اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

مروري بر زندگي «سيدحسن تقي‌زاده» عامل اصلي قتل شيخ شهيد

بخش اول

سيدحسن تقي‌زاده، فرزند سيدتقي اردوبادي پيشنماز مسجد حاج صفرعلي تبريز بود. او در هنگام قتل شيخ شهيد، هيئت‌مديره موقت را سردمداري مي‌کرد.

مروري بر زندگي «سيدحسن تقي‌زاده» عامل اصلي قتل شيخ شهيد

نام «تقياف» را که براي خود در اوقات جواني يعني وقتي که طلبه علوم ديني بود انتخاب کرد، ميزان اجنبيپرستي و گرايش او را به خارجيان ميرساند. او در آغاز به گونه اي در اين عقيده تعصب داشت که ميگفت: «صلاح کشور اين منوط بر اين است که ايرانيان بهطور کلي از نظر صورت، معنا، جسم و روح بايد فرنگيمآب شوند!» و جاذبه غربزدگي را اگرچه به مستعمره بودن کشور منجر شود، به استقلال فرهنگي و حريت ترجيح ميداد!

تقيزاده از فراماسونهاي پيشينهدار و از چهره هايي است که به لژ بيداري ايران پيوستند. او بعدها از لژهاي ديگري هم سر درآورد. در کار سياست هم کهنهکار است، به همان اندازه که در فراماسونري پيشينه دارد. در پژوهشهاي علمي هم آوازه دارد، اما در اين کار هم همنواي شرقشناسان سياستپيشهاي است که دشمن ايران و ايرانياناند و ميکوشند پيشينه درخشان و پرشکوه فرهنگ و تمدن ايران را ناديده بگيرند. براي نمونه از روزنامه کاوه، شماره 7، ذيالقعده 1338 (ژوئيه 1920) بخش هايي ازيک مقاله که به قلم  تقيزاده است را ميآوريم:

 «... ايرانيان خيال ميکنند که آنها در گذشته يک تمدن عالي درخشان مانند تمدن يونانيان داشتهاند. وقتي که حقايق علميه و تاريخيه مثبته در جلوي نظر آنها گذارده شود، خواهند ديد که ايران به علم و ترقي دنيا کمک زيادي نکرده و مانند ملل عالم در اغلب آنچه هم که داشته مديون تمدن و علم يونان بوده اند»(1).

در باره اين مرد سخنان گوناگوني گفتهاند. برخي ازهمگنانش او را به آسمان برده و به قاب قوسين رسانيدهاند! اين کسان بيشتر از هواخواهان و يا از آتشبياران او هستند، اما کساني که از آغاز کار سياستش، او را ميشناختند و يا به برگ هاي دفتر زندگي او، ديدهء پژوهش دوختهاند، از او به نيکي ياد نکردهاند، بهويژه از احمد کسروي و محمود محمود بايد نام برد که اتفاقاً هر دو از همشهريان تقيزاده بودند.

 محمود محمود به هيچوجه به تقيزاده باور نداشت و هميشه ميگفت: «تقيزاده در ميان مشروطهخواهان حقيقي، هيچگاه حنايش رنگي نداشت و او را از عمال سياست انگليس ميشناختند». کسروي هم در نوشتههايش، بهويژه در کتاب تاريخ مشروطه ايران او را رسوا ساخته است. واقعيت اين است که تقيزاده در زندگي سياسي خويش، به رنگهاي گوناگون درآمده و وارونهبازيها کرده است. زماني خود را «آزاديخواه انقلابي» ناميده و هنگامي ديگر به «الت فعل ِقدرت فائقه» بودن خويش اعتراف کرد. روزي دشمن برپا شدن مجلس سنا بود و روز ديگر بر کرسي رياست آن نشست! روزي فرياد جنگ با محمدعلي ميرزا و فداکاري در راه آزادي را سر ميداد و فرداي آن کلاه فرنگي بر سر ميگذاشت و پنهاني به سفارت انگليس ميگريخت و در آنجا سفارت انگليس را وکيل رسمي خود ميکرد که دارايياش را از دولت ايران درخواست کند!

