اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

ماجراي ساخت مهمات جنگي در دانشگاه تبريز

معصومه درخشان: دانشگاه تبريز علاوه بر داشتن جايگاه علمي بالا در رتبه‌بندي‌هاي جهاني يک مشخصه خاص و بارز دارد و آن نامگذاري خيابان‌هاي اين دانشگاه به نام دانشجويان شهيد است. دانشجويان نخبه‌اي که با ساخت و توليد چاشني مين و ساير مهمات جنگي رزمندگان را در جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل پشتيباني مي‌کردند.

ماجراي ساخت مهمات جنگي در دانشگاه تبريز

دانشجويان مومن و فداکار دانشگاه تبريز در شامگاه 27 ديماه سال 1365 آماج حملات موشکي دشمن بعثي قرار گرفتند و 22 دانشجوي نخبه بال در بال ملائک آسماني شده و هفت دانشجو جانباز شدند.

جمالالدين شکوري يکي از جانبازان بمباران 27 دي.ماه سال 1365 دانشگاه تبريز است که  آن زمان سرپرست کارگاه فني دانشگاه تبريز بود و در اثر بمباران دانشگاه از ناحيه چشم جانباز شده و به مدت 6 ماه در بيمارستان بستري بود.

به ديدارش ميروم و از او ميخواهم خاطره آن شب را برايم تعريف کند، مکث ميکند به گمانم در کسري از ثانبه  آن شب را در ذهنش مرور ميکند انگار زمان در 27 دي ماه ساعت  10 و 30 دقيقه شب از حرکت ايستاد و متوقف شد و صداي مهيب موشکها ترسي هولناک در دلها انداخت.

دلم ميخواهد از دريچه چشمان نافذ او جنب و جوش و تلاش خستگيناپذير جوانان دانشجوي دانشگاه تبريز را ببينم.

 

20 روز مهلت داشتيم

 

در سال 1365 فشار تحريم اقتصادي و تسليحاتي دشمن بر  رزمندگان و جبهههاي جنگ خيلي زياد بود.

کمبود تسليحات نظامي رزمندگان را با مشکل مواجه کرده بود. حتي رزمندگان فشنگي براي مقابله با دشمن نداشتند. ما 20 روز مهلت داشتيم تا مهمات لازم را به خط مقدم جبهه برسانيم، در غير اين صورت امکان شکست رزمندگان وجود داشت.

مسوولان صنايع خودکفايي سپاه پاسداران در آذربايجانشرقي تصميم گرفتند سلاحهاي جنگي توليد کنند. به همين علت چند ماه قبل از بمباران، سرداراني از تهران به همراه معاون فرمانده سپاه به دانشگاه تبريز آمدند و براي توليد مهمات، مکانهاي زيادي را بازديد کردند پس از بررسيهاي لازم، دانشکده فني به اين منظور انتخاب شد. چون ماشين آلات و تجهيزات تراشکاري در دانشکده فني وجود داشت.

اولين طرحي که قرار شد عملياتي کنيم طرح ساخت چاشني مين بود. تصميم گرفتيم به صورت پنهاني در کارگاه فني دانشگاه تبريز چاشني مين بسازيم آن موقع نه جهاد دانشگاهي و نه هيچ جرياني در اجراي آن طرح نقش نداشت، فقط سپاه پاسداران، رئيس دانشگاه، رئيس دانشکده فني و بنده در جريان اين طرح بوديم.

 

پس چطور شد همه فهميدند در دانشگاه تبريز مهمات جنگي توليد ميشود؟

 

براي آشنايي بهتر با چاشني مينها هر روز چاشني مينهاي خنثي شده داخل جعبهاي به دانشکده فني دانشگاه آورده ميشد تا از روي آنها کپي برداري شود. در يکي از روزهايي که مشغول کار بوديم يکي از چاشنيهاي مين خنثي نشده بود و ما هم اين موضوع را نميدانستيم. يکي از دانشجويان به نام عليرضا جعفري به محض اينکه  مين را به دستگاه تراش بست، چاشني مين عمل کرد و انفجار مهيبي رخ داد. در اثر اين انفجار چشمها و دستان عليرضا به شدت آسيب ديد.

