيمحبّان از حيات

اذن ده، زين بند تا يابم نجات ...

 

کودکم من، ليک اي پير مراد

عشقت آيين بلايم داده ياد

 

تيغ بتوانم گرفتن بهر جنگ

در قبال فرقهي بينام و ننگ ...

 

شاه بگرفتش چو جان اندر کنار

بوسهها زد بر جبين و بر عذار

 

گفت؛ اي آيينهي حُسن حَسَن

چون توانم برکنم دل از تو من ؟

 

آيد اندر هر نفس، در هر مقام

از توأم عطر برادر بر مشام

 

جلوهي او در تو بينم آشکار

باز يابد دل ز ديدارت قرار...

 

حيف باشد اين قد محشرقيام

از جفاي خصم ماند از خرام

 

چون ببينم اين نهال بارور

در ميان لجّهي خون غوطه ور؟

 

دل مخواه اندر غم خود داغدار

اي مرا تو از برادر يادگار...

 

کتاب «مهر در شفق» مجموعهاي ديگر از اشعار فارسي عابد ميباشد که 235 صفحه ميباشد. اين کتاب، مجموعهاي از اشعار عابد در قالبهاي متنوع مانند غزل، رباعي، چهارپاره، ترجيع بند و... است. ابيات زير از غزل «آفتاب در خون» است:

ناگه حجاب چهرهي جانان کنار رفت

ياراي دل ز جذبهي ديدار يار رفت

 

«او» شد به ديدهي دل و جان هر چه در وجود

او ماند و هر چه بود زنقش و نگار، رفت

 

آهي کشيد و زآتش آن پردهها بسوخت

اشکي فشاند و زآينهي دل غبار رفت...

 

گل پاره کرد جامه که فصل خزان رسيد

ناليد عندليب که فصل بهار رفت

 

تعطيل شد مدارس آيات محکمات

افسرد روح مکتب و آموزگار رفت...

 

آمد يکي شرير، به کف تيغ جانشکار

خوني فرو چکيد و به سر انتظار رفت

 

«عابد» دگر خموش، کزين غم مرا ز سر

سيلاب اشک ديدهي گوهرنثار رفت

 

حسين اسرافيلي

 

حسين اسرافيلي(متولد 1331 تبريز) از شعراي پيشکسوت جريان شعر انقلاب اسلامي ايران است. آثار و فعاليتهاي ادبي اين شاعر فروتن و بيادعا در شکلگيري جريان شعر انقلاب مؤثر بودهاست. اسرافيلي در حوزهي شعر عاشورايي فعاليت مستمري داشته و اشعار شورانگيز و حماسياش بارها و بارها در قالب کتاب و يا در مجلههاي ادبي و رسانههاي مختلف منتشر شدهاست. «تولد در ميدان»، «آتش در خيمهها»، «عبور از صاعقه»، «آينههاي شعله ور»، «ردّ پاي صدا» و گزيدهاي از اشعارش در مجموعهاي از کتابهاي «گزيدهي ادبي معاصر، شماره 5» عناوين برخي از کتابهاي اين شاعر اهلبيت«عليهمالسلام» ميباشد. شعر او زباني نو و حماسي دارد و حتي سوگسرودههايش نيز حماسي و برانگيزاننده است. نوعي عاطفهي حماسي با اشعار او درآميختهاست که اين ويژگي ممتازي است و در انتقال درست پيام عاشورا به مخاطب اهميت خاصي دارد. در واقع اشعار عاشورايي اسرافيلي ذکر مصيبت و ترحّمانگيز نيست، بلکه بيان بليغ حماسههايي است که در اوج مظلوميت رقم خوردهاست.

مثنوي زير از کتاب «ردّ پاي صدا» انتخاب شده است:

اي حضور آسمان در جان خاک

يا حسين بن علي، روحي فداک

 

اي به طور موسوي روح کليم

قبله‌‌ي عرفان، صراط مستقيم

 

اي شکوه آفرينش، اي يقين

آبروي مکتب، اي سالار دين

 

اي مناي عشق را ذبح عظيم

اي طنين تازه در ناي قديم

 

اي شکوه عشق، فخر کائنات

اي خجل از نام تو شط فرات

 

اي جلال هر چه غيرت، هر چه مرد

قوّت بازوي قرآن در نبرد

 

وارث تيغ دو لب، خيبرگشا

يادگار فاطمه، بخت دعا

 

قوس محرابم خم ابروي تو

خطّ «انعمت عليهم» کوي تو

 

باغها را بويي از ياست بس است

تشنگان را نام عباست بس است

 

من نميگويم که دست از دست داد

«چشم» گفت و هر چه هست از دست داد

 

يک تجلي ديد و شد مدهوش او

پر شد از بوي خدا آغوش او

 

از وفاداري به تمکين ادب

رفت و از دريا برون شد تشنه لب

 

مشت آبي تا لبانش پر گشود

غيرت اما جلوهاي ديگر نمود

 

با لب زخم و عطش چون خنده کرد

اشتياق آب را شرمنده کرد

 

گرچه تيغ و دشنههايش فرش بود

دستهايش  تکيهگاه عرش بود

 

خيمه را هر چند زخم افتاده بود

بر عمود قامتش استاده بود

 

تيرباران چون به سويش پر گرفت

قامت شهبازي‌‌اش شهپر گرفت

 

تا نگردد چشم غيرت شرمگين

تير را گفتا که بر چشمم نشين

 

چونکه بر مشک آمد آن تير ستيز

مشک شد بر حال سقا اشک ريز

 

دست چون افتاد در آن سوي دشت

ديد ديگر نيست وقت بازگشت

 

دست را گفتا؛ برو اي حقپذير

دامنش را زودتر از من بگير!