اينها تنها چند نمونه از راه و روش زندگي سياسي اين مرد است. اما کساني که تقيزاده را به قاب قوسين رسانيدهاند، همان گروه ريزهخواران و پادوان اويند که به پشتيباني آن «استاد فراماسون» و «علامه شهير!!» از خوان يغماي خزانه دولت، پولهاي گزاف و بيحساب به عنوان «حق تأليف و تحقيقات علمي» ميبرند و يک کار علمي درست و بامعني انجام نميدهند. حتي دانشمندِ يهودي- آلمانيِ انگلستانپناه به نام «هنينگ» که مانند بسياري از همکاران ديگرش، دشمن ايران و ايراني بود، به کوششهاي پيگير تقيزاده از دولت ايران پولهاي هنگفتي دريافت نمود و صدها جلد کتاب از سوي وزارت فرهنگ ايران برايش فرستاده شد که به اصطلاح «لغتنامه اشتقاقي» براي زبان فارسي بنويسد. او همه آن پولها را خورد و آن کتابها را هم برد وبه جبران ياريهاي تقيزاده «ران ملخ» را منتشر کرد!

از سخن خويش دور نشويم. سخن در باره تقيزاده است که هيچ آدم بيداردل، بيغرض و رادمردي را نديديم که از او به نيکي ياد کند. شگفت اينکه همان گروه آتشبياران و هواخواهان که گفتيم، چون به خلوت ميرفتند از اين فرد رياکار پولپرست که حتي چنانکه ميگويند در انگلستان خانه و زندگي داشت و به ظاهر خود را کمچيز مينماياند، بيزاري ميجستند. کسي که از ناآگاهي ملت ايران و پشتيباني دستگاههاي سياسي انگلستان به همه جا رسيده، اين عبارت ورد زبانش بوده و دهان به دهان از وي شنيده شده است که: «اخلاق ملي ايرانيان بهحدي فاسد شده که يا چنگيز بايد ظهور کند تا مردم ايران را قتلعام سازد يا کوه دماوند آتشفشان کند و اين مردم را نابود سازد!». گويا او فراموش کرده است که ملت ايران هر عيبي داشته باشند، خدمتگزار و خيانتکار را بهخوبي از هم باز ميشناسد و دستکم پاس خدمتگزاران خويش را نگه ميدارد.

 

خائنِ خائف

 

باري، تقيزاده حالت مجرمي را داشت که از آشکار شدن دفتر زندگياش، هميشه انديشناک بود و از همينرو پيوسته کوشا بود تامبادا کساني دانستنيهاي خود را در باره وي آشکار کنند.

کوتاه سخن: دفتر زندگي اين مرد ،سراسر فريب، رياکاري، نيرنگ، ناباوري به هر اصل اخلاقي، ملي و شرافت انساني است. به قول محمود محمود: «اين مرد کسي است که دين را از او گرفتند و هيچ مبناي اخلاقي را جانشين آن نکردند». به ايران و ملت ايران خيانت کرده است. چه خوش گفت آن کس که در بارهاش دادسخن داد: «مادر دهر چنين خائني نزاد!». آخرالامر بيشترين بهرهبرداريِ دولت انگليس از اين جيرهخوارِ دستنشانده درسال 1933 ،که او را در مقام وزارت دارايي قرار بودند، به ثمر رسيد و او با شرکت مستقيم در خيانت تحميل قرارداد نفت 1933 ،ضمير خويش رانمايان ساخت. او بعدها جز اقراري عاجزانه، راهي براي برائت خود نداشت، چنانکه در مجلس 15 تنها چيزي که براي تبرئه خود و رضاشاه از آن خيانت عظيم اظهار داشت اين بود: «ما چند نفر مسلوبالاختيار به تمديد راضي نبوديم، ليکن هيچ چارهاي نبود!».

دکترمحمد مصدق در نطق خود در جلسه 27 فروردين 1330 مجلس شوراي ملي با توجه به اين اظهارات تقيزاده و اشاره به مکاتباتي که او قبلاً با تيمورتاش داشته است، با قرائت متن يکي از اين نامهها در تاريخ 19 آذر 1308 بهدرستي يادآور شد که تقيزاده خوب ميدانست غرض کوتاه کردن دست کمپاني از نفت نيست، بلکه تمديد و تثبيت قرارداد است. همچنين دکتر مصدق در جلسه مورخ 7/8/1323 مجلس زيان اين قرارداد را شانزده ميليارد و يکصد و بيست و هشت هزار ريال به ضرر ملت ايران برآورده کرده است.(2)

 

فريب با کلمات و جملات

 

تقيزاده با نيروي لفاظي و با کمک مطالعات خود در مجلس اول- که بيشتر نمايندگانش کاسب و عوام بودند- زود خودنمايي کرد و نطقهاي پرحرارت او، اسباب شهرت و ترقي وي شد. تقيزاده تغييرات سياسي ايران و موقعيت زمان را با هوشمندي درک کرد و خود را با آن تغييرات ـکه بيشتر به وسيله سياست نيرومندِ همسايه جنوبي رهبري ميشدـ هماهنگ ساخت و راه پيشرفت خود را هموار کرد.