انفجار چاشني مين در دانشگاه سر و صداي زيادي به پا کرد و همه دانشجويان و اساتيد دانشگاه فهميدند که ما در دانشگاه چاشني مين توليد ميکنيم، تا آن روز کسي از اين موضوع خبر نداشت.

 

کدام دانشجويان با شما همکاري ميکردند؟

 

بيشتر دانشجويان از رشتههاي شيمي، فيزيک، کشاورزي و پزشکي بودند و شناخت چنداني از ساخت تسليحات نظامي و کار با ماشينآلات نداشتند، بنابراين بنده و آقاي مهندس رهنوردي به همراه يکي از دانشجويان  توليد که با نحوه کار ماشين آلات آشنا بود آموزش را شروع کرديم. همچنين دانشجو شهيد

يعقوب اسماعيلزاده و دانشجوي جانباز عليرضا دلفکار که در کار ماشينهاي تراشکاري تخصص داشتند ما را همراهي ميکردند.

 

فقط چاشني مين توليد ميکرديد؟

نه، ما کارمان را با توليد چاشني مين شروع کرديم. بعد از مدتي جهاد دانشگاهي و صنايع خودکفايي نيز به جمع ما ملحق شدند و با همراهي هم مشغول ساخت خمپاره شديم.

در ادامه ساخت توپهاي 122 ميليمتري هم در کارگاه فني دانشگاه آغاز شد. طي20 روز کلي مهمات ساخته شد، همه  آنها را بسته بندي و به جبهه ارسال کرديم. قطعا خدا همراهمان بود، چرا که ساخت اين همه مهمات در اين مدت کم کار محالي بود.

 

هنگام ساخت چاشني مين آيا خطري هم دانشکده فني را تهديد ميکرد؟

 وقتي کارگاه را راهاندازي کرديم  بعد از انفجار مين همه متوجه موضوع شدند هر روز کاغذي روي ميزم ميديدم که روي آن نوشته شده بود، «شما را ميزنند، بمباران ميکنند». هر روز چنين نوشتهاي روي ميز کارم پيدا ميکردم  هر بار آن را مچاله و درون سطل آشغال ميانداختم. روز حادثه باز همين کاغذ روي ميزم بود. کاغذ را برداشتم و به کارگاه رفتم. به يکي از بچهها که همان روز شهيد شد، کاغذ را نشان دادم و گفتم احتمال دارد امروز اينجا را بمباران کنند.» در جوابم گفت: «ما تمام خطرات را به جان خريدهايم و به اينجا آمدهايم. من هر روز قبل از آمدن به اينجا غسل شهادت ميکنم.

همان شب ساعت 10 و 30 دقيقه کارگاه را بمباران کردند، تقريبا نيم ساعت قبل از بمباران برق شهر قطع شد. دانشجويان براي اينکه وقت شان به بطالت نگذرد سجاده هاي خود را پهن کرده و دعاي توسل خوانده به حضرت فاطمه زهرا (س) متوسل شدند. راز و نياز غريبي با  خدا داشتند انگار به دلشان افتاده بود که شهيد خواهند شد آن دانشجويان جوانان با ايمان پاک، صادق، مومن بودند.

 

دانشگاه به لرزه درآمد

 

نيم ساعت به همين منوال سپري شد. پس از آن برق آمد و هر کدام پشت ماشينهاي خود رفته و مشغول کار شدند. ساعت 10 و 30 دقيقه شب بود، قبل از بمباران آژيرهاي خطر به صدا درآمد. ولي صداي ماشين آلات کارگاه به قدري بلند بود، که هيچ کدام صداي آژير را نشنيديم. يک لحظه متوجه شديم دانشگاه زير بمبهاي  رژيم بعث صدام به لرزه درآمده است.

