اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

ماجراي دلدادگي شهريار به انقلاب اسلامي و امام

محمدحسين بهجت تبريزي (شهريار) کنار شعراي بزرگي همچون نظامي گنجوي، خاقاني شرواني، مولوي، صائب تبريزي و... از ارکان شعر فارسي به‌حساب مي‌آيد تا جايي که صاحب‌نظران وي را مهمترين شاعر رمانتيک معاصر مي‌دانند.

ماجراي دلدادگي شهريار به انقلاب اسلامي و امام

وي که بهسبب قلم لطيف و در عين حال استوارش ميان دوستداران شعر به «حافظ ثاني» معروف بوده و تاکنون اشعارش به 90 زبان زنده دنيا به ترجمه رسيده است رابطهاي کمنظير با انقلاب اسلامي و رهبر معظم انقلاب دارد.

شهريار از همان آغازين روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي تا واپسين لحظات عمر خود در سال 1367، بارها با سرايش اشعاري نسبت به انقلاب اسلامي و ارزشهاي ملي و مذهبي ابراز محبت و تفقد داشته و همواره آيينه تمامنماي عشق و ولايتمداري مردم انقلابي آذربايجان بوده است.

دلبستگي شهريار به اين ارزشها و سرايش اشعار فراوان از طرف او درمورد موضوعاتي مثل دفاع مقدس و مناسبتهاي مذهبي و انقلابي، هم در زمان حياتش و هم بعد از وفات او از سوي مخالفان قابل باور نبوده و وي را هدف هجمههاي گوناگون قرار داده است بهصورتي که نامگذاري سال مرگ او در سال 1381 به نام روز ملي شعر و ادب ايران از سوي عدهاي هميشه محل اخلاف و بحث بوده و هست.

بهگفته طاهري خسروشاهي پژوهشگر متون اسلام و ايران و ادبيات آذربايجان ـ شهريار در اولين قصيده اش براي انقلاب چنين ميگويد:

مژده اي دل که تو را يار خريدار آمد                    

دل بهدلخواه تو و بخت تو را يار آمد

 

غرفه حسن چراغان کن و نازي بفروش                  

کز تو هم مشتري عشق به بازار آمد

 

کار گل، زار نخواهد شدن از زاغ که دوش            

بلبل آهنگ غزل کرد و به گلزار آمد

 

ماردوشان دي آسيمهسر و پابهفرار                         

پرچم کاوه نوروز پديدار آمد

 

رفت ضحاک عداوت به کنار از سر کار                 

تا فريدون عدالت به سر کار آمد

 

دور خودخواهي و خونخواري اغيار گذشت           

نوبت ياري و غمخواري احرار آمد

 

وي که حقيقتاً دلباخته مکتب بنيانگذار انقلاب اسلامي، امام خميني(ره) بود در همان نخستين ساعات ورود امام به خاک ميهن در 12 بهمن 1357 در سرودهاي اينگونه از مقام امام راحل تجليل کرد:

دلي دارم چو برگ گل که از آهي بهدرد آيد              

وليکن درد عشقش هم همه با آه سرد آيد

 

فضاي آفرينش با تو دريايي است بيپايان

تو دريادل نهنگي باش گو دريانورد آيد

 

چه نيکو سنتي تجليل جمهوري اسلامي                 

که چون نوروز هر سالش نوآيين سالگرد آيد

 

خدا پس داده در روزي چنين با ما امام ما

که شمع جمع ما و رهبر هر فرد فرد آيد

 

بهاري سبز داري چون جواني قدر اگر داني

 که پيري هست و از در چون خزان زار و زرد آيد

 

              جهان از ناجوانمردان نگهدارد همه جانب                 

کجا نامرد را ديدي که جانبدار مرد آيد

 

بيوک نيکانديش مؤلف کتاب «در خلوت شهريار» که روايتگر زواياي پنهان حيات شخصي و ادبي شهريار است در اين باره مينويسد:

روزي که انقلاب پيروز شد استاد چنان به شور و شوق و شعف درآمدند که اگر بگويم در همه مدت دوستيام، ايشان را چنان خوشحال نديده بودم خطا نرفتهام. زماني که جمهوري اسلامي پايههايش را استوار کرد از طرف صدا و سيما براي مصاحبه با شهريار آمدند، درست يادم هست که اولين کلام ايشان اين بود: «زودتر از اين ميآمديد، من خيلي وقت است که انتظار شما را ميکشم.»

شهريار بعدها در مصاحبهاي در پاسخ به اين سؤال که زيباترين و تأثيرگذارترين شعر فارسي کدام است، گفت:

«حقيقت شعر، حرفي است که از دل بربيايد و در دل بنشيند، من در اين دوره انقلاب، از اين شعر، شاهکارتر نديدم که اين جمعيت يکدفعه فرياد ميزنند:

خدايا خدايا

تا انقلاب مهدي

خميني را نگهدار

شايد اين شعر، صدها بار مرا منقلب کرده است که هيچ غزلي اين تأثير را در من نداشته است.»

ارادت اين شاعر خوشآوازه به حضرت امام جايي نمايان ميشود که وي در غزلي زيبا که در استقبال از غزل معروف حافظ سروده است امام خميني(ره) را با الفاظ و مضاميني بلندپايه «رهبر کبير» و «خميني بتشکن» مينامد.

«حسنت بهاتفاق ملاحت جهان گرفت

آري بهاتفاق جهـان ميتـوان گرفت»

حافظ

 

آبي که خاک کشـور مـــا در ميان گرفت

خاکش جواهري است که در پرنيان گرفت

 

بنشان غبــار فتنــه که اين نوبهار عشــق

چون ابـر انقلاب بـه ســر سايبـــان گرفت

 

جانبخش بــود بـاد بهارش به کوه و دشت

هر جا گذشت سبزه بجنبيد و جـان گرفت

 

سيمرغ دين به کوري اسفنديار کفــــر

پــرورد رستمي که کمين و کمــان گرفت

 

خواهم شدن بنعره، به خاک حکيم طـــوس

کان ژندهپيل زنده شد و هفتخــوان گرفت

 

اين «رهبـــر کبير»، «خميني بتشکن»

خـط امان خــود از «امـــام زمــــان» گرفت

 

سرپنجه «ولي» است کزين آستــان بـرون

بيخ گلوي فتنـه آخـــر زمــــان گرفت...

 

وي  در بيت پاياني اين غزل زيبا ميگويد:

طفلانـه رفت بـــر در ميخانــه «شهريار»

امّا پيالــه از کف پير مغـــان گرفت.

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.