 تقيزاده هنگام تنظيم متمم قانون اساسي،  با مداخله روحانيون در مجلس براي نظارت و انطباق قوانين با موازين شرعي مخالفت کرد و از همين زمان نام او بر سر زبانها افتاد و گروهي از روحانيون و مردم اعتقادات مذهبي او را سست و بيپايه دانستند و او را بيدين خواندند.

هنگامي که مجلس در کار پيشرفت و تثبيت قدرت حکومت پارلماني بود و انگليسيها با ناخشنودي از موفقيت مجلس، براي طرد محمدعليشاه و درهم ريختن قزاقخانه مصمم بودند و انجمنهاي خلقالساعه در هر سو تشکيل ميشد، انجمن آذربايجان نيز فعاليت شديد خود را آغاز کرده بود و تقيزاده رهبري اين انجمن را برعهده داشت.

 او جوانان مجاهد انجمن را بر ضد محمدعليشاه و درباريان تحريک ميکرد و در منزل خود اسلحهخانه ترتيب داده بود و در مجلس سخنان تندي بر زبان ميراند و مخصوصاً به اطرافيان شاه و دوستداران سياست روس سخت ميتاخت. او انقلابي نمايي ميکرد، ولي تندرويها و ناسزاگوييهايش بيشتر در گسترش تشنج و تشديد اختلاف شاه و مجلس اثر ميگذاشت و اتفاقاً اين همان هدفي بود که انگليسها در ايران دنبال ميکردند، از اينرو تقيزاده به داشتن روابط پنهاني با عمال سفارت متهم بودد.

پيش از آنکه مشيرالدوله کابينه خود را معرفي کند، گروهي از تندروان و آزاديخواهان افراطي مجلس نزد شاه رفتند و به انتخاب او اعتراض کردند. شاه گفت: «به ناصرالملک گفتم اظهار عجز کرد، نظامالسلطنه را در نظر داشتم، هم وجودش براي فارس لازم است هم تا وصول او به تهران دولت بلاتکليف بود و با وضعي که پيش آمد، دولت باعث شدن ناامني شد و در انتخاب مشيرالسلطنه هم نظر خاصي نبوده. شما هم امتحان کنيد اگر خلافي ديديد بگوييد تغيير ميدهيم».

 در اين پاسخ شاه ملايمت و حسن نيت بسياري نهفته بود، اما نمايندگاني که حسن نيت نداشتند يا از استبدادخويي مشيرالسلطنه ميترسيدند آرام ننشستند. عاقبت مشيرالسلطنه روز 6 شعبان کابينه خود را به مجلس معرفي کرد. هنگام معرفي کابينه تقيزاده پرسيد: «پروگرام شما چيست؟» مشيرالسلطنه معني «پروگرام» را نفهميد و گفت: «بعد از آنکه قانون وزارت داخله تهيه شد، بر طبق آن رفتار خواهد شد!». سعدالدوله، وزير خارجه در ميان حرف رئيسالوزرا دويد و گفت: «مجال تهيه پروگرام نداشتيم، بعد ميدهيم». چند نفر بر مشيرالسلطنه ايراد گرفتند که چرا معني پروگرام را ندانست! اما اين خردهگيري بر نمايندهاي ميسزيد که اين کلمه لاتين را که در آن زمان غيرمأنوس بود براي فضلفروشي بر زبان راند! به هر حال حکومت مشيرالدوله در برابر کارشکني تندروان مجلس مقاومت نکرد و مجلس بدون جلب نظر شاه، ناصرالملک را براي زمامداري درنظر گرفت. مشيرالسلطنه روز نهم رمضان کنارهگيري کرد.

 

يک بام و دو هوا!

 

به اقرار خود تقيزاده در دوره اول مجلس شورا، اگر با شاه مدارا ميشد، امکان سازش منتفي نبود و حوادث ناگوار بعدي پيش نميآمد، ولي با تحريکات سياست خارجي بهمنظور آماده کردن موجبات اجراي قرارداد 1907 و اغراض و تندرويهاي بيموقع بعضي از آزاديخواهان، مدارا غيرممکن شده بود.

