اسفند سال گذشته مرد جواني با مراجعه به پليس از ناپديد شدن پدرش خبر داد و گفت: پدرم راننده تاکسي است، او با همسر سومش که زن جواني بود زندگي ميکرد اما الان چند روزي است که از او خبري نداريم. همسرش مدعي است از او خبر ندارد اما خودروي پدرم در پارکينگ خانه بود و تلفن همراهش نيز خاموش است.
به دنبال گزارش مرد جوان، تحقيقات پليسي آغاز شد اما ردي از مرد ميانسال به دست نيامد.
کشف جسد در بيابان
در حالي که تحقيقات براي يافتن مرد گمشده ادامه داشت، چوپاني در بيابانهاي قم جسد مردي را پيدا کرد و با پليس تماس گرفت. از آنجا که هيچ مدرک هويتي همراه جسد نبود، وي به عنوان ناشناس به پزشکي قانوني منتقل شد.
در ادامه از خانواده راننده تاکسي گمشده خواسته شد تا براي شناسايي جسد به پزشکي قانوني بروند که آنها به محض مشاهده جسد، اعلام کردند وي همان پدر گمشده آنهاست.
در جستوجوي قاتل
باتوجه به نظريه پزشکي قانوني، مرد ميانسال بر اثر مسموميت با متادون جان باخته بود و از آنجايي که جسد از تهران به بيابانهاي قم منتقل شده و از سويي لباس راحتي خانه به تن داشته بود، فرضيه قتل قوت گرفت.
بدين ترتيب تحقيقات کارآگاهان اداره دهم پليس پايتخت براي رازگشايي از قتل مرد ميانسال ادامه يافت. در بررسيهاي بعدي مشخص شد که وي با همسر سومش اختلاف داشته و زن جوان چند ماه بعد از ناپديد شدن شوهرش، با مرد ديگري به نام اردشير ازدواج کرده و به کاشان رفته است. تحقيقات نشان داد همسر مقتول از زماني که شوهرش زنده بوده، با اين مرد ارتباط داشته است.
بنابراين زن جوان و اردشير بازداشت شدند.
زن جوان وقتي در برابر مدارک و شواهد پليسي قرار گرفت، به قتل شوهرش با همدستي اردشير اعتراف کرد. به دستور بازپرس جنايي، متهمان در اختيار کارآگاهان اداره آگاهي قرار گرفته و تحقيقات در اين خصوص ادامه دارد.
چه شد که تصميم به قتل گرفتي؟
از دست شوهرم خسته شده بودم، او مدام مرا کتک ميزد و بي احترامي ميکرد. من همسر سوم او بودم. همسر اولش طلاق گرفته بود و همسر دومش هم سرطان داشت و فوت کرد. از سال 94 با او ازدواج کردم اما زندگي خوبي نداشتيم.
با اردشير چطور آشنا شدي؟
او خواستگار سابقم بود، اما خانوادهام با ازدواج ما موافقت نکردند. ميگفتند اردشير وضع مالي خوبي ندارد و تو را خوشبخت نميکند. در عوض مرا مجبور کردند با مردي ازدواج کنم که اخلاق خوبي نداشت و زندگي را به کامم تلخ کرده بود.
نقشه جنايت را چه کسي کشيد؟
من خيلي اتفاقي ارشير را در اينستاگرام پيدا کردم. به او گفتم که شوهرم سرطان دارد و رابطهمان هم خوب نيست و ميخواهم او را به قتل برسانم. او هم برايم قرص متادون از عطاري گرفت و من هم قرصها را داخل آبميوه ريختم و به شوهرم دادم. وقتي مطمئن شدم مرده است، به اردشير زنگ زدم و خبر دادم. بعد هم جسد را داخل پتو گذاشته و در صندوق عقب خودرو قرار داديم و در بيابانهاي اطراف قم انداختيم.
فکر ميکردي دستگير شوي؟
اصلاً. ما مدتي صبر کرديم و بعد با هم ازدواج کرده و براي اينکه جلوي چشم فرزندان همسرم نباشم، با هم به کاشان رفتيم و در آنجا زندگي مشترکمان را آغاز کرديم. تصور ميکردم آبها از آسياب افتاده و راز اين قتل هرگز برملا نميشود.
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.