 

نيستم از تشنه کامي بيقرار

تشنه‌‌ي اويم، مرا دريا چه کار؟

 

کاش فرصت داشتم در اين ستيز

باز مي‌‌رفتم به سويش سينه خيز

 

چشم مي‌‌خواهم براي ديدنش

لب براي خاک پا بوسيدنش

 

دست يعني دامنش گيرم مدام

سر نهم در پاي آن والامقام

 

تشنگي هر چند بي‌‌تابم کند

يک نگاه دوست سيرابم کند

 

سجدهي خون اختيارش را گرفت

اين نماز آخر قرارش را گرفت...

 

استاد سيدمحمدحسين شهريار

 

استاد سيد محمدحسين شهريار(1285- 1367 شمسي) چهرهي بيهمتاي ديگريست که در گسترش شعر اهلبيت«عليهمالسلام» و خاصه شعر عاشورايي در آذربايجان نقش داشتهاست. مرحوم شهريار در ادبيات ايران از جايگاه و منزلت ملي و بلندي برخوردار است و حوزهي تاثيرگذاري وي محدود به منطقهي آذربايجان نيست، ولي به دليل اقامت در تبريز و ارتباط هميشگي و نزديک با شاعران و فرهيختگان اين منطقه و دلبستگي شديد به شعر و شاعران عاشورايي، بر شعر و شاعران اين سامان تأثير خاصي داشت. استاد شهريار اگر چه در سالهاي شباب اشعار عاشقانهي بسياري سرودهبود، اما حتي از ايام جواني هماره دل در گرو شعر عرفاني و آييني داشت و در اين زمينه صدها بيت شعر سرودهاست که برخي از آنها مانند مثنوي «شب و علي»، «علي اي هماي رحمت...» و « شيعيان ديگر هواي نينوا دارد حسين...» معروف است.

 اگر چه استاد شهريار در سالهاي جواني اشعار عاشقانه ميسرود، اما همين اشعار عاشقانه نيز چنان که رسم شاعران بزرگ ايران است، زبان و مضامين و رنگ و بوي عرفاني داشت. شهريار بعد از طي مراحلي در زندگي و رسيدن به «تحول روحي»، همين عاشقانهسرايي را نيز به کلي ترک گفت. روانشاد لطفالله زاهدي که از ياران بسيار نزديک استاد شهريار بود و در جمع آوري اشعار و انتشار ديوان استاد شهريار نقش اساسي داشت، در مقدمهاي که به سال 1337 بر ديوان استاد نوشته، با اشاره به تحول عميق روحي شهريار آوردهاست: «شهريار که تا آن موقع [قبل از تحول روحي] به موسيقي علاقهي وافري داشت و سه تار استادانه مينواخت... [بعد از تحول روحي] به طوري از موسيقي اعراض کرد که تا به حال ديگر دست به آلات موسيقي نزدهاست... ديگر فکر و ذکر شهريار فقط خواندن قرآن وعبادت و تهجد شد... در حدود سال 1331... ميگفت که امتحان من تمام شده و علم قرآن را يافتهام ...اخيرا شهريار جز در موضوعات اخلاقي و عرفاني و مذهبي تقريبا شعري نميسازد... شهريار اين ايام اغلب در تهجد و طاعت است...» 10

تامل در اين جملهي بسيار مهم، ميتواند «تحول روحي» شهريار در حدود سال 1330 را براي مخاطب فهيم معنا کند: «اخيرا شهريار جز در موضوعات اخلاقي و عرفاني و مذهبي تقريبا شعري نميسازد.»

استاد شهريار نه تنها خود براي اهلبيت«عليهمالسلام» شعر ميسرود، بلکه از جايگاه بلند شهرياري ملکِ ادب، شاعران را نيز به سرودن شعر براي اهلبيت«عليهمالسلام» تشويق و ترغيب ميکرد. بديهي است که تشويق و ترغيب شاعران براي سرودن شعر آييني و عاشورايي توسط استاد شهريار، تأتيرات عميقي در جامعهي شعر و ادب داشت، چرا که استاد شهريار در جايگاه سرسلسلهي شعراي معاصر ايران در حوزهي زبانهاي فارسي و آذربايجاني از نفوذ معنوي بيهمتايي در ميان مردم و جامعهي شعر و ادب برخوردار بود.

