مرکز اسناد انقلاب اسلامي نوشت: از 1315 تا 1320 ش. که عزاداري به طور علني ممنوع شده بود، مجالس عزاداري به طور پنهاني در خانهها، گاهي پيش از روشن شدنِ هوا و دور از چشم مأموران رضاشاه برگزار ميشد و اگر مأموران به کسي شک ميکردند، دستگيرش ميکردند و يا تنها با گرفتن رشوه رهايش ميکردند.
مردم براي شرکت در مجالس روضه که در خانهها به صورت پنهاني انجام ميشد، از بيم مأموران گاهي از پشتبامها به منزل يکديگر ميرفتند و روضهخوان هم براي آنکه گرفتار مأموران نشود، با لباس مبدل به خانهها ميرفت و در آنجا لباس خود را ميپوشيد.
مرحوم حجتالاسلام والمسلمين علي دواني که در آن ايام در آبادان زندگي ميکرد، در خاطراتش آورده است: «در آبادان آن روز ايام دهه اول محرم فقط يک مجلس بود آن هم در حسينيه هنديها که مرحوم حاج کريم بايِ هندي از تجار آبادان آن را برپا ميکرد.
من و برادرم همراه مادرم و داييها و بعضي از بستگانم و يکي دو نفر ديگر آهسته ميرفتيم در حسينيه را ميزديم و تا در باز ميشد ميرفتيم توي شبستان حسينيه و خوب که جمعيت آن هم در حدود سي چهل نفر مرد و زن جمع ميشدند، روضهخواني که در بيرون بدون عمامه بود و پنهان از چشم مأمورين و آژانهاي شهرباني به حسينيه ميآمد، شال خود را از کمر باز ميکرد و به سر ميبست و آهسته روضه ميخواند.
ما حاضران هم که دلِ پُري از تضييقاتِ عُمال رضاخان داشتيم با شروع روضه زار زار ميگريستيم آن هم طوري که مأمورين متوجه نشوند، و نيايند مجلس را به هم بزنند يا بانيِ مجلس را به شهرباني ببرند و نگاه دارند يا التزام بگيرند.»
در خاطرات آيتالله حسين بدلا نيز آمده است: «در عصر اختناقِ رضاخاني، روضهخوانيها هم در خفا انجام ميشد. بسياري از مردمِ مشتاق، ناچار بودند مراسم عزاداري را در ساعات غيرعادي که توجه مأمورين را جلب نکند، برگزار نمايند. آنها در واقع ميخواستند به هر وسيلهي ممکن، نام سيدالشهدا را زنده نگه دارند.
بنابراين در بسياري از مواقع، وقت سحر و مابينالطلوعين را براي عزاداري انتخاب ميکردند. هرگاه ميخواستيم در مدرسهي فيضيه يا دارالشفا، مراسم روضه برپا کنيم، با مشکل مواجه بوديم و به ما اجازه نميدادند. به ناچار در خانهاي که در حال حاضر به مسجد آقاي بروجردي (مسجد اعظم) ملحق شده است، برنامههايمان را اجرا ميکرديم.»
پس از اينکه رضاشاه برخي از شيوههاي عزاداري را منع کرد، در برخي از شهرها مبارزات علني به صورت محدود و پراکنده انجام گرفت. در محرم يکي از اين سالها در يزد، هنگامي که از طرف دولت دستوري رسيد که دستههاي عزاداري مجاز نيستند نخلهاي بزرگ و آيينهکاريشده، حامل پيکر[نمادين] امام حسين(ع) را همراه خود حرکت دهند، آشوبها شدت يافت. زنان در ميدان شهر جمع شدند و به شهرباني حمله کردند و پاسبانها فقط پس از رسيدن پنجاه سربازِ مسلح توانستند از پرتاب سنگ توسط آنها جلوگيري کنند.
در شهر مشهد نيز به خاطر قيام مسجد گوهرشاد، اين ممنوعيت با سختگيريِ بيشتري اعمال ميشد. حجتالاسلام والمسلمين حاج آقا سيدمحمدمهدي طباطبايي شيرازي، نمايندهي دور دوم و سوم مردمِ مشهد در مجلس شوراي اسلامي، در اين باره چنين ميگويد: « در شهر مشهد قرار شد که برنامهي روضهخوانيِ امام حسين(ع) برگزار شود. پدرم مرا هم با خودش برد و گفت قرار است بچهها داخل کوچه باشند که خبر بدهند؛ اگر مأموري آمد بچهها راپُورت بدهند. آن وقت رفتيم در محمدآبادِ مشهد، در باغِ انگوري، مجلس عزاداري برپا شد.»
در دوران حکومت رضا شاه ممنوعيت عزاداري در تهران نيز به مانند ساير نقاط کشور به اجرا در ميآمد. حجتالاسلام محمدباقر دشتبانه (امام جماعت مسجدالرسول نازيآباد) درباره ممنوعيت عزاداري و برگزاري مخفيانه عزاداريها در تهران ميگويد:«رضاشاه روضهخواني را هم منع کرد و طوري بود که وقتي ميخواستيم در روضهخوانيها شرکت کنيم به قُرآت و قَصبات و دِهاتِ دوردست ميرفتيم.
من خودم بارها مثلاً خواستم بروم عزاداري شرکت کنم، ميرفتيم ده. پاسبانِ متديّني بود که اين روي حساب، همان ايمان و عقيده خودش گاهي ميآمد به ما جوانها کمک ميکرد و مواظب بود که آجانِ[پاسبان] نامحرمي نيايد و ما هم يک سينهاي ميزديم ولي با ترس و خوف خيلي عزاداري امام حسين(ع) براي ما مشکل شده بود.»
*منبع: نهضت عاشورا و تاثيرات سياسي، اجتماعي و فرهنگي آن بر جامعه ايراني، مرکز اسناد انقلاب اسلامي
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.