لوح نظافت را به گونه اي مي نوشتم تا همه اعضاي گروهان به يک اندازه نظافت کنند.
جمعه ها را خالي مي گذاشتم تا هرکس علاقه مند بود، نظافت را انجام دهد و خودش اسمش را داخل لوح بنويسد تا هفته بعد او را از نظافت معاف کنم و تشويقي برايش در نظر بگيرم.
چند هفته پشت سر هم نظافت انجام مي شد، ولي اسمي در لوح نظافت نوشته نميشد. کنجکاو شدم تا مجاهد پنهان را پيدا کنم.
روز جمعه فرارسيد. به گونه اي محل استراحتم را انتخاب کردم که مشرف بر وسايل نظافت باشم.
ساعت نظافت که شد، مجاهد پنهان پيدا شد. ابراهيم اسمي خيلي آهسته وسايل نظافت را برداشت و همه جا را تميز کرد و به اتاقش بازگشت.
با اينکه جمعه ها تهراني ها به مرخصي مي رفتند، ابراهيم براي نظافت مخفيانه خوابگاه و دلداري شهرستاني هاي گروهان که از مرخصي يک روزه نمي توانستند بهره اي ببرند، در دانشگاه امام حسين(ع) مي ماند.
هميشه به من مي گفت: «اگه کسي به هر دليلي نظافت نکرد. تنبيهش نکن به من بگو به جاش نظافت مي کنم.»
خاطرهاي از هم دوره شهيد
برگرفته از کتاب «اسمي از تبار ابراهيم»؛ روايت هايي از زندگاني شهيد مدافع حرم ابراهيم اسمي
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.