اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

ناقوس مرگ ناتو نواخته شد

«آقاي گورباچف، اين ديوار را فرو بريز!» اين جمله رونالد ريگان در سال 1987 در دروازه براندنبورگ همواره معرف جنگ سرد و رابطه تزلزل‌ناپذير ايالات متحده و اروپا بوده است. 38 سال بعد، حالا دونالد ترامپ يک ديوار بلند ميان آمريکا و اروپاي طردشده کشيده است و رسما در طرف ولاديمير پوتين، رئيس‌جمهور روسيه قرار گرفته است.

ناقوس مرگ ناتو نواخته شد

به گزارش تسنيم؛ اروپاي امروزي روي ويرانههاي جنگ دوم جهاني ساخته شد و معمار اين بازسازي هم جرج مارشال، وزير خارجه دولت فرانکلين روزولت بود. آنها براي متقاعد کردن ساختار آمريکا براي حضور در آن سوي آتلانتيک و موافقت کنگره براي «طرح مارشال» تلاش فراواني کردند، چرا که بايد بنيانهاي سياست خارجي آمريکا را که از يک قرن پيش از آن «اصول رسمي» ديپلماسي آمريکايي را شکل ميداد، تغيير ميدادند. بر اين اساس سياست خارجي آمريکايي براي محافظت از اروپا در مقابل اتحاد جماهير شوروي بايد از «انزواگرايي» برخاسته از «دکترين مونرو» به «جهانگرايي» شيفت ميکرد.

در مسير طولاني از ويرانههاي سال 1945 تا اروپاي امروز، آمريکا نقشي محوري داشت. سخنراني جان اف. کندي در سال 1963 با عنوان «من يک برليني هستم» بر اين رابطه تاکيد ميکرد. حالا با حضور دونالد ترامپ با شعار «اول آمريکا» و (MAGA دوباره عظمت را به آمريکا بازگردانيم) سياست خارجي آمريکا قرار است تغييرات بنيادين داشته باشد و رئيسجمهور آمريکا به وضوح اين را گفته است. ترامپ رسما به نظم ليبرال قاعدهمحور پساجنگ دوم جهاني که خود واشنگتن آن را ساخت و ناظم آن بود، اعتقادي ندارد. او معتقد است آمريکا بيش از حد خود را درگير اين نظم کرده و براي آن هزينه کرده است. به همين خاطر ميگويد: «اتحاديه اروپايي با ما بسيار بد رفتار کرده است».

ترامپ نهتنها ميخواهد روابط تجاري با اروپا را بازتعريف کند، بلکه ميخواهد متحدان اروپايي، سياست خارجي خود را تغيير دهند تا با پايان «پکس آمريکانا» -Pax Americana- (نظم جهاني برگرفته از هنجارهاي ليبرال روياي آمريکايي) سازگار شود.

در دکترين ترامپ، روايت مسلط سياست خارجي آمريکا زير سوال ميرود و در اين تغيير ماهيت، روسيه و پوتين ديگر دشمنان راهبردي آمريکا نيستند که ضرورت داشته باشد همه  امکانات را براي شکست رئيسجمهور روسيه در اروپا فراهم کرد.

 

* «غرب» يک ايده تهيشده

در چنين اتمسفري، معناي «غرب» در اين دوران نوظهور ديگر روشن نيست. طي چند دهه گذشته، غرب به عنوان يک «کنشگر استراتژيک واحد» شناخته ميشد که به ارزشهاي دموکراسي ليبرال متعهد بود. اکنون اروپا وجود دارد، روسيه وجود دارد، چين وجود دارد و ايالات متحده نيز هست اما «غرب» به عنوان يک ايده، تهي شده است.

