اين روزها که آتش جنگ بين صهيونيستها و جبهه مقاومت شدت گرفته، در فضاي مجازي شاهد تبادل مطالب کذب و شبههبرانگيزي هستيم که عمدتاً توسط رسانههاي معاند توليد و منتشر ميشود.
اين روزها که آتش جنگ بين صهيونيستها و جبهه مقاومت شدت گرفته، در فضاي مجازي شاهد تبادل مطالب کذب و شبههبرانگيزي هستيم که عمدتاً توسط رسانههاي معاند توليد و منتشر ميشود و تلاش ميکند تا با سوءاستفاده از ناآگاهي برخي از افراد جامعه در مورد اهداف و ماهيت پليد صهيونيستهاي شيطان صفت، عمليات پيشدستانه و قهرمانانه رزمندگان فلسطيني (عمليات طوفان الاقصي) و دفاع مشروع و منطقي اعضاي شجاع جبهه مقاومت و بهويژه عملياتهاي افتخارآميز ايران و حزبالله از آنها را زير سوأل ببرد. اين در حالي است اقدام شجاعانه رزمندگان فلسطيني در واقع بسياري از کشورها و حکومتهاي منطقه را از خطر نابودي حتمي و قطعي نجات داد، به همين دليل در ادامه تلاش خواهد شد تا با اتکاء به مطالب متعدد و متنوعي که توسط رسانههاي مختلف اعم از داخلي يا خارجي منتشر شده است، علت و ضرورت انجام عمليات طوفان الاقصي که يک عمليات متهورانه، پيشدستانه و کاملاً مشروع و منطقي براي تقويت آخرين بارقههاي اميد در مسير احياء مجدد سرزمين فلسطين بود و در بهترين زمان ممکن اجرا شد، بيان گردد.
نميدانم آيا تا به حال تصوير روي بازوي سربازان اسرائيلي را ديدهايد و آيا ميدانيد مفهوم اين تصوير چيست. شايد باور نکنيد اما اين تصوير نقشه موسوم به اسرائيل بزرگ است که مرزهاي آينده اين رژيم جعلي را مشخص ميکند و به خيال خودشان از نيل در کشور مصر تا فرات در عراق را در بر ميگيرد و نماد آن با دو خط آبي در بالا و پايين پرچم ننگين اين رژيم نيز به تصوير کشيده شده است.
شايد اين مسئله هم باورکردني نباشد، اما ماجراي کشورگشايي آنها به همين مقدار ختم نميشود، بلکه رژيمي که در ابتدا با کمک انگليسيها پا به عرصه وجود گذاشت و در حال حاضر تمام وسعت سرزمينهاي تحت اشغالش در حد و اندازه استان بوشهر ايران هم نميشود، از ديرباز خيال ايجاد يک امپراطوري به مراتب بزرگتر از اين مقدار (يعني به مراتب گستردهتر از نيل تا فرات) که تقريباً تمام جهان اسلام تا آفريقا را شامل ميشود، در سر ميپروراند.
مرحله اول اين نقشه (از نيل تا فرات) قرار بود سالها پيش با همکاري مثلث شوم آمريکا، اروپا و اسرائيل محقق شود، اما نتايج شگفتآور انقلاب اسلامي ايران نهتنها اجراي آن را به تأخير انداخت، بلکه سبب شد تا صهيونيستها با احداث ديوارهاي بتني در اطراف سرزمينهايي که تا آن زمان اشغال کرده بودند خود را در اين منطقه محدود و کوچک محصور و زنداني کنند.
البته رخدادهاي چند دهه اخير از جمله انقلاب اسلامي و قدرت گرفتن جهان اسلام هيچگاه باعث نشد تا صهيونيستها از اجراي نقشههاي شيطاني خود منصرف شوند، بلکه در تمام اين مدت در حال طراحي نقشه، فراهم نمودن امکانات و آمادهسازي شرايط براي دستيابي به اهداف خود بودند و بررسي قرائن و شواهد نشان ميدهد که چنانچه عمليات طوفان الاقصي رخ نميداد، حتماً موضوع کشورگشايي صهيونيستها به سهولت و در اسرع وقت انجام ميشد.
