اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

قهرمان ملي نهضت مشروطه چرا مهر عقيق خود را زير پايش شکست

وحيد زينالي: «ميرزا علي‌آقا ثقه الاسلام» فرزند «حاج ميرزا موسي ثقه الاسلام» در شب جمعه 7 رجب سال 1277 هجري قمري در تبريز ديده به جهان گشود، مادرش را زود از دست داد و زير دست نامادرى اول خود بى‌توجه و بى‌سرپرست بزرگ شد و سختى‌ها و بى‌مهرى‌ها ديد.

قهرمان ملي نهضت مشروطه چرا مهر عقيق خود را زير پايش شکست

اما نامادرى دوم، چون مادرى به او مهر ورزيد و او را چون کودک خود حمايت کرد و از هيچ محبتى دريغ نکرد، تحت نظر پدر به فراگيري علوم ديني پرداخت و براي ادامه تحصيلات ديني به عتبات عاليات عزيمت کرد. پس از آموختن مقدمات علوم ادبي،فقه و اصول به کشور عراق مهاجرت کرد و در محضر اساتيد گرانقدري همچون «آخوند ملاحسين فاضل اردکاني»، «شيخ زينالعابدين مازندراني حائري»، و ... کسب فيض نمود، همچنين معارف الهي و توحيد را نزد پدربزرگ خود «ميرزا شفيع ثقهالاسلام» به پايان رساند.

وي در سال 1267 به ايران بازگشت و پس از فوت پدر کارهاي او را بر عهده گرفت و در مسجد صاحب الزمان (عج) به عنوان امام جماعت فعاليتش را آغاز کرد و به عنوان مرجع تقليد به هدايت مردم پرداخت. ثقهالاسلام تبريزي به زبانهاي عربي، فرانسوي، ترکي تسلط کامل داشت و در رشتههاي مثنوي شناسي، کتاب شناسي، نجوم، تاريخ ادبيات، و ...زبانزد خاص و عام بود.

نصرتالله فتحى با ستودن مقام علمي وي نوشته است: «در علوم معقول ،منقول، ادبيات، نجوم و در تاريخ فريد دهر و وحيد عصر و نابغه زمان خود بود».

روزنامه حبلالمتين نوشته است: «او از فيلسوفان عصر خود و حريتپروران و ادباى نامى بوده و در زبان فارسى، عربى،ترکى و فرانسوى دستگاهى بسزا داشت.» ميرزا على ثقهالاسلام تاليفات بسيارى در زمينههاى مختلف از خود به يادگار گذاشته است.

وي ضمن آن که نويسنده زبردستى بود در عين حال مجتهد مسلم و صاحب رساله علميه و طرف توجه مردم و مرجع تقليد هم بود همچنين نقش اساسى در کاستن اختلافات شيخيه و متشرعين داشته است.

فتحى از قول او مىآورد: شيخى و متشرع در نظر من يکسان است و خود مىافزايد: «اثر اظهارات مرحوم ثقه الاسلام شهيد همين بس است که ستارخان شيخى را با باقرخان متشرع دوش به دوش هم در يک سنگر قرارداد و کارهاى آنچنان نمايانى کردند.» ثقه الاسلام در تبريز با آثار طالبف، مستشارالدوله و نشريات فارسي زبان که در اسلامبول و کلکته منتشر ميشدند آشنا شد و به هواداران مشروطهخواهي پيوست و در زماني که مشروطهخواهان تبريزي به تشويق کنسول انگليس و در اعتراض به محمدعلي ميرزاي وليعهد در کنسولگري انگلستان تحصن کردند، ثقه الاسلام از مخالفان اين تحصن بود و امور مربوط به متحصنين را در مسجد حل ميکرد.

پس از تشکيل انجمن ايالتي تبريز با انجمن در ارتباط تنگاتنگ بود و در عين حال بر آن انتقاد نيز داشت در يکي از ديدارهاي خود به اعضاي انجمن گفت: « به عقيده من گرويدن شما به امورات جزئيه اسباب تعطيل امور شما است و اين مردم وقتي انجمن را شناختند متصل دسته دسته رو به انجمن خواهند گذاشت و شما را از کار باز خواهند داشت، به عقيده من نبايد رسيدگي بر امورات جزئيه کنيد.»