نيکول باکاران، دانشمند علوم سياسي در دانشگاه علوم سياسي پاريس به نيويورکتايمز ميگويد: «صرفنظر از تنظيمات ترامپ، بزرگترين خطر اين است که رها کردن دموکراسيهاي ليبرال از سوي او انکار شود. ترامپ ميداند به کجا ميرود. تنها موضع واقعبينانه براي اروپا اين است که بپرسد: ما چه ظرفيتي به عنوان يک قدرت نظامي داريم و چگونه ميتوانيم اين قدرت را يکپارچه و با فوريت تقويت کنيم؟

 

بروکسل براي اين پرسش به پاسخ روشني رسيده است. اروپا از برنامه کلان 840 ميليارد دلاري به منظور تقويت بخش دفاعي در کشورهاي سراسر اين قاره رونمايي کرده است. بعد از اصرار ترامپ بر خواستهاش از دولتهاي اروپايي براي افزايش چشمگير هزينههاي دفاعي، کشورهاي اروپايي به تکاپو افتادهاند تا شکافهاي بزرگ موجود در توانمنديهاي نظامي خود را که معمولا به طور سنتي، سابق بر اين از سوي ايالات متحده پر ميشد، با اتکا به خود پر کنند.

 

 «اورزولا فون در لاين» رئيس کميسيون اروپا سهشنبه 14 اسفند اعلام کرد اتحاديه اروپايي اعتباري را به ارزش 800 ميليارد يورو (840 ميليارد دلار) مختص به برنامه کلاني براي تقويت دفاع در سراسر اين بلوک آزاد خواهد کرد. «نيوزويک» در اين رابطه نوشت: طرح مذکور تحت عنوان طرح «تسليح مجدد اروپا» ساعاتي بعد از آن از سوي فون در لاين اعلام شد که «دونالد ترامپ» رئيسجمهور آمريکا تصميم به تعليق تمام کمکهاي نظامي کشورش به اوکراين گرفت؛ تصميمي که شکاف بين واشنگتن و کييف در پي مشاجره جنجالي جمعه 10 اسفند بين «دونالد ترامپ» و «ولوديمير زلنسکي» را تشديد کرده است. فون در لاين اظهار کرد: «نيازي به توصيف ماهيت وخيم تهديداتي که ما در پيش رو داريم و تبعات ويرانگري که ما در صورت تحقق اين تهديدات متحمل خواهيم شد، ندارم». رئيس کميسيون اروپا تصريح کرد در نامهاي به رهبران دولتهاي اروپايي «مجموعه پيشنهاداتي مرتبط با طرح تسليح مجدد اروپا» به آنها ارائه کرده است.

فون در لاين ادامه داد: «اروپا آماده تقويت گسترده هزينههاي دفاعي خود، هم به جهت پاسخ به مسائل فوري کوتاهمدت و پشتيباني از اوکراين و هم به جهت رسيدگي به الزام بلندمدت به منظور تقبل مسؤوليتهاي بيشتر براي امنيت قاره اروپاست. طرح مذکور به کشورهاي عضو اجازه ميدهد هم درخواستهايشان را يکپارچه کرده و هم با يکديگر خريد انجام دهند. اکنون لحظه اروپا است و ما بايد به آن پايبند باشيم». فون در لاين اظهار کرد طرح تسليح مجدد اروپا متمرکز بر بخشهاي موشکهاي پدافند هوايي، مهمات توپخانه، سامانههاي شليک توپخانه، پهپادها و تجهيزات جنگ ضدپهپادي و ديگر حوزههاي نظامي خواهد بود.

سال گذشته «فايننشالتايمز» نوشت کشورهاي عضو ناتو کمتر از 5 درصد توانمنديهاي لازم ضدهوايي به منظور محافظت از اروپاي مرکزي و اروپاي شرقي در برابر يک حمله بزرگ را در اختيار دارند. مقامهاي اروپايي پيشتر به نيوزويک گفته بودند ظرفيت بخش پدافند هوايي آنها هماکنون کسري از آن چيزي است که کافي در نظر گرفته ميشود و يک نگراني بزرگ را به وجود آورده است. حضور ترامپ در قدرت، تکانههاي بزرگي بر نظم رو به زوال جهاني وارد خواهد کرد. رئيسجمهور آمريکا به چندجانبهگرايي هيچ اعتقادي ندارد و جهان را از دريچه «سياست قدرت» ميبيند. صحنه تحقير رئيسجمهور اوکراين در کاخ سفيد اين ديدگاه ترامپ را به نمايش گذاشت؛ جايي که به زلنسکي گفت: شما هيچ کارت بازي نداريد!