آنگاه که انگليس و روس در بمباران مجلس توافق کردند، تقيزاده بهوسيله مراکز سياسي از اين تصميم مطلع شد و به همين دليل، چند روز پيش از بمباران مجلس عجولانه منزل خود را از جلوي بهارستان به يکي از کوچههاي پشت مجلس تغيير داد تا از دسترس مأموران دولتي دور باشد! او روز قبل از بمباران در مجلس نطق پرحرارتي کرد و از حادثهاي که ممکن بود پيش بيايد سخن راند و به عبدالحسينخان معزالملک (تيمورتاش) و ابوالفتحزاده- دو افسر نوجوان و پرشور که به خدمت گارد مجلس درآمده بودند- دستوراتي داد و شب قبل از بمباران هم در مجلس بين مجاهدان تفنگ و فشنگ توزيع ميکرد و به قول کسروي خواهان جنگ بود، ولي روز بمباران که پارلمان از آغاز صبح جلسه علني داشت تمارض کرد و در مجلس حاضر نشد.

 او با آنکه رياست انجمن آذربايجانيها و سرپرستي گروه بزرگي از مجاهدان را داشت و در خانه خود تعدادي اسلحه ذخيره کرده بود و جمعي فدايي و مجاهد مقيم خانه او بودند، از مخفيگاه خود بيرون نيامد و شايع شد که از همانجا با «ماژراستوکس» وابسته نظامي سفارت که دستوري در اين کار داشت، تماس گرفت و با لباس مبدل و تغيير «عمامه» به «شاپو» به اتفاق سيدحسن، مدير حبلالمتين و مساوات و تربيت و چند نفر ديگر به همراهي خادمان سفارت انگليس، در يک درشکه ـکه آن هم احتمالاً درشکه سفارت بودـ به سفارت انگليس پناه برد.

استوکس در باره پناهندگي تقيزاده در گزارش خود نوشته است: «اگر تقيزاده و همراهانش را پناه نميداديم، بدون شک دستگير ميشدند و بدون محاکمه به قتل ميرسيدند!». البته تقيزاده براي پاس جان خود حق داشت از هر وسيلهاي استفاده کند، اما چرا سفارت به گرفتاري و تبعيد و قتل ديگر آزاديخواهاني که به باغ شاه رفته بودند اهميت نداد؟ معلوم نيست. پس از پناهنده شدن گروهي از مشروطهچيان به سفارت انگليس، سفارت به دستور شاه محاصره شد. شاه و دولت انگليس هر دو به هم اعتراض کردند. شاه به مداخلات آشکار و بيرويه عمال سفارت در امور داخلي ايران و حمايت آنان از مخالفان و دولت انگليس به محاصره سفارت معترض بودند. شاه تحويل پناهندگان را از سفارت ميخواست و سفارت تأمين امنيت آنان را از شاه. مذاکرات طولاني شد و عاقبت اميربهادر و حشمتالدوله و سپس علاءالسلطنه، وزير خارجه و سلطان عليخان وزير دربار (وزير افخم) به سفارت رفتند و از اينکه سفارت محاصره نظامي شده بود عذر خواستند. سفارت هم قول داد ديگر کسي را راه ندهد. در آغاز شاه بهوسيله فرستادگان، تقيزاده و يارانش را تأمين داد و تحويل آنها را خواست، اما سفارت اين تأمين را نپذيرفت و چندان اصرار ورزيد که قرار تبعيد آنان داده شد. چند روز هم براي کم و زياد مدت تبعيد گفتگو کردند. شاه ميخواست مدت تبعيد تقيزاده ده سال باشد، سفارت با اصرار و سرسختي مدت را به يک سال و نيم کاهش داد و از مدت تبعيد ديگران هم به همين نسبت کاست و براي آنان از شاه خرج سفر هم گرفت!!

تقيزاده در نيمههاي سال1326ق با چند تن از همراهانش از تهران تبعيد شد. بهطوري که نوشتهاند او و يارانش را غلامهاي سفارت پاسداري ميکردند و در جلوي کالسکه آنان، پرچم سفارت انگلستان در اهتزاز بود تا از گزند دولتيان و مخالفان در امان باشند! معاضدالسلطنه که خود بهتنهايي به سفارت انگليس گريخته بود همراه اين گروه بود. در رشت «رابينو» کنسول انگليس از آنها پذيرايي کرد و بهخصوص در پذيرايي تقيزاده تشريفات خاصي قائل شد. تقيزاده پس از چند روز عازم انزلي (بندر پهلوي) شد و از آنجا به سوي باکو و تفليس رهسپار شد و به جانب اروپا رفت و از وين به پاريس سفر کرد. پس از چند هفته به لندن رفت.

 

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.