ثقه الاسلام از آغاز مشروطيت با آن همدلى و همراهى نشان داد، حبلالمتين نوشت: «برخلاف غالب علماى آذربايجان، از آغاز انقلاب مشروطه ايران بيرق حريت خواهى را به کف گرفت.» درک او از مشروطه ايرانى دقيقتر از ديگران بوده است، آجودانى ابتدا لب به ستايش او مى گشايد: «ثقه الاسلام تبريزى از مشروطه خواهان و آزاديخواهان بنام اين دوره است، صراحت لهجه، حسن نيت و فداکارىهاى او را مىتوان پاس داشت و بر وطن خواهىاش و تلاش دردناکش براى سربلندى ايران آفرينها گفت. به شهادت مجموعه آثار قلمىاش از معدود کسانى است که در آن دوران بحرانى تاريخ ما که شور ويرانگر جايگزين شعور سازنده مىشد، از تعادل باز نايستاد و با شهامت و بردبارى حرفهايش را زد.»، آجودانى به بحث در مورد «رساله لالان» او مىپردازد و چنين نظر مىدهد: «به نظر من اهميت اين رساله بيشتر در اين است که نويسنده، برداشتهايش را به صورت روشن و مشخص از مشروطه از مفهوم آزادى، آزادى قلم و بيان، وطن و حکومت ارائه مىدهد.»

نصرتالله فتحى نيز با اشاره به اين رساله مىنويسد که ثقهالاسلام ضديت مشروعه بودن با مشروطه را رد مىکند و از قول او مىنويسد: «مشروطه ايرانى نمىخواهد بدعتى در دين بگذارد بلکه اساس مشروطه تعيين حدود شاه و رعيت و لزوم شورا است، در امور عرفيه مدار آن بر سه قوه مقننه، قضائيه، مجريه است و...»

انجمن تبريز به اندرزهاي ثقه الاسلام گوش فرا داد و در پي کسب قدرت در امور بسياري مداخله ميکرد، اقتدار اين انجمن روز به روز در حال افزايش بود و در بسياري از موارد ثقه الاسلام با سياستهاي آن همراه نبود و با آنان درگير ميشد.

در نامهاي از وي به اين موضوع ميتوان پيبرد:« در تبريز هنگامه غريبي است، حد ميزنند و تعزير ميکنند، قيامت است و آشوب در تمام ذرات عالم است... اعضاي انجمن از انجمن کناره گرفته است، عجالتاً مردم چند فرقه شدهاند تا عاقبت چه شود تمام کارها معوق و حواس من پريشان ...»

ثقه الاسلام در عين حال از مخالفان برهم خوردن انجمن بود و به اصلاح آن نظر داشت، در دوره حکومت مخبرالسلطنه بر آذربايجان بين حاکم و انجمن نقش ميانجي داشت و زماني که عليرغم ميل انجمن عين الدوله به حکومت آذربايجان منصوب شد با وي ملاقات کرد و سعي داشت تا بين انجمن و حاکم جديد باب گفت وگو را باز کند که موفق نشد، عين الدوله تبريز را ترک کرد و اختيار شهر به دست انجمن افتاد و شهر نيز در محاصره قواي دولتي، حتي راهي براي رساندن آذوقه به شهر باز نبود.

حضور قواي اجنبي روس در نزديکي تبريز بر هراس ثقه الاسلام ميافزود و براي حل مسئله به «باسمنج» رفت تا با عينالدوله گفت وگو کند و براي شاه نيز تلگراف زد. قرار بر آن شد تا عين الدوله به تبريز بازگردد، محاصره شهر برچيده شود اما نه انجمن تن به خواسته شاه که حکومت عينالدوله بود ميداد و نه شاه حاضر به واگذاري حکومت به ديگري بود، اين اختلاف پاي قواي روس را به منظور حفظ جان اتباعشان در اين هنگامه در ربيع الثاني 1327 به تبريز باز کرد، با خلع محمدعلي شاه بار ديگر مخبرالسلطنه به حکومت آذربايجان منصوب شد و او که به دنبال حمايت ثقه الاسلام بود از وي خواست تا با دموکراتها که سياستي تند در پيش داشتند همراه شوند اما ثقه الاسلام از همکاري با دموکراتها سر باز زد و در نتيجه آنان نيز «رجب سرابي» را مامور ترور وي کردند که به نتيجه
نرسيد.