 

* خودياري ديرهنگام اروپا

جهان بايد شاهد تشديد وضعيت آنارشيک در ماههاي پيش رو باشد؛ جايي که «عدم قطعيتها» پيشران سياست بينالملل ميشوند و واحدهاي سياسي به «اصل خودياري» رو ميآورند تا بقاي خود را حفظ کنند. اروپا هم اين را بخوبي ميفهمد اما شايد کمي دير به اين فکر افتاده که بايد از قيد وابستگي و اتکا به ايالات متحده رها شود. نگرانيهاي شديدي در اين قاره در قبال اينکه آيا رهبران اروپايي ميتوانند بر سر يک راهبرد منسجم براي محافظت از اعضاي اروپايي ناتو به صورت مستقل از ايالات متحده توافق کنند، ايجاد شده است.

امانوئل مکرون، رئيسجمهور فرانسه هفته گذشته اعلام کرد قاره اروپا با «تغييرات غيرقابل بازگشت» ناشي از اقدامات آمريکا مواجه است. او بر «تأمين مالي گسترده مشترک» براي تسليح سريعتر اروپا تأکيد کرد. او همچنين پيشنهاد داد چتر هستهاي فرانسه را به متحدان اروپايي گسترش دهد.

راجر کوهن، رئيس دفتر نيويورکتايمز در پاريس مينويسد: اينها نشانههايي از تغييرات راهبردي بزرگي است اما در هيچ نقطهاي از اروپا، اثرات تغيير جهت آمريکا به اندازه آلمان بيثباتکننده نبوده است؛ کشوري که جمهوري آن پس از جنگ دوم جهاني تا حد زيادي ساخته آمريکا بود. کريستوف هويسگن، رئيس آلماني کنفرانس امنيتي مونيخ ماه گذشته هنگامي که پايان 3 سال فعاليتش در اين سمت را در نظر آورد، اشک در چشمانش حلقه زد. وي گفت: «ويران کردن يک نظم مبتني بر قوانين آسان است اما بازسازي آن دشوار». او اين سخنان را پس از آن بيان کرد که جيدي ونس، معاون ترامپ، اروپا را متهم کرد با تلاش براي جلوگيري از پيشروي احزاب راست، دموکراسي را انکار ميکند.

ژاک روپنيک، دانشمند علوم سياسي فرانسوي گفت: «صحنهاي وحشتناک بود؛ پسري که تازيانه ميخورد و پسري که اشک ميريخت. اکنون اروپا بايد براي دفاع اقدام کند». فريدريش مرتس، صدراعظم محافظهکار آتي آلمان طوري واکنش نشان داد که همچون ناقوس مرگ نظم قديم به نظر ميرسيد. وي گفت: «اولويت مطلق من اين خواهد بود که اروپا را هر چه سريعتر تقويت کنم تا بتوانيم گامبهگام به استقلال واقعي از ايالات متحده دست يابيم».  مرتس گفت: «اولويت مطلق من اين خواهد بود که اروپا را هرچه سريعتر تقويت کنم تا بتوانيم گامبهگام واقعاً از ايالات متحده مستقل شويم. هرگز فکر نميکردم مجبور شوم چنين چيزي بگويم... اما پس از اظهارات دونالد ترامپ... واضح است که آمريکاييها، حداقل اين بخش از آمريکاييها (اين دولت) تا حد زيادي نسبت به سرنوشت اروپا بيتفاوت هستند». 

