اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

قتل مادر براي رسيدن به دختر مورد علاقه

متهم شش ماه قبل با وارد کردن ضرباتي به مادرش او را کشت تا بتواند طلاهايش را به سرقت ببرد.

قتل مادر براي رسيدن به دختر مورد علاقه

شش ماه قبل ماموران با تماس تلفني مردي جوان در جريان قتل زني ميانسال قرار گرفتند. اين مرد به ماموران گفت: من هر روز با مادرم تماس ميگيرم. روز حادثه وقتي زنگ زدم و جواب نداد، نگران شدم به خانهاش رفتم و متوجه شدم مادرم کشته شده است.

اين مرد انگشت اتهام را به سوي برادرش به نام شروين نشانه گرفت و گفت: ساعاتي قبل از اينکه جسد مادرم را پيدا کنم، شروين با من تماس گرفت و گفت ميخواهد من را ببيند. سر قرار حاضر شدم. شروين در حالي که گريه ميکرد، گفت، من نه براي تو برادر خوبي و نه براي مادرمان پسر خوبي بودم. درخواست دارم من را حلال کني. شروين اعتياد دارد. من فکر کردم شايد ميخواهد خودکشي کند، يا براي هميشه برود. رفتارش عجيب بود. سعي کردم منصرفش کنم اما نشد و او رفت.

اين مرد ادامه داد: به مغازه خودم رفتم. خيلي فکرم مشغول بود. با مادرم تماس گرفتم که به او بگويم شروين حالش خوب نيست. مادرم جواب نداد. مدتي بعد دوباره تماس گرفتم. باز هم جواب نداد. خيلي نگران شدم. به خانه مادرم رفتم و با جسد او روبهرو شدم.

خراشهاي روي دست مقتول نشان ميداد که او قصد مقاومت داشته اما نتوانسته است. ضرباتي که به سر و صورتش وارد شده بود هم حکايت از درگيري شديدي داشت. به اين ترتيب، ماموران به دنبال شروين رفتند و بعد از چند روز او را بازداشت کردند.

شروين به قتل مادرش اعتراف کرد و گفت: من مادرم را کشتم، چون عاشق دختري بودم که همه وجودم در عشق او معنا پيدا
مي
کرد.

با تکميل تحقيقات و صدور کيفرخواست، پرونده براي رسيدگي به دادگاه کيفري استان تهران فرستاده شد. در جلسه رسيدگي کيفرخواست عليه متهم خوانده شد. سپس برادر او به عنوان ولي دم در جايگاه قرار گرفت و خواستار قصاص شد.

وقتي نوبت به متهم رسيد، اتهام قتل مادرش را قبول کرد و گفت: من اين اتهام را قبول دارم ولي در حالت عادي نبودم. ما دو برادر بوديم. پدرمان وقتي که ما بچه بوديم ترکمان کرد و با مادرمان زندگي ميکرديم. پدرمان اعتياد داشت. برادر بزرگم خودش را از بدبختي بيرون کشيد و من معتاد شدم. به شيشه اعتياد داشتم. وضعيت روحيام خيلي به هم ريخته بود. با دختري به نام رزا آشنا شدم. عاشق رزا شده بودم. همه وجودم از عشق اين دختر پر شده بود.

مدتي که از ارتباط ما گذشت، فهميدم اين دختر با مردهاي ديگر هم رابطه دارد. انقدر عاشقش بودم که نتوانستم او را ول کنم. فکر ميکردم اگر پول خرج او بکنم و نيازهايش را برآورده کنم با من ميماند و دست از خيانت کردن برميدارد. هرچه پول درميآوردم خرج اين دختر ميکردم و مواد ميکشيدم. همه پولم را خرج کردم و ديگر چيزي برايم نمانده بود.

 رزا هر روز چيز جديدي از من ميخواست او اينطوري براي من جا انداخته بود که اگر خواستههايش را برآورده نکنم، من را ترک ميکند و من از اين موضوع خيلي ميترسيدم. تا اينکه روز حادثه تصميم گرفتم طلاهاي مادرم را بدزدم با پول آن ميتوانستم مدت بيشتري رزا را پيش خودم نگه دارم.

متهم گفت: با پول طلاها، هم ميتوانستم براي خودم مواد تهيه و هم ميتوانستم براي رزا پول خرج کنم. به سمت مادرم رفتم، اول بالش روي سرش گذاشتم که او را خفه کنم و بعد هم ديگر نفهميدم چه شد و ضرباتي به او زدم. من از کرده خودم به شدت پشيمان هستم و اميدوارم برادرم من را حلال کند.

در پايان، هيات قضات براي تصميمگيري وارد شور شدند.

 

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.