ثقه الاسلام با مکتوبات خود مراجع بزرگ را به عتبات عاليات در جريان تمام تحولات آذربايجان قرار ميداد و براي خروج قواي بيگانه روس از خاک آذربايجان تلاش بسيار ميکرد، روسها نيز با وي سرسازگاري نداشتند. در گير و دار حضور قواي روس، در جمادي الاخر 1328 به بهانه پناهندگي يکي از سالداتهاي روس، منزل ثقه الاسلام به محاصره قواي قزاق درآمد و خواهان تفتيش خانهاش شدند اما ثقه الاسلام اين اجازه را نداد و در نهايت با دست خالي از خانه وي بازگشتند.

ثقه الاسلام شکايت به «نيکلا» امپراتور روس برد و کنسولگري روس مجبور به عذرخواهي از وي شد، اما قشون روس قصد خروج از آذربايجان را نداشت و ثقه الاسلام به هر نوع که ميتوانست انزجار خود را از حضور قواي بيگانه اعلام مي کرد.

او به همين منظور، در روزنامه محلي تبريز به مناسبت آغاز سال نو باستاني مقالهاي منتشر کرد و در آن با صراحت نوشت : « چون قشون بيگانه در خانه داريم لذا عيدي براي ما نخواهد بود و از مردم خواستار ميشود که به ديد و بازديد نروند، شيريني نخورند... زيرا که ملت عزادار است.»

روسها در پى آن بودند که ثابت کنند آنان بنا به خواسته مردم آذربايجان آمدهاند و اهالى آنجا از آنان استقبال کردهاند و مخالفتى با توقف روسها در شهر خود ندارند. ولى دولتها مىپرسيدند اگر مردم موافق بودهاند پس اين جنگ و... براى چه بوده است: «در جواب آنها بود که مجبور شدند سندسازى نمايند بدين معنى که قبلاً مدرکى تهيه ديده و حتى به امضاى طرفداران خود رسانيده بودند و مىخواستند آن نوشته را با امضا و مهر ثقه الاسلام تکميل نمايند... نوشتهاى جلوى او گذاشتند که امضا کند.

مضمون نوشته اين بود که جنگ را مجاهدان آغاز کردند و روسيان ناگزير براى نگهدارى خود، با آنان به پيکار برخاستند و شهر را دوباره به جنگ گشودند. ثقه الاسلام امضا نکرد و پاسخ داد: اينها دروغ است جنگ را شما آغاز کرديد...

حتى نماينده روس ها راضى شد که ثقه الاسلام گواهى کند تا وقتى دولت ايران قادر به حفظ امنيت آذربايجان نيست، توقف ارتش تزارى ضرورت دارد. ثقه الاسلام قبول نکرد و گفت: شما آذربايجان را تخليه کنيد من قول مىدهم امنيت کامل در آذربايجان برقرار شود...

آنان از عدهاى ايراني خواستند تا ثقه الاسلام را راضى به امضا کنند. او به يکى از آنان پاسخ داد که حاضر نيست دشمنان اسلام را بر کشور خود مسلط سازد. بصيرالسلطنه شوهر خواهر ثقه الاسلام به نزد او رفت و در بازداشتگاه از او خواهش و التماس کرد که با روسها کنار بيايد و حتى گريست و يقه پاره کرد. اما شهيد نپذيرفت و گفت: نه دينم را مى فروشم و نه مملکتم را.

به او وعده داده بودند اگر کاغذ را امضا و مهر کند او را شيخ الاسلام قفقاز خواهند کرد و تا عمر دارد در کنف حمايت دولت روسيه زندگى خواهد کرد و گرنه بدون ترديد به قتل خواهد رسيد.ثقه الاسلام گفته بود: «من مرگ حتمى خود را با امضاى اين نامه چندى به عقب نمىاندازم تا وطنم را فداى آن چند روز زندگى ننگين بکنم.»مقاومت دلاورانه او روسها را وادار کرد که حکم قتل او را صادر کنند.

مرحوم نصرت الله فتحى در کتاب خود از يادداشتهاى شخصى به نام «ح.ر» استفاده کرده و از قول او نوشته است که در مدت دستگيرى، روسها انواع و اقسام شکنجه را درباره دستگيرشدگان روا داشته حتى خورد و خوراک هم به آنها قدغن شده و لباس آنها را از تن درآورده بودند.