در هر حال قطعاً در اجراي مرحله دوم اين نقشه که با اجراي عمليات طوفانالاقصي با مشکل مواجه و به چالش کشيده شد، آمريکا و صهيونيستهاي نژادپرستِ حاکم بر آن، نقش اصلي را بر عهده دارند و کشورهاي اروپايي و حتي بسياري از ساکنين سرزمينهاي اشغالي تنها ابزارهايي هستند که قرار است به شکل موقت در اين ماجرا ايفاي نقش نمايند.
اين نکتهاي است که با عنايت به اظهارات سردمداران اين رژيم و مطالب متعدد مندرج در کتب صهيونيستها مبني بر اينکه صهيونيستها قوم برگزيده بوده و مابقي انسانها بردگاني هستند که براي خدمت به آنها آفريده شدهاند و ساير مطالب نظير آن که همگي ماهيت پليد و واقعي اشغالگران جنايتکار قدس شريف را برملا ميکند و حمايتهاي ناجوانمردانه و بي قيد و شرط غربيها از آنها، به راحتي قابل اثبات است.
در واقع بر اساس نقشه سردمداران رژيم صهيونيستي مقرر شده بود تا پس تثبيت اين حکومت جعلي، ساکنين فعلي فلسطين اشغالي با کمک کشورهاي غربي و در رأس آنها آمريکا، سرزمينهاي استراتژيک و سرشار از منابع منطقه را به نفع دنياي غرب و به عبارت بهتر به نفع شيطان بزرگ تصرف و مسير جديدي را براي توليد و تجارت در اختيار مدعي کدخدايي جهان يعني آمريکا قرار دهند، که دروازه اصلي آن در يک سو ساحل مديترانه در سرزمينهاي اشغالي و در سوي ديگر آبهاي آزاد در ساير نقاط جهان در نظر گرفته شده است.
درست به همين دليل است که ميتوان آمريکا و اسرائيل را به دو جسم در قالب يک روح تشبيه کرد، روحي که در تسخير کامل شيطان بوده و بلکه شيطان مجسمي است که سالهاست به مصاف جبهه حق آمده و متأسفانه حکام مرتجع منطقه که حالا با جهالت، خودخواهي و کجفهمي خود به جزئي از پيکره شيطان تبديل شدهاند با سادهلوحي تمام و بدون توجه به پيامدهاي اين همکاري خسارتبار، با طراحان اين نقشه شيطاني همراهي ميکنند.
داستان از آنجا شروع ميشود که يهوديان مهاجري که تنها حدود پنج درصد از زمينهاي فلسطين را با ترفندهاي مختلف خريداري کرده بودند، در تاريخ 29 نوامبر 1947م طرح تقسيم فلسطين را در سازمان ملل به تصويب رساندند. و سال بعد يعني در سال 1948م برابر با 1327ش، دولت جعلي اسرائيل رسماً اعلام موجوديت نمود و خيلي زود با توسل به ماشين جنگي که غربيها در اختيارشان گذاشته بودند و با بهکار بردن انواع روشهاي غيرانساني، 77 درصد از سرزمينهاي فلسطيني را به اشغال خود درآوردند، اما از همان ابتدا قرار نبود به همين مقدار بسنده کنند.
تئودور هرتزل بنيانگذاران اوليه دولت صهيونيستي در کتاب خود «دولت يهود» مينويسد؛ ارض موعود بر روي گسترة هفت کشور واقع شده در حدّ فاصل نيل تا فرات، از دشتهاي «تورس» تا کرانههاي حوزة رود «مراد» (عجزمندي) واقع در شمال شرقي «ترکيه» و در جنوب از خطّ «عقبه» تا «بصره» ترسيم شده است. چشم پوشي از آن به هيچ وجه ممکن نيست. اين يک پيمان است و تا تحقّق آن(تلاشها) ادامه خواهد يافت.