آلمان در مرکز سيستم امنيتي قرار داشت که ايالات متحده پس از جنگ دوم جهاني ايجاد کرد. اينکه اين کشور اکنون دچار تزلزل شده است، يک تغيير اساسي محسوب ميشود. مرتس حتي ايدهاي را مطرح کرده است مبني بر اينکه فرانسه و بريتانيا چتر هستهاي خود را به آلمان گسترش دهند، زيرا او ديگر اطمينان ندارد که ايالات متحده از کشورش دفاع خواهد کرد. اين تعهد آمريکا اساس پيمان ناتو بود اما اکنون هيچکس در اروپا نميداند که آيا ترامپ به آن پايبند خواهد بود يا خير.

فريد زکريا اين هفته در آخرين مقالهاش در واشنگتن پست نوشت:  اقدامات آمريکا پيامدهايي خواهد داشت؛ آنها شروعي براي شکلگيري يک جهان چندقطبي جديد خواهند بود. کشورهاي بزرگي مانند آلمان و ژاپن ناگزير به تأمين امنيت خود خواهند بود. اين مسأله ميتواند به اين معنا باشد که براي ژاپن، همچنين کرهجنوبي، تسليحات هستهاي به عنوان يک گزينه جذاب مطرح شود. تحت چتر امنيتي ايالات متحده، جهان شاهد گسترش هستهاي بسيار اندکي بوده است اما اين وضعيت ممکن است بشدت تغيير کند. هر کشوري اکنون در نظر خواهد داشت که چگونه خود را از وابستگي به ايالات متحده رها کند.

 

* حق با دوگل بود؟

اروپا شايد بعد از چند 5 دهه به ايدههاي شارل دوگل، رئيسجمهور وقت فرانسه در استقلال از آمريکا رسيده باشد. دوگل به دنبال گسترش چشماندازي بود که ناظر بر اروپايي قوي باشد که فارغ از آمريکا بتواند در مسائل جهاني عمل کند. خروج فرانسه از ستاد فرماندهي مشترک ناتو در سال 1966 در اين راستا بود که پاريس نميتوانست اصلاحات مدنظر خود را در فرآيند تصميمگيري داخلي ناتو بر خلاف نظر ايالات متحده پيش ببرد. تلاشهاي او البته هيچگاه به ثمر نرسيد و حالا امروز بيش از هر زماني باغ اروپايي که جوزف بورل به آن ميباليد، در خطر آتشسوزي قرار گرفته است.

فرانسه سال 1954 برنامه مخفي هستهاي نظامي خود را آغاز کرد، سال 1958 آن را علني کرد و سال 1960 نخستين سلاح هستهاي خود را آزمايش کرد، در واقع فرانسه با وجود قرار داشتن زير چتر هستهاي آمريکا، به بمب اتمي رو آورد، فقط به اين دليل که شارل دوگل به واشنگتن و تضمينهاي امنيتي آن اعتمادي نداشت. او بازدارندگي گسترده آمريکا را يک فريب ميدانست و معتقد بود براي امنيت واقعي پاريس، چارهاي جز دستيابي به قابليت هستهاي مستقل وجود ندارد. همانطور که در سال 1963 گفت: «تسليحات هستهاي آمريکا همچنان تضمين اساسي صلح جهاني هستند... اما اين واقعيت باقي ميماند که قدرت هستهاي آمريکا لزوما به همه احتمالات مربوط به اروپا و فرانسه بهسرعت پاسخ نميدهد. بنابراين... [تصميم گرفتهايم] که خود را به يک نيروي هستهاي مجهز کنيم که منحصراً متعلق به ما باشد». فرانسويها اين توانمندي را force de frappe يا «نيروي ضربتي» ناميدند. بسياري از تحليلگران غيرفرانسوي اين منطق را به تمسخر گرفته و آن را بازتابي از «غرور ملي افراطي» يا «پارانويا» ميدانستند، نه يک محاسبه استراتژيک عقلاني اما پس از نخستين هفتههاي دولت دوم ترامپ، اين نگاه دورانديشانه به نظر ميرسد و ديگر کسي نميتواند آن را به سخره بگيرد. راهبرد «ترامپ 2» حتي ممکن است تاثيرات بزرگي بر سياستهاي منع اشاعه هستهاي و بازدارندگي اتمي بگذارد.