در کتاب «نامههايى از تبريز» به شکنجه او اشاره شده است: «قزاق ها او را زده بودند، عمامه از سرش افتاده بود، سعى کرده بودند که او را خوار و ذليل سازند اما ثقه الاسلام در سربازخانه کمال متانت و نهايت وقار و تمکين فوق العاده از خود نشان داده بود، در سربازخانه اجازه نماز خواسته بود و وضو ساخته نماز کرده بود و ديگران نيز به او اقتدا کرده بودند.»

در سال 1329 ماجراي داستان اولتيماتوم روسيه به ايران در مورد مورگان شوستر امريکايي، مستشار مالي پيش آمد که خواهان اخراج او از ايران بودند. اين اولتيماتوم منجر به تعطيلي مجلس دوم و اخراج شوستر شد. در اين اوقات کفالت حکومت بر عهده ضياءالدوله بود و تبريز در محاصره شجاع الدوله و در شهر آذوقه نبود.

مجاهدان مسلح و سالداتهاي روس در شهر فراوان و به دنبال بهانه براي درگيري روسها، خواهان خلع سلاح مجاهدان بودند و به همين منظور به ضياءالدوله فشار ميآوردند تا اين دستور را صادر کند، اما ضياءالدوله چندان تمايلي بر اين امر نداشت.

درگيري بين اين قوا در شهر آغاز شد «اميرحشمت نيساري» که رياست نظميه را برعهده داشت از ثقه الاسلام چاره جويي کرد و ثقه الاسلام که هميشه به دنبال راهي براي گفت وگو بود اين دخالت مستقيم قواي اجنبي را تاب نياورد و خطاب به «اميرحشمت» گفت « عليکن بالدفاع، يعني بر شما باد دفاع کردن.» حال ديگر ميدان جنگ بود و مجاهدان در برابر قواي متخاصم روس بي هيچ حمايتي از تهران، در آغاز نيروهاي «اميرحشمت» بر روسها غلبه يافتند و جنگ به سختي در محلات تبريز جاري بود تا آنکه در نشستي کنسول روس و کنسول انگليس و فرانسه در مقابل ضياءالدوله و ثقه الاسلام به مذاکره نشستند، در اين مذاکره قرار بر اين شد که مجاهدان و افراد «اميرحشمت» خلع سلاح و از شهر خارج شوند تا جنگ پايان يابد اما روسها خدعه کردند و نيروهاي تازه نفس خود را به شهر بيدفاع وارد کردند.

ثقه الاسلام براي مذاکره با کنسول روس به کنسولگري رفت، شهر زير باران آتش بود، مذاکره با کنسول روس نتيجهاي نداشت و ثقه الاسلام از همه ياران و نيروهاي مجاهد خواست تا شهر را ترک کنند و چون از او پرسيدند « پس شما چه مي کنيد، پاسخ داد: من کار خود را به خدا مي سپارم؛ افوض امري الي الله.»

او تنها در ميان دشمنان بيگانه به انتظار بود، شهر را قواي روس در اختيار داشتند تا اينکه در روز تاسوعا ثقه الاسلام از خانه خود خارج شده بود که در ميان راه توسط صاحبمنصبان روس دستگير شد و او را به بهانه آنکه در کنسولگري جلسهاي برپا است به کنسولگري بردند، کنسول روس در اين ديدار از او خواست تا استشهاد دهد که قواي روس در اين بلوا سهمي نداشته و گناه برگردن مجاهدان بوده است، اما ثقه الاسلام از پذيرش اين تقاضا سرباز زد و براي آنکه مبادا از مُهرش استفاده شود، مهر عقيق خود را زير پاي گذشت و شکست.

در اين ميان «ميلر» کنسول انگليس نيز حضور داشت و او نيز به اين کار اصرار داشت و ميخواست تا ثقه الاسلام حقانيت روسها را در اين نبرد تاييد کند، اما باز هم جواب منفي شنيد. «ميلر» براي راضي کردن ثقه الاسلام منشي ايراني کنسولگري را به مذاکره با ثقه الاسلام دعوت کرد، منشي سفارت به ثقه الاسلام هشدار داد که در صورت امضا نکردن اين گواهي اعدام خواهد شد. پاسخ شنيد: « ميرزا علي اکبرخان تو که مسلمان و ايراني هستي چگونه ميخواهي من سندي امضاء کنم که دشمنان اسلام را براي کشور خود مسلط سازم.» هيچ راهي براي به راه آوردن ثقه الاسلام وجود نداشت، به او بسيار بياحترامي کردند و با اهانت بسيار او را به دادگاه باغ شمال بردند، در صبح عاشوراي 1330ق در دادگاهي که قاضي آن روس بود محاکمه و به اعدام محکوم شد.