مناخيم بگين ششمين نخستوزير دولت جعلي اسرائيل نيز در رابطه با حدود و گسترة سرزميني ارض موعود اعلام کرده بود که دولت اسرائيل همانگونه که در تورات پيشبيني شده است، شامل عراق، سوريه، ترکيه، عربستان سعودي، مصر، سودان، لبنان، اردن وکويت است.
اسد و ژنرال مصطفي بن طلّاس، وزير دفاع سوريه نيز در تأييد اين مطلب گفتهاند که در ورودي کنست (پارلمان رژيم صهيونيستي) نقشة برجستهاي وجود دارد که گسترة سرزميني واقع از نيل تا فرات را نشان ميدهد. بر اساس گواهي عرفات اين نقشة برجسته 32 سال پيش از ورودي کنست برداشته شد، امّا در سال 1989 م. پس از ديدار و مذاکرات بوش (پدر) و گورباچف در «مالتا» مجدّداً در ورودي کنست نصب شد.
امّا اين حافظ اسد، رئيس جمهور فقيد سوريه بود که در سال 1985م طرح اسرائيل بزرگ را در سطح بينالمللي مطرح کرد. وي در يکي از سخنرانيهايش گفته بود که موشه دايان، وزير دفاع اسرائيل در سال 1967م پس از اشغال تپّههاي «جولان» و به هنگام بازديد از منطقه (خطاب به سربازان رژيم) گفته بود؛ نسلهاي گذشته، اسرائيل را به مرزهاي 1948 م رساندند، ما نيز مرزها (ي اسرائيل) را به مرزهاي سال 1967 م. رسانديم؛ شما نيز اسرائيل بزرگ را که گسترهاي از نيل تا فرات است، محقّق خواهيد ساخت.
همچنين يک سال قبل در ژانويه 2024، سياستمدار اسرائيلي آوي ليپکين در يک فايل ضبط شده گفت: «در نهايت، مرزهاي ما از لبنان تا عربستان سعودي و سپس از مديترانه تا فرات گسترش خواهد يافت» و در واقع به اين ترتيب نقشه اوليه را مورد تأييد قرار داد، اما همانگونه که اشاره شد، برخي از سردمداران اسرائيلي و آمريکايي در پي اجراي نقشه بزرگتري بودند که زمينه گسترش سرزميني رژيم اشغالگر قدس را فراهم ميکرد.
«طرح يينون»، طرح ديگري است که در تداوم انديشه مستعمراتي بريتانيا در خاورميانه ارائه شد و هدف اصلي آن اطمينان از برتري منطقهاي اسراييل است. اين طرح به دنبال اين است که از طريق تجزيه و کوچک و ضعيف کردن حکومتهاي عرب، زمينه گسترش و ايجاد دولت با ثبات را براي صهيونيستها فراهم نمايد.
اين طرح اولين بار در سال 1982 ميلادي در قالب يک مقاله توسط فردي به نام اودِد يينون مشاور پيشين آريل شارون (يازدهمين نخست وزير منفور اسراييل) ارائه و در نشريه عبري کيوونيم منتشر شد و رسماً راهبرد جديد اسرائيل براي دهه 80 ميلادي را برملا کرد، مجله نيروي هوايي ارتش آمريکا در سال 2006 و نشريه «آتلانتيک» در سال 2008، نقشه طرح يينون را مجدداً ارائه دادند.
در اين طرح کشور عراق حساسترين و مهمترين بخش از طرح اسراييل بزرگ محسوب ميشود. چرا که صهيونيستها اين کشور را به عنوان پايتخت اسرائيل بزرگ در نظر گرفتهاند، همچنين اشغالگران قدس شريف در اين طرح ضمن اشاره به تقسيم خاک لبنان، سوريه و مصر، پا را از اين مقدار هم فراتر گذاشته و به اشغال خاک ساير کشورها از جمله؛ تجزيه مناطق نفتخيز ايران وجنوب شرقي ترکيه تأکيد نموده و حتي خواستار تجزيه شمال آفريقا از مصر تا سودان و ليبي شدهاند..