 

* درسهاي تاريخي اوکراين

«گيدئون رز» سردبير سابق فارن افرز 2 روز پيش نوشت: «با پايان جنگ سرد يکي از مسائل بسيار پيچيده، سرنوشت بقاياي زرادخانه هستهاي شوروي در اوکراين مستقل بود. کشورهاي ديگر بر کييف فشار آوردند تا تمام اين تسليحات را به مسکو بازگرداند و وعده دادند اوکراين در نتيجه اين اقدام متضرر نخواهد شد. کييف که توان چنداني براي مقاومت نداشت، موافقت کرد و اين توافق در يادداشت بوداپست در سال 1994 رسمي شد و طي آن، بلاروس، قزاقستان و اوکراين با پيوستن به پيمان منع گسترش سلاحهاي هستهاي (NPT)، در ازاي دريافت تضمينهاي امنيتي از سوي ايالات متحده، بريتانيا و روسيه، از تسليحات هستهاي خود چشمپوشي کردند». در آن زمان، برخي استدلال کردند که اين تصميم يک اشتباه بود. به عنوان مثال، جان مرشايمر، دانشمند علوم سياسي، سال 1993  در مقالهاي در فارن افرز هشدار داد اوکراين در نهايت براي مقابله با تجديدنظرطلبي روسيه به بازدارندگي نياز خواهد داشت و حفظ قابليت هستهاي، کممسالهترين راه براي دستيابي به آن است. او نوشت: «اوکراين نميتواند با سلاحهاي متعارف از خود در برابر يک روسيه هستهاي دفاع کند و هيچ کشوري، از جمله ايالات متحده، تضمين امنيتي معناداري به آن نخواهد داد. تسليحات هستهاي اوکراين، تنها بازدارنده قابلاعتماد در برابر تجاوز روسيه است». اما در آن زمان، ترس از اشاعه هستهاي بر نگرانيهاي مربوط به جنگهاي آينده غلبه داشت و در نتيجه، اوکراين پساشوروي تنها با يک ارتش متعارف باقي ماند. براي 2 دهه، اين مساله چندان مشکلساز به نظر نميرسيد اما در سال 2014، زماني که اوکراين به طور فزايندهاي به سمت غرب گرايش پيدا کرد، ولاديمير پوتين، رئيسجمهوري روسيه تصميم گرفت به کييف درسي بدهد. او با دامن زدن به جنبشهاي جداييطلب در استانهاي جنوبي و جنوب شرقي اوکراين که داراي جمعيت روسزبان بودند، زمينه را براي ورود نيروهاي روس به عنوان «حامي» آنها فراهم کرد و به سرعت کريمه و بخشهايي از دونباس را به تصرف درآورد.

پس از آن، درگيريهاي پراکنده و مذاکرات بينتيجه سالها ادامه يافت تا اينکه در سال 2022، پوتين يک تهاجم تمامعيار راه انداخت. از زمان روي کار آمدن ترامپ، جزئيات برنامههاي دولت او بتدريج آشکار شده و به نظر ميرسد اين برنامهها صرفا بر اجبار اوکراين به پذيرش خواستههاي روسيه متمرکز هستند: واگذاري سرزمين، تضعيف نظامي، تغيير دولت و بازگشت به مدار روسيه. در هفتههاي اخير، تغييرات کافي رخ داده است که نشان دهد وعدههاي قبلي آمريکا در قبال اوکراين و ديگران ديگر چندان قابل اعتماد نيست. گيدئون رز مينويسد: همانند دوگل، مرشايمر نيز حق داشت. بازدارندگي گسترده يک فريب بود و کساني که به آن تکيه کردند، فريب خوردند. اين واقعيت، براي بسياري از کشورهايي که تحت تهديد هستند، پرسشي اساسي را مطرح ميکند: چرا نبايد به تنهايي امنيتشان را تضمين کنند؟

 

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.