اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

قتل عام خوي توسط ترکان عثماني

بعد از صلح قصرشيرين در سال 1049 قمري ميان شاه صفي و سلطان مراد چهارم، به مدت نزديک به 90 سال، حمله اي از طرف عثمانيها صورت نگرفت.

قتل عام خوي توسط ترکان عثماني

در اين مدت زخمهاي خوي ازکشتارها و ويرانگريهاي ترکهاي عثماني، مخصوصاً قتلعام و تخريب خوي به دست مراد چهارم در 1045 به تدريج التيام مييافت.با شکست عثمانيها از اتريش که به عقد پيمان پاساراوويچ در 1130 هـ. ./ 1718 م. انجاميد، تصور ميرفت که ديگر حملهاي از طرف ترکهاي عثماني روي ندهد و صلح و آرامش ادامه يابد. در موافقتنامه بازرگاني که شش روز عبد از آن پيمان امضا گرديد، طبق ماده 19، دولت عثماني متعهد شده بود که موانعي در راه بازرگاني ايران با اروپا ايجاد نکند و از کالاهاي تجارتي بيش از يک ميزان پنج درصد، حقوق گمرکي مطالبه ننمايد.1 و اين ميتوانست مقدمه آن باشد که خوي بعد از 250 سال ويراني روي به آبادي نهد.

ضعف حکومت صفوي در زمان پادشاهي سلطان حسين، ايران را به پرتگاه سقوط کشانيد. افغانها اصفهان را در محاصره گرفتند و روس ها از راه دربند و باکو نيروهاي خود را در گيلان پياده کردند. در چنين وضعي، طبيعي بود که دولت عثماني فرصت را براي تصرف شهرهاي غربي ايران از دست ندهد. بويژه اينکه حکومت عثماني بارها و بارها براي تجزيه آذربايجان لشکرکشي و تجاوز گري کرده بود اما بارها نيز تلخي شکست را چشيده بود بخصوص در زمان شاه عباس کبير، که با اتخاذ سياستهاي سنجيده و حملات مکرر قواي ايران متجاوزان اشغالگر ترک را از اذربايجان و اراضي قفقازي ايران با خواري و خفت بيرون راندند و دهها هزار تن از ترکهاي اشغالگر را به هلاکت رساندند. پس از اين بود که دربار صفوي و ملت ايران نفس راحتي کشيدند و معروف شد که ايران، انتقام جنگ چالدران را از ترکها گرفت.

اما در دوره شاه سلطان حسين ضعف و فتور بر دستگاه حکومتي حاکم شد و از سه جانب به ايران حمله ور شدند: طايفه اي از افاغنه با تحريک و فتواي علماي متعصب سني در حجاز و تامين مالي و دسيسه هاس بريتانيا - روس از جانب شمال و از سوي ديگر باز هم ترکهاي عثماني به اشغال بخشهايي از خاک ايران پرداختند. سلطان احمد سوم پادشاه عثماني که با فرستادن سفير هوشمندي به نام احمد درّيافندي به دربار شاه سلطان حسين، و از طريق گزارش دقيق او از آشفتگي و نابساماني امور ايران آگاه شد2،سرانجام تصميم به حمله به ايران گرفت.

از آنجاکه برخي از رجال عثماني مخالف حمله بودند،و براي اينکه به رفتار خود با يک ملت مسلمان صورت مشروع بخشند،از شيخالاسلام استانبول عبداللهافندي فتوي گرفتند.

نظر به اينکه آن فتوي انگيزه سپاهيان عثماني را در قتلعام مردم خوي و ساير شهرها روشن ميسازد، در اينجا ترجمه سه پرسش و پاسخهاي مفتي را ميآوريم:

سؤال اول: چنانچه با اجازه طهماسب رافضي، که خود دعوي پادشاهي ميکند، مشتي رافضي (شيعه) به جنگ مسلمانان3 برخيزند، آيا به امنيت و آرامش امام مسلمين، سلطانالسلاطين تجاوز صورت نگرفته است؟

جواب:چون مؤمنان بالاخص موظف به قلع وقمع اين ملعونان ميباشند، و هرگونه صلح با ايشان نيز بايد متارکه جنگ محسوب گردد، بنابراين وظيفه آنان است که پس از تحصيل قدرت متارکه را بلادرنگ درهم شکنند.

سؤال دوم: آيا بايد سرزميني را که احفاد شاهاسماعيل برآن حکومت داشته، و رافضيان در آنجا سکني گزيدهاند، خاک دشمن تلقي کنيم؟ رافضياني که بر سه خليفه اول لعن ميفرستند و خلفاي مزبور را مرتد ميدانند و آيات قرآن را برحسب عقايد سفسطهآميز خويش تفسير ميکنند، و قتل و کشتار پيروان سنت را تعليم ميدهند، و همخوابگي با زناني را که در جنگ به چنگ ميآورند مشروع و حلال ميشمرند.

جواب: اين سرزمين خاک مردم دشمن است، و بايد با اهالي آن همچون مرتدان رفتار شود.

سؤال سوم: پس نسبت به رافضيان اين سرزمين (يعني شيعيان ايران) و ديگر ساکنان آنجا که در اصل در زمره کفارند (يعني عيسويان گرجستان و ارمنستان)چه نحوبايدعمل کرد؟

جواب: در مورد رافضيان، مردان بايد جملگي از دم شمشير بگذرند. اناث و اطفال ذکور بايد به اسارت درآمده، اموال آنان غنيمت فاتح محسوب گردد. اناث و اطفال ذکور بايد به وسايلي غير از شمشير به قبول “اسلام” وادار شوند، ليکن همخوابگي با اين اناث قبل از آنکه به “اسلام” بگروند مجاز نيست.امادرمورد کفار،اناث و اطفال ذکوربايد به اسارت درآمده،اموال ايشان به فاتح داده شود. اناث و اطفال آنان نبايد مجبور به قبول اسلام گردند، ليکن همخوابگي با زنان ولو در صورت عدم تمايل به قبول اسلام مجاز است4.

ترکها براي اينکه هرگونه مانعي را از سر راه اجراي سياست خود بردارند، مذاکرات پيچيده دور و درازي را با روسها آغاز کردند، و سرانجام با ميانجيگري سفير فرانسه قرارداد تقسيم ايران ميان روسيه و عثماني در 2 شوال 1136 در استانبول به امضا رسيد. و طبق آن گرجستان و آران و تبريز و خوي و چورس و اروميه و مراغه و سلماس و سنندج و همدان و کرمانشاه سهم عثماني ها گرديد.

دولت عثماني براي تصرف سهم خود، سه تن از سرداران خود را از سه جبهه مأمور حمله به ايران کرد: عارف احمدپاشا به ايراوان، حسنپاشا والي بغداد به کرمانشاه، و عبداللهپاشا کوپروليزاده به خوي و تبريز. خوي شهر بيدفاعي بود. بعد از تخريب آن در 1045 و در سالهاي آرامش بعدي، نيروي دولتي قابل ملاحظهاي در آن وجود نداشت. عثمانيها وقتي حمله کردند که يک سال و نيم پيش از آن شاه سلطان حسين پايتخت را و تاج سلطنتي را تسليم محمود افغان کرده بود. شاه طهماسب هم که ادعاي پادشاهي داشت ضعيفتر از آن بود که