اولين موشک روي چمن دانشگاه (دانشکده حقوق فعلي) اصابت کرد، يک موشک ديگر به بيمارستان امام( ره) خورد و موشک بعدي درست وسط کارگاه افتاد و  22 دانشجوي مومن و فداکار  دانشگاه تبريز بال در بال ملائک آسماني شدند.

يادآوري خاطره تلخ بمباران دانشگاه تبريز او را بسيار متاثر کرده است در حالي که اشک چشمش را پاک ميکند با بغض در گلو ادامه مي دهد» يقينا من آن روز صحنه عاشورا را به چشم خود ديدم، بدن بچهها تکه تکه شده بود، جوي خون راه افتاده بود.

آتش همه جاي کارگاه فني را فرا گرفته بود، همه چيز شامل زمين و آهن آلات ميسوخت، کفش و لباس کار دوستانم در شعلههاي آتش زبانه ميکشيد،. ديوارهاي کارگاه فروريخته بود و من قدرت تشخيص و بيرون رفتن را نداشتم.

جوانان معصوم و مظلوم  به جاي ناله و زاري، ذکر مي گفتند، هنوز که هنوز است صداي «السلام عليک يا فاطمه الزهرا (س) و «السلام عليک يا ابا عبدالله الحسين (ع) آنها در  گوشم است.

 

شهيدي که در 12 عمليات شرکت کرده بود

 

او با چشماني به اشک نشسته از شهيدي ياد ميکند که در  هشت سال دفاع مقدس در عمليات هاي متعدد حضور داشت ولي شهيد نشده بود و سرانجام در دانشگاه تبريز به شهادت رسيده بود» شهيد رضاپور يکي از افرادي بود که ما را در ساخت مهمات ياري ميکرد. در 12 عمليات بزرگ شرکت کرده بود، بدون اينکه کوچکترين زخمي ببيند. اما سرنوشت او را به دانشگاه تبريز کشاند تا يکي از شهداي بمباران 27 دي باشد.»

جانباز سرفراز بمباران 27 دي دانشگاه تبريز در پايان صحبتهاي خود ضمن ناراحتي و انتقاد از وضعيت فعلي کارگاه فني دانشگاه تبريز گفت: در حال حاضر متاسفانه اين کارگاه به اتاقک خالي تبديل شده و تمام تجهيزات آن به جاي ديگري منتقل شده است.

حادثه تلخ و جگر سوز بمباران 27 ديماه سال 1365 کارگاه فني بايد براي دانشجويان بازگو شود . در اين کارگاه 22 مهندس جوان جانشان را فداي وطن کردهاند، در حالي که اکثر دانشجويان فارغ التحصيل اين دانشکده يا دانشجوياني که در آن تحصيل ميکنند، از وجود چنين کارگاهي بي خبرند و تاکنون قصه جانفشاني اين شهدا را نشنيدهاند.

آقاي شکوري دلش براي تکتک دانشجويان شهيد دانشگاه تنگ شده است  حالا هر وقت گذرش به دانشگاه تبريز مي افتد تابلوهاي سبز رنگي که هر کدامشان به نام آن شهدا مزين شده است را ميخواند و خاطره تلخ آن روز برايش تداعي ميشود.

او تابلوهاي سبز رنگ دانشگاه تبريز را ميخواند و با ذکر سلام و صلوات از آنها ياد ميکند. او ميخواند خيابان دانشجوي شهيد ايرج خلوتي، خيابان دانشجوي شهيد علي فصيح، خيابان دانشجوي شهيدحميد ملکوتي خواه، خيابان دانشجوي شهيد عادل جعفري، خيابان دانشجوي شهيد محسن محمدي و ...

منبع: خبرگزاري فارس

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.