پروژة خاورميانة بزرگ هم در واقع همان طرح توسعهيافتة خاورميانه و همچنيين طرح ييتون است که کشورهاي شمال آفريقا نيز به آن افزوده شدهاند. به اين ترتيب مرزهاي خاورميانة بزرگ در غرب «مراکش» و «موريتاني»، در شرق آسياي مرکزي و «مغولستان»، در شمال «قفقاز» و ترکيه و در جنوب از کشورهاي عربي جنوب خليج فارس تا سومالي را در بر ميگيرد.
با نگاه به رخدادهاي چند دهه اخير متوجه خواهيم شد که حمله به عراق در سال 2003، جنگ شش روزه لبنان در سال 2006 و حمله به ليبي در سال 2011 و جريانات اخير سوريه، عراق، يمن و فلسطين در راستاي همين طرح صورت گرفته است و به نظر ميرسد آنها براي تحقق اين هدف، در گام نخست به دنبال تصرف کامل سرزمين فلسطين و سپس تضعيف همسايگان عرب خود و اشغال خاک آنها و نهايتاً رويارويي با ايران از طريق دامن زدن به اختلافات سياسي و ايجاد جنگ و آشوب به کمک آمريکا، عربستان سعودي و ناتو هستند.
کاندوليزا رايس وزير خارجة پيشين آمريکا در سپتامبر سال 2003 م در اين رابطه گفت: «ما نقشة 22 کشور مسلمان را تغيير خواهيم داد، طرح اسرائيل بزرگ رفته رفته ابعاد جديدتري يافته است، به طوري که مرزهاي آن با مرزهاي تعريف شده براي خاورميانة بزرگ بسيار بر هم منطبق است»، اين طرح استراتژي تغيير در ابعاد مختلف جغرافيايي، سياسي، حقوقي، علمي، آموزشي، اقتصادي، اجتماعي و امنيّتي در جهان اسلام را هدف قرار داده است.
طرح خاورميانة بزرگ در اصل همان طرح صلح و امنيّت پذيرفته شده توسط کنگرة آمريکا در سال 1957 م و به عبارت ديگر طرح توسعهيافتة خاورميانه است که در منطقه ما به «دکترين آيزنهاور» شناخته ميشود، بدين ترتيب امروز ارض موعود از مرزهاي تعيين شده براي آن در عهد عتيق فراتر رفته و به پروژة جهانخوارانه با ابعادي بسيار گسترده از فلسطين، بين النّهرين، آفريقاي شرقي، شبه جزيرة سينا، «آرژانتين» و حتّي سرزمين «سيبري» تبديل شده است که اگر در نطفه خفه نشود، بسيار خسارتبار خواهد بود
بنابراين سوأل مهم اين است که آيا ميان تحوّلات جاري که در گسترة اين طرح و استراتژي قرن جديد آمريکا که در سال 1997 م توسط رونالد رامسفلد، ديک چني، پاول ولفوويتز، ريچارد پرل و ويليام کريستول و نيوکانهاي مطرح شد با طرح دولت جهاني مورد نظر کانون سيطرة جهاني صهيونيسم کابالائيستي، نسبتي وجود ندارد؟ و آيا عمليات «طوفان الاقصي»، «عملياتهاي وعده صادق يک و دو» و نيز عملياتهاي متعدد اعضاي جبهه مقاومت چيزي شبيه يک معجزه الهي براي جلوگيري از غافلگير شدن مسلمين در برابر حمله گسترده دشمن صهيونيستي نبود؟ و آيا نبايد مقاومت در برابر اين جهانخودان تشديد شود و ادامه يابد؟
* احمدرضا هدايتي
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.