اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

ماجراي رزمنده اي که با خدا شوخي کرد و شهيد شد!

معصومه درخشان: در حالي که 34 سال از سال‌هاي حماسه و دفاع مي‌گذرد، ولي هنوز جانبازاني هستند که تير و ترکش باقي مانده در بدنشان همچنان آنها را به آن سال‌ها پيوند مي‌زند، سال‌هايي که اوج مظلوميت ملت ايران اسلامي بود.

ماجراي رزمنده اي که با خدا شوخي کرد و شهيد شد!

رزمندگان هشت سال دفاع مقدس که پيرو مکتب حسين ( ع) هستند در راه مقتداي زمان خود حضرت امام خميني( ره) به تاسي از حضرت ابوالفضل العباس مشق جانبازي کرده و در راه حفظ آرمانهاي اسلام ناب محمدي از جان و مال خود گذشتند.

با يکي از همين جانبازان سرفراز  شهرستان مراغه به گفتگو نشستهايم.

سيدکاظم فاطمي 64 ساله همان رزمنده 22 سالهاي است که همزمان با آغاز جنگ تحميلي از سوي حزب بعث راهي جبهههاي نبرد شد تا از خاک و کيان ميهن اسلامي دفاع کند.

حالا بعد از 34سال که از سالهاي حماسه ميگذرد تير و ترکشهايي که در بدنش جا خوش کردهاند او را راهي بيمارستان نموده  تا بلکه پزشکان بتوانند با عملهاي جراحي تا حدودي از دردهايش  بکاهند.

در يک صبح زمستاني در بيمارستاني در تبريز به ديدارش رفتم تا از شور جواني در سالهاي دفاع برايم سخن بگويد.

 

نداي غديري امام

 

سيدکاظم فاطمي ابتدا به گذشته فلش بک ميزند، به سالهاي قبل از شروع جنگ تحميلي.

او ميگويد: جوانان بايد چرايي و چگونگي آغاز جنگ تحميلي را مطالعه کنند و بدانند که همه حکومتهاي شاهنشاهي در طول 2500 سال توسط هسته مرکزي صهيونيسم همچنين حکومت پهلوي بدون رفراندوم و انتخابات با کودتا روي کار آمده و ظلم و ستم، بيعدالتي، فقر و تبعيض را به بالاترين سطح خود  رسانده بودند.

در اين زمان نداي غديري امام خميني( ره) براي مبارزه با  ظلم و ستم به گوش مردم رسيد و چون آنان از  نژادپرستي، نظام طبقاتي و .... خسته شده بودند نداي  امام عزيز را با گوش جان شنيده و در سال 1357  جمعيت دهها ميليوني به صحنه آمده و ضمن مختومه اعلام کردن پرونده 2500 ساله رژيم ستمشاهي، با ولايت بيعت جانانه نمودند.

 

عراق بهترين گزينه براي حمله به ايران

 

در چند صد سال قبل از انقلاب، ايران براي استکبار جهاني به عنوان ژاندارم منطقه محسوب ميشد  وقتي با پيروزي انقلاب آن موقعيت از دستش خارج شد در بعضي از استانها آشوب راه انداخت و چون نتيجهاي نگرفت  جنگ تحميلي را آغاز کرد تا ضمن به زانو در آوردن نظام نوپاي اسلامي، ژاندارم جديد خودش را نيز در منطقه مهم آسياي غربي مستقر نمايد.

ابتدا بررسي کرد که از طريق کدام همسايه ميتواند به ايران حمله کند ؟

ديد عراق بهترين گزينه است چرا که هم از ديرباز  بعضي از‌‌ سران آن کشور به نفت و آبهاي گرم ايران طمع داشتند و از طرفي حاکميت حزب بعث به رياست صدام جاه طلب  بهترين گزينه ميباشد و به راحتي ميتواند آن رژيم را به حمله نظامي به ايران تشويق کند، بنابراين  حزب بعث عراق را  تجهيز و بيش از دهها کشور ديگر به او کمک کرده و جنگ را آغاز کردند.

 

تجزيه کردستان با شعار خودمختاري

 

  او ادامه داد:  رزمندگان اسلام با اشاره انگشت امام خميني(ره) که به تحليل  و تفسير عالمانهاش ايمان داشتند، راهي صحنه هاي نبرد شدند تا از مرزهاي اسلام دفاع کنند.

هنوز جنگ به صورت رسمي شروع نشده بود ولي زمزمههايي در کردستان به گوش مي رسيد، احزاب و سازمانهاي جدايي طلب  کردستان طي يک برنامه سازماندهي شده، تصميم گرفتند با بهرهبرداري از عدم ثبات و  اوضاع نامطلوب کشور، اين منطقه حساس ايران را با شعار مردم فريب خودمختاري تجزيه کنند.