ثقه الاسلام خطاب به ياران محکوم ديگرش گفت: « ... براي حيات دنيا خود را در مقابل دشمن حقير و مخوف نشان ندهيد و هيچ وقت واقعه کربلا را فراموش نکنيد که خانواده رسالت آن مصائب فوق طاقت را با چه متانت و بردباري استقبال نموده و به تمام شدايد متحمل شدند...

اگر سرگذشت آل علي را در شب عاشورا درنظر گرفته باشيد آن وقت به اين اندازه مضطرب و متوحش نخواهيد شد. امشب شب عاشورا است، ما هم بايد در چنين شب به تمام شدايد و مضايق، صبر و افتخار بکنيم که اين همه شکنجه و آزار که به ما ميرسد در راه حب وطن و در راه ملت اسلام است.»

روسها در 7 محرم 1330 بازداشت مبارزان را آغاز نموده و شخص ثقه ‏الاسلام شهيد را با حيله و تزوير بازداشت و پس از دو روز شکنجه و محاکمه سرانجام در روز دهم ديماه ظهر عاشوراي 1330 قمري در ميدان مشق (سالن سخنراني دانشسراي پسران امروزي) اين مبارزه راه استقلال را همراه شخي سليم، ضياالعلما، حاج محمدقلي خان، صادق الملک ابراهيم قفقايچي و حسن و قدير پسران علي مسيو به دار آويختند و جسد اين شهيد وارسته را در محوطه گورستان سرخاب که اکنون مقبره الشعراي تبريز است به خاک سپردند. نويسندگان تاکيد کردهاند، ثقه الاسلام آرام بود و زير لب دعا مىخواند و اضطرابى نداشت و به ديگران قوت قلب مى داد، با ديدن بىتابى شيخ سليم به او قوت قلب داد و او را به صبورى فراخواند و گفت: «شيخ صبور باش چه سعادتى بالاتر از اين که در چنين روزى به فيض شهادت نائل مىشويم و همه با شهيدان کربلا محشور خواهيم شد.»

اضطراب محبوسين بعد از ديدن اعدام شيخ سليم بيشتر شد، اما ثقه الاسلام هيچ وحشتى نداشت و متصل به رفقاى خود تسلى داده مىگفت: «برادران من، ترس و واهمه را از خود دور کنيد، در مقابل دشمن خود را ذليل و مخوف نشان ندهيد، براى ما اين افتخار بس است که در چنين روز محترمى ما را در راه وطن و ملت به دار مىزنند، شما مرد هستيد، مرد نبايد از مرگ بترسد، پس از يک دقيقه زحمت به راحت ابدى خواهيم رسيد کلمه شهادت بگوئيد...»

بعد از اعدام شيخ سليم نوبت ثقه الاسلام رسيد، او تقاضا کرد دو رکعت نماز بخواند، او که دستهايش بسته بود در زير چوبه دار رو به قبله ايستاده با کمال خضوع و خشوع دو رکعت نماز خواند، بعد از نماز سرش را بالا گرفت و مشغول دعا شد.... قبل از آن به او گفته بودند جز نجات خود مىتوانى خواهشى از ما بکنى، گفته بود من از دشمن خواهش نمىکنم، تنها خواسته بود دو رکعت نماز بخواند... او مردانه مرگ را پذيرفته بود.

مطلب را با ذکر مجدد سخن آجودانى به پايان مىبريم. «صراحت لهجه، حسن نيت و فداکارى هاى او را مىتوان پاس داشت و بر وطن خواهىاش و تلاش دردناکش براى سربلندى ايران آفرينها گفت.»

 

پي نوشت ها :

ابراهيم صفايي. رهبران مشروطه. تهران، جاويدان، 1346. ج 2، ص 275 2- مجموعه آثار قلمي ثقه الاسلام شهيد تبريزي. به کوشش: نصرت الله فتحي. تهران، انجمن آثار ملي، 1355. ص 8 3- ابراهيم صفايي، همان. ص 276 4- نصرالله فتحي، زندگينامه شهيد نيکنام ثقه الاسلام تبريزي. تهران، بنياد نيکوکاري نوريان، 1352. ص 107.

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.