ترغيب و برانگيختن شاعران براي سرودن شعر آييني و عاشورايي چنان براي استاد شهريار اهميت داشت که حتي بر کتابهاي شعر برخي شاعران عاشورايي مقدمه نيز مينوشت.

استاد شهريار در مقدمهاي که به سال 1345 شمسي بر کتاب «رهروان حقيقت يا جانبازان دين و شريعت» سرودهي مرحوم محمدحسين جنتي مقام «صحاف»(1290-1362 شمسي)، از چهرههاي برجستهي مکتب شعر عاشورايي آذربايجان نوشته، اهميت و عظمت شعر عاشورايي و جايگاه شاعر اهلبيت«عليهمالسلام» را به شيوايي تمام تبيين کردهاست. استاد شهريار نوشتهاست: «اين بنده خيلي نادر اتفاق افتاده که به شاعري - هر قدر هم دانا و توانا باشد- رشک ببرم... من با يک بيت لطيف که از ديگران باشد، بيشتر عشق ميورزم تا بيت ديگر همپايهي آن که از خودم باشد. اما در مطالعهي اين کتاب [کتاب رهروان حقيقت ...] از شما چه پنهان، شرارهي رشکي در اعماق روح آزمند و جان آرزومندم برق زد که براي تشريح و تبرئهي آن بهتر ميبينم قصهاي را که فيالحال به يادم آمد، با خوانندگان عزيز در ميان گذارم...

خوانندهي محترم شايد اسم مرحوم عمان ساماني ... به گوشش خورده باشد. اين شاعر بزرگ با شاهکار بديعي که - الهام محض است و (گنجينهي اسرار) نام دارد- نوشته و داستان کربلا را تشريح کرده، مقامي در ادبيات ديني و اخلاقي احراز کرده که حتي از مرحوم محتشم هم بالاتر زدهاست. حقا از آن نوادر ذوق و هنر و شور و حال است که هر شاعر واقعي به مقامات ملکوتي او شايسته است رشک ببرد. اينک قصه: 

معروف است که خوانين بختياري وقتي به زيارت عتبات عاليات مشرف ميشوند... مرحوم عمّان ساماني را هم با خود ميبرند... ضمنا به محضر مرحوم ميرزاي شيرازي (1230-1312 هجري قمري، صاحب فتواي تحريم تنباکو) بزرگترين مرجع تقليد و مجتهد وقت نيز شرفياب ميشوند...

باري خوانين بختياري با هيکلهاي درشت و قيافههاي مؤقر وارد محضر ميرزا ميشوند. آخر همه هم مرحوم عمّان با جثهي ريز و فروتني مخصوص و سيماي شاعرانهي خود وارد ميشود. اجازهي جلوس که مييابند، مرحوم عمان دم در و پايين دست همه نشستهاست.

يکي از خوانين که سمت بزرگتري هم داشته، شروع ميکند به معرفي حضّار، البته با القاب قلمبه و سلمبهاي که معمول آن وقت بوده، از قبيل ضرغام و قمقام و صمصمام و غيره. آخرسر هم شايد نوک زباني اسمي از ميرزا عمّان ميبرد.

مرحوم ميرزاي شيرازي به مجرد شنيدن اسم عمّان ... با حال منقلب بلند ميشود، لرزان و اشکريزان خود را به مرحوم عمّان رسانده، اول مهمان والامقام خود را در آغوش ميگيرد... بعد هم او را به صدر مجلس کشانيده و بالاي دست خود مينشاند و مکرر ميگفته؛ ميرزاي عزيزم! اي کاش خداوند اعلي مرا هم در اجر يک بيت از ابياتي که در مناقب و مراثي آل محمّد(ص) به قلم فياض شما جاري شده، سهيم و شريک ميفرمود.

آري من هم از خواندن اين کتاب، همان حال مرحوم ميرزاي شيرازي را پيدا کردم و زبان حالم گوياي همانها شد که او گفته بود ...

افسوس ميخورم که من خيلي دير به دانشگاه دين و اخلاق رسيدم و قسمت اعظم عمرم را در هوا و هوس هنر تباه کردم...»11

دقت و تامل در مقدمهي پرمعنايي که استاد شهريار بر کتاب شعر مرحوم صحّاف نوشته، نشان ميدهد که شاعر بزرگ ايران دربارهي شعرعاشورايي چگونه ميانديشيده و اين شعر چه منزلتي در انديشهي او داشتهاست. با تأمل در اين نکته ميتوان دريافت که چرا استاد شهريار براي برانگيختن و ترغيب شاعران به سرودن شعر در مناقب و مراثي آل محمد«صلواتاللهعليهم» تلاش ميکرد و آشکارا مينوشت که به شاعر عاشورايي مانند صحاف رشک ميبرم!

چنانکه گذشت، استاد شهريار خود نيز صدها بيت در مناقب و مراثي خاندان وحي سروده که برخي از اين سرودهها بارها در کتابها و مجلات و گزيدههاي شعر و... منتشر شدهاست. تأثير اين سرودهها نيز در برانگيختن شاعران به مديحهسرايي و مرثيهگويي اهلبيت«عليهمالسلام» انکارناپذير است.

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.