حزب کومله و دموکرات در کردستان با استفاده از جو متشنج ماههاي اوليه بعد از پيروزي انقلاب با ايجاد اغتشاش، ناآراميهايي در شهرها به وجود آورده بودند و شهر پاوه به محاصره آنها درآمده بود.

 

پاوه بايد آزاد شود

 

امام فرموده بودند من به عنوان فرمانده کل قوا دستور مي دهم « پاوه بايد آزاد شود» به محض شنيدن پيام امام بود که سيدکاظم در سال 1358 و در سن 21 سالگي با کميته « پاسداران شماره يک » به آن مناطق مي شتابد.

حالا او مدال افتخار جانبازي در راه ميهن را بر سينه دارد و پا ها ،زانو  و مفصل هر دو دست نيز با مهماناني به نام ترکش روزگار ميگذرانند.

اين جانباز مدافع ميهن علاوه بر چندين عمل جراحي در پاها و دست ها در گذشته، پنج نوبت مچ پاي راستش را در سال 61 و 62 و سال 1401عمل جراحي کرده است تا  دردهاي ناشي از ترکشها تا حدي  آرامتر شود.

رد پاي اين جانباز ميهن اسلامي را علاوه از سال 58 در کردستان، ميتوان با گردانهاي توحيدي در خط پدافندي آبادان،  عمليات « طلوع فجر در مهاباد به عنوان فرمانده گردان،  همچنين با لشگر قدس در مقطع عمليات خيبر و در هور العظيم  در عملياتهاي کربلاي 8، نصر 7، بيت المقدس 2 در ماهوت به عنوان معاون گردان و در نهايت معاون تيپ 138 مهندسي رزمي  در دفاع مقدس ديد.

 

مديون جانبازان نخاعي، مغز اعصاب و شيميايي هستيم

 

در حالي که سيدکاظم فاطمي به تازگي عمل شده و در روي تخت بيمارستان درد ميکشيد و دوستانش عکسهاي راديولوژي مملو از ترکش و پيچ و مهره بعد از عمل را برايم نشان ميدادند، خواهش کردم از دفعات  و نحوه مجروح شدنهايش در جبههها بگويد که جواب نداد و چون بيشتر اصرار و تاکيد کردم اين موضوعات بايد گفته شود  تا جوانان در آينده بدانند که رزمندگان چه ها کشيدند، گفت: علاوه از شهدا صدها هزار جانباز و شايد هم بيشتر به خصوص جانبازان قطع نخاعي، جانبازان  مغز و اعصابي  و شيمياييها  با وضعيت فجيعي مجروح  شده و دردها کشيده و ميکشند، اما  با نهايت وقار و صبر پاي ولايت و انقلاب هستند و لذا  مجروحيتهاي اينجانب خيلي ساده و عادي بود.

در مورد نحوه مجروح شدنم بايد بگويم  ابتدا در عمليات طلوع فجر چندين گلوله و ترکش از هر دو پا و در همان سال در مهاباد با تير ساقب کاليبر 50 از  همين مچ پا و در عمليات کربلا 8 با يک ترکش نسبتا بزرگ خنجري از بالاي زانو مجروح شدم.

همچنين در آستانه عمليات بيت المقدس 2 که حدود 40 روز بود با رزمندگان مهندسي رزمي به آماده سازي منطقه مشغول بوديم، اولين روزي بود که غذاي گرم آورده بودند، قبل از ناهار و حين وضو گرفتن در پاي تانکر با بمباران خوشهاي هواپيما از مفاصل هر دو دست و زانوي پا و شکم ترکشهاي متعدد خوردم و  تاکنون به ترتيب در بيمارستانهاي بوعلي همدان،  بهشتي و پادگان امام رضاي مراغه ، .... اصفهان ، چندين بار در بيمارستان نجميه تهران و شهداي تبريز عمل کرده  و اينک در شهريار تبريز بستري شدهام.

 

شوخي با خدا

 

از او در مورد يکي از ماندگارترين خاطرات آن سالها ميپرسم و او در حالتي که قطرات اشک در چشم هايش جمع شده و دلتنگ رفقاي شهيدش شده است تعريف مي کند»  خاطرات متعددي از عزم و اراده، ايمان، توکل، صبر و نحوه مجروحيت و شهادت رزمندگان دارم.

اما هميشه با چند خاطره خاص زندگي کردم، از جمله در عمليات طلوع فجر که در محاصره دشمن بوديم و دشمن با تير و آرپي جي و خمپاره محل محاصره را ميکوبيد، اوضاع عجيبي  شده بود و بعضا رزمندگان پير و جوان يکي بعد از ديگري مجروح و شهيد ميشدند.

در آنجا يکي از پاسداران جوان به نام محسن فکري که به  شادابي و سرزندگي و شوخ طبعي و در عين حال کاري بودن شهره گردان بود و منبع روحيه گردان شناخته ميشد، بعد از اينکه منطقه را با خمپاره  و ....بمباران ميکردند و ميديد عزيزاني شهيد يا مجروح مي شوند روبه خدا کرده و با نهايت صميميت که گوئي با دوست صميمي چندين ساله خود سخن ميگويد، ميگفت» پس مال من کو» ؟

ساعتي بعد که با همان حال و هوا کار مي کرد و گاهي به سوي دشمن تير اندازي و گاهي خشاب ها و مهمات و قمقمه هاي شهدا و يا کشته هاي دشمن را از دور و نزديک جمع آوري کرده و  جهت استفاده رزمندگان به محل استقرار در محاصره مي آورد ، يک تير کلاش به بازويش اصابت نمود.

( اگر تير کلاش به جاي غير حساس اصابت نمايد ، خيلي دردناک نمي شود )  لذا بلافاصله با چهره خندان روبه آسمان از حضرت دوست گلايه کرده و مثل بچه اي که به دليل کمي غذا و پول از والدينش گلايه نمايد ، عرض کرد:

اين چيه به من فرستادي ؟!

به بچه بدي قبول نمي کنه !

 

محسن بازهم به شيرين کاريهايش ادامه ميداد که ديديم با يک بطري آب پرتقال که گويا از سنگرهاي دشمن  پيدا کرده بود، آمد که طبيعتا در آن محاصره و کمبود شديد آب و غذا چيز با ارزشي بود. به هر کدام از  مجروحان و رزمندگان در دسترس به اندازه يک قاشق در ته ليوان آبميوه مي داد و در نهايت به پيش بنده که مجروح و قادر به حرکت نبودم، آمد و يکي از دوستان ديگر هم کنار ما نشست و آقا محسن دوست داشتني سهم ما را هم به استکانهايمان ريخت و آخرين قطرات مانده را به لبهاي خندان خود نزديک ميکرد که  در همان  لحظه نارنجک تفنگي از بالاي سر ما رد شد در طي چند ثانيه چنان گرد و غباري اطرافمان را گرفت که قادر نبوديم چيزي ببينيم، بعد از اينکه گرد و خاک فرونشست و توانستيم چشم هاي خود را بازکنيم ديدم پره نارنجک تفنگي در حال عبور، از سر محسن با همان استکان در دست و با همان حالت خنده و لبخند، گوئي قاچي قرمز از هندوانه برداشته باشند، از سرش برداشته است و همچون دوش حمام، خون سرازير است و در همان لحظات اوليه هم روح بلندش به ملکوت اعلا پيوست.

اي کاش آن لحظه با شکوه را که نمونهاي از هزاران بود، کسي با گرفتن عکس و فيلم شکار ميکرد تا آيندگان ميديدند که بر خميني و يارانش چه گذشت؟

 

قصور کرديم

 

وقتي ميپرسم حالا سهم شما از انقلاب و دفاع مقدس چيست؟

با افسوس ميگويد سهم من از انقلاب و دفاع مقدس قصور است، انقلابي که با حرکت عظيم خود جلو مي رود.  من در مقابل مادران و پدراني که چهار يا پنج پسر خود را تقديم انقلاب کرده و در راه ميهن اسلامي شهيد شدند چکار کردهام. من هيچ کاري نکردهام.

 آنها همواره همپاي انقلاب هستند و به حرکت مقتدرانه و رو به پيشرفت انقلاب کمک ميکنند.

در طول انقلاب اسلامي از  سال 42 تا به حال 240 هزار انسان متعالي به عنوان شهيد جان پاکشان را  تقديم اسلام نمودهاند، گوئي براي هر روز از 44 سال انقلاب 15 شهيد قرباني شده و از برکات خون مطهر آنهاست که  اکنون ما در ميهن اسلامي با عزت و افتخار زندگي ميکنيم.

 

شکلگيري هيات رزمندگان اسلام در مراغه

 

هيات رزمندگان اسلام يکي از هياتهاي عزاداري است که در سراسر کشور فعاليت ميکند جالب است بدانيم رزمندگان مراغه اي اين هيات را  در سال 1360 پايهگذاري کردند که سيدکاظم فاطمي درباره چگونگي شکل گيري هيات رزمندگان اسلام اطهارداشت: قبل از عمليات طلوع فجر در سال 1360 وقتي از مراغه اعزام ميشديم سوم محرم بود، گردان ما متشکل از رزمندگان آذرشهر، سراب، بناب و هشترود بود، قبل از اعزام در عزاداري شبانه يکي از محلات که شايد صدها سال است ادامه دارد، با در دست داشتن آرم سپاه و نوحه هاي حماسي که توسط شهيد بزرگوار محمد رضا رحيم نژاد خوانده مي شد شرکت و در جمع دهها هزار نفري عزاداران به سخنراني سردار شهيد حميد درخشي گوش ميکرديم.

با دوستان هماهنگ شديم هر کجا رفتيم مراسم هيات نيز برگزار شود. اول به تهران و پادگان امام حسين ( ع) و بعد به پادگان ابوذر در سرپل ذهاب رفتيم و تا روز عاشورا هيات عزاداري برگزار شد.

 سپس در  سال 1361 و براي اولين بار در کشور اين هيات با نام هيات رزمندگان اسلام در مراغه رسما شکل گرفت و از سال 1375 در سراسر کشور با همين نام تشکيل گرديد..

 

انتشار نشريه طلوع فجر به ياد شهدا

 

انتشار نشريه بعد از عمليات طلوع فجر يکي ديگر از اقدامات فرهنگي است که سيدکاظم فاطمي به آن اشاره کرده و افزود: بعد از عمليات طلوع فجر در سال 1360 و  قبل از اينکه گردان به منطقه برگردد تصميم گرفتيم نشريه طلوع فجر با ذکر اسامي و زندگي نامه شهدا و چند مقاله از شهيد پرکار و ....همچنين با پيام گردان توحيدي مراغه که در شب عمليات طلوع فجر و .. نوشته شده بود، با امکانات آنزمان آن هم در جبهه به تعداد 300نسخه و به تعداد اعضاي گردان چاپ کنيم. اين نشريه قبل از بازگشت گردان توحيدي به مراغه منتشر و ,توسط پيکي به خدمت خانواده معظم  36 شهبد گردان در مراغه ارسال گرديد.

 

منت دار همسرم هستم

 

سيدکاظم فاطمي لابه لاي صحبتهاي خود از همسرش به نيکي ياد کرد و گفت: در سال 1362 با همسرم خانم اشرف محدث ازدواج نمودم و اکنون صاحب دو فرزند هستيم.

 دخترم زينب خانم دانشجوي دکتراي ادبيات و پسرم آقا روح الله دانشجوي ترم آخر پزشکي است.

 همسرم در تمام اين سالها با صبوري و بردباري در کنارم بوده و مرا حمايت کرده و در تربيت فرزندانمان که الحمدلله بسيجي و ولايي بوده و خود را خدمتگزار اين مردم انقلابي ميدانند، نقش اصلي و اساسي ايفا کردهاند و حتي در فعاليتهاي پشت جبهه و حمايت از رزمندگان فعاليت هاي فراواني داشتهاند که در اينجا بر خود وظيفه ميدانم از بزرگواريهايشان  تشکر نمايم.

 

 هيچ وقت پشيمان نيستم

 

در آخر ميپرسم آيا از حضور در جبهه پشيمان شدهايد و او با صراحت ميگويد: هيچ وقت از حضور در جبهه پشيمان نيستم و در مقابل يکايک رزمندگان و جانبازان و شهدا که چندين و چند برابر اين بنده گناهکار خدا، عاشقانه متحمل زحمات طاقت فرسائي شدهاند کاري نکردهام.

مگر اينجانب به عنوان فردي ناچيز از جمع کثير رزمندگان اسلام، در مقايسه با والدين و همسران و فرزندان آنان چه کار کردهام؟ لذا فقط بايد بگويم شرمنده ام.

او معتقد است اهل قلم  بايد مجاهدت و رشادتهاي رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس را براي جوانان تبيين کنند و در شرايط فعلي جامعه که تعدادي با ناآگاهي و با تحريک افراد و گروهکهايي همچون منافقين کوردل، سلطنت طلبان احمق،کوموله و دموکرات تجزيهطلب که با تحريک رژيمهاي رو به افول تروريستي و غاصب، دست به ناامني در جامعه زده بودند، با تبيين اتفاقات و حوادث تاريخي اين کشور مي توانند در آگاه سازي نسل امروز بسيار موثر باشند.

او بر اين باور است  اينگونه جريانات مثل ابرهاي سياه زودگذرهستند و برکتي ندارند. چرا که مردم در همه اين سالها با اتکا به نيروي لايزال الهي ثابت قدم بوده و با اميد به آينده حرکت ميکنند و دوستان و دشمنان هم ميدانند که الحمدالله  رويشها از ريزشها بيشتر است.

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.