اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

روايت پدافند ايراني در گفتگو با سرهنگ ابهري

مغز متفکر پدافند ايران که بود؟

- بخش سوم

در عمليات والفجر 8، که يکي از عمليات‌هاي بسيار موفق بود اين اقتدار را ما داشتيم، در سال 64 بنده در پايگاه اميديه که خدمت مي‌کردم خودم درگير اين عمليات بودم.

مغز متفکر پدافند ايران که بود؟

شب عمليات در آنجا حضور داشتم. به عنوان معاون عملياتي پدافند هوايي اميديه به ما ابلاغ شد در راستاي عمليات والفجر 8، يکي از نکات اين بود که گفته بود به محض دريافت نامه خودتان به قرارگاه رعد در اهواز معرفي کنيد، بنده هم رفتم و آنجا خدمت امير غلامي رسيدم، آن زمان ايشان سرگرد بود و بنده سروان. همراه با ايشان با يک دستگاه لندکروز به سمت سوسنگرد حرکت کرديم. در مسير که ميرفتيم ايشان فرمودند قرار است امشب عمليات بسيار بزرگي انجام شود و ارتش دفاع از اين عمليات را به عهده گرفته است. بنده عرض کردم کار بنده چي هست؟ در راه که رسيديم به تپههاي فولي آباد، ايشان يک سايت موشکي هاگ را به من نشان داد. سايت هاگ خيبر 3، گفت اين سايت بايد منتقل شود به منطقه عملياتي به عنوان سايت اول هاگ مستقر کنيم و دفاع از فاو را به عهده بگيريم. به داخل سايت رفتيم و همه نيروها حاضر بودند و کارهاي لازم انجام شده بود و دستور دادند بنده به عنوان نيروي پيشرو حرکت کنم و سروان تهرانچي هم پشت بنده حرکت کردند تا سه راه خرمشهر که رسيديم هوا تاريک شده بود و صبح به خاطر باران شديد زمين لغزنده شده بود و راننده ما قصد سبقت داشت که ماشين چپ شد و شروع عمليات با چپ کردن و زخمي شدن ما شروع شد. ماشين را رها کرديم و پياده آمديم لب جاده و همرزمان موشکي راپيِر، ما را شناختند. سوار خودروي آنها شديم. هنوز چند دقيقهاي نرفته بوديم که ديديم همه ايستادهاند! آمديم پايين ديديم تا چشم کار ميکند نيرو و تجهيزات براي دفاع در شب عمليات آمده بودند در خوزستان در جاهاي خاصي مستقر شده بودند و يکدفعه در شب عمليات آمدند آنجا. رسيديم به پل بقيه الله ديديم امير مرآتي که آن زمان سروان بود با يکي از رانندهها گلاويز شدهاند و درگيرند، آنها را جدا کرديم که جريان از اين قرار بود که تريلي ها پل را بند آورده اند و اجازه عبور به ما نميدهند. با همکاري هم تريليها را از روي پل عبور دادند و نيروها سرازير شدند به منطقه.

نيروها عبور کردند و توپ 23، اسکادراد، پست شنود، سايت راپير عبور کرد و ما هم عبور کرديم و جايي را به ما معرفي کردند براي استقرار و گفتند اينجا سايت يکم هاگ است. از نظر عملياتي سايت فوقالعاده خوبي بود اما از نظر زيستي بسيار بد بود. چون مردابي را خشک کرده بودند و تعدادي تپه و سکو درست کرده بوند که دستگاهها و موشکها را روي آن قرار دهيم و بتوانيم فعاليت را شروع کنيم، اما براي فعاليت زيستي که براي چند ساعت قصد استراحت داشتيم به خاطر بالا آمدن آب مشکلات زيادي داشتيم، به هر حال آنجا مستقر شديم و منتظر حضور ستون مانديم. حدود ساعت 12 ديدهبان اسکاي بار اطلاع داد که ستوني را از راه دور مشاهده ميکند، وقتي رويت کرديم با دوربين ديديم سايت هاگ است که بدون آسيبديدگي مسير را طي کرده بود. از جاده اصلي آمد وارد جاده خاکي شد که وارد سايت شود شناسايي شد! نيروهاي عراقي اينها را رصد کرده بودند و منتظر بودند به مقصد برسند تا سايت موشکي هاگ را شناسايي و نقطهيابي کنند. سايت که شناسايي شد منطقه عمليات لو رفت به علت اينکه تا شعاع 20 کيلومتري عمليات انجام ميشود. سايت را شناسايي کردند و بعد جنگندهها از ارتفاعي بالاتر از برد جنگافزارهايي که آنجا مستقر بودند شروع به بمباران آنجا کردند و خيلي شديد بود و ما هم با فاصله يک کيلومتر تماشاچي بوديم و کاري از ما برنميآمد، البته توپچيها تيراندازي ميکردند اما فايدهاي نداشت. فرمانده سايت ترکش خورد و تعداد نفراتي مجروح شدند و جنگافزارهاي بسياري را هم از دست داديم.

يکي از اين جنگافزارها رادار تجسس ما بود، در سيستم موشکي هاگ رادار تجسس کشف هدف را انجام ميدهد و اطلاعات را به مرکز عمليات منتقل ميکند و از آنجا وصل ميشود به اپراتور رادار تعقيب هدف و زماني اپراتور سيگنال را دريافت ميکند محل دقيق جنگنده دشمن را شناسايي ميکند که با دوربينهاي امنيتي کار ميکند و جنگنده را دنبال ميکند و زماني که جنگنده در برد موثر قرار گرفت اجازه شليک ميدهد و تا لحظهاي که اين موشک به هدف برخورد کند توسط اپراتور رادار تعقيب هدف هدايت ميشود تا اگر نياز به تغيير جهت و زاويه داشته باشد انجام دهد تا لحظه برخورد. حالا اگر رادار تجسس نباشد شروع کار ناقص است و خيلي آنجا از نظر روحي نفرات آسيب ديدند و چون عمليات بدر و خيبر را پشت سر گذاشته بودند احساس ميکردند ممکن است اين اتفاق باز تکرار شود.

ساعت 12 بمباران شد، ساعت 14 شهيد ستاري به منطقه آمدند. ايشان همرزمان را جمع کردند و شروع کردند به صحبت و وعده دادند که اگر تا اول صبح رادار تجسستان آماده نشود برايتان از گروه دزفول يا اميديه رادار تجسس ارسال خواهم کرد. ايشان ميدانست که اگر رادار نباشد سايت کارايي نخواهد داشت اين را گفت که ما کارها را طبق برنامه انجام دهيم و انگيزهمان کم نشود. صبح که شد رادار تجسس نيامده بود و ما طبق روال وارد اتاق عمليات شديم دستگاهها را روشن کرديم ولي به علت نبود رادار تجسس اسکوپ چيزي نشان نميداد. نشسته بوديم و مشغول صحبت بوديم که يکدفعه تلفن رادار بندر امام تماس گرفت، در بندر امام ما يک رادار جيپياس با برد 360 کيلومتر داشتيم که مديريت فضاي آن منطقه با اين رادار بود و سايتهاي موشکي و جنگندهها را راهنمايي ميکرد. گوشي را که برداشتم متوجه شدم شهيد ستاري پشت خط هست و خودش در سايت رادار حضور دارد و ايشان گفتند 230 درجه 50 تا! عرض کردم خدمت ايشان که من چشمانم نميبيند! ايشان گفت چشمهايت را ببند و موقعيت را هدف قرار بده! اين اولين بار بود که ما بدون رادار تجسس ميخواستيم اقدام به شليک کنيم. ايشان ديد بسيار قوي داشت و به قدري اطلاعات ايشان دقيق بود که زماني ما اطلاعات ايشان را به رادار تعقيب هدف داديم اپراتور رادار تعقيب هدف در کمتر از 11 ثانيه روي هدف قفل کرد، البته ناگفته نماند که اپراتور تعقيب هدف ما جزو نوابغ پدافند هوايي بود. استوار مصطفويفر کسي که بيشترين تعداد موشک هاگ را در دنيا شليک کرده و استعداد فوقالعادهاي براي اين کار داشت. اولين جنگنده را مورد اصابت قرار داديم که در اسکوپ نميديديم، شهيد ستاري سوال کرد که چه کرديد؟! اعلام کردم ما هدف را مورد اصابت قرار داديم اما به خاطر نبود رادار امکان رويت نداريم. اگر اجازه بدهيد بروم بيرون مقر فرماندهي و مشاهده کنم؟ که ايشان فرمود برو. آمدم بيرون و رويت کردم و ديدم بله، هدف مورد اصابت قرار گرفته و جنگنده در حال سقوط است. همانجا ورق برگشت و ما خوشبين شديم و روحيه گرفتيم. در آن روز ما با همين روش چيزي حدود 8 فروند جنگنده را مورد اصابت قرار داديم که همگي سرنگون شدند.

 

به کمک شهيد ستاري؟

 

بله، به کمک اطلاعات ايشان. فرداي آن روز اتفاق بيسابقهاي افتاد که در هيچ عملياتي رخ نداده بود؛ ما 23 جنگنده را در يک روز سرنگون کرديم و ارتش عراق شوکه شده بود، عمليات والفجر 8 عمليات خيلي بزرگي بود. روز سوم تا نزديک ظهر کارها خوب پيش ميرفت و پس از آن عراق محل استقرار ما را با موشکهاي ضد رادار مورد اصابت قرار داد. اين موشکها طوري طراحي شدهاند که منبع سيگنال را دريافت و روي آن قفل ميکنند و هدف را مورد اصابت قرار ميدهند. رادار تعقيب هدف ما که مورد اصابت قرار گرفت سايت کوثر يک از توان خارج شد و دستور تخليه سايت را دادند.

به جاي سايت اصلي سايتهاي فريب هم وجود داشت. ما وارد سايت کوثر 3 شديم که نزديک همانجا بود، در آنجا سنگر و خاکريزي نبود و امکاناتي نداشت، دستگاهها را آنجا مستقر کرديم و مرحوم ستوان معرفتخواه گفت اين چه سايتي است که شما تحويل گرفتيد؟ گفتم چه کاري از دست من ساخته است؟ گفت پس اجازه بده من بروم و برگردم! گفتم باشه و ذهنم درگير شد. ايشان رفت جهاد مازندران پيش همشهريهاي خودش و يک لودر و بولدوزر از آنجا هماهنگ کرد و با خودش آورد در محل سايت و تا ميتوانستند خاکريز زدند و اتاق عمليات را مقاوم کردند. هنوز کارها تمام نشده بود که اولين بمباران صورت گرفت. در والفجر 8 حداقل روزي 5 بار سايت بمباران ميشد و عراق اعلام ميکرد که آنجا را با خاک يکسان کرده و هيچگاه اينطور نبود. بمباران طوري بود که به رغم اينکه اين همه خاکريز ايجاد شده بود از موج انفجار همرزمان آسيب ميديدند اما باز سايت به حالت عادي فعاليت را ادامه ميداد. در روز هشتم عمليات موشکهايي که براي دو ماه مأموريت آورده بودم در عرض 8 روز به اتمام رسيد و فقط يک موشک داشتيم. درخواست موشک هم ميداديم که به دستمان نميرسيد. گفتند اين يک موشک را براي دفاع از خودتان استفاده کنيد. دليل اينکه موشک نميآمد اين بود که تمام پلهاي ارتباطي با شهر آبادان را بمباران کرده بودند. سه روز با همان يک موشک به سراغ هواپيماها ميرفتيم و با توجه به اينکه از سابقه ما هراس داشتند تا قفل سامانه ما را دريافت ميکردند از محل فرار ميکردند و ما هم شليک نميکرديم و هدفمان ترساندن بود. تا اينکه پل موقتي ايجاد شد و سرگرد قديان خودشان شخصا موشکها را به منطقه آوردند و ادامه عمليات ممکن شد و با شليک بيش از 70 موشک يکي از عملياتهاي بزرگ و درخشان پدافند هوايي شکل گرفت. در روز 22 م اين عمليات به بنده دستور دادند که از منطقه خارج شود.

 

چطور؟

همين سوال در ذهن من هم شکل گرفت. واقعا تعجب کرده بودم و گمان ميبردم حتما خطايي از بنده سر زده که از بنده خواستهاند آنجا را ترک کنم! به قرارگاه رعد رفتم و مسير دو ساعته را 6 ساعت در راه بودم و در راه شيميايي هم شدم و با سختي به آنجا رسيدم، پس از رسيدن بنده مورد عنايت همرزمان قرار گرفتم و باعث تعجبم شد و جريان را پرسيدم! گفتند شما در عمليات والفجر 8 فوقالعاده عمل کرديد. پرسيدم براي چه بنده را احضار کرديد؟! گفتند دستور دادهاند شما با يک تعدادي از نفرات به کشور چين سفر کنيد براي گذراندن دوره آموزشي سامانه موشکي HU2J که سامانه موشکي چيني بود. از آنجا جريان چين بوقوع پيوست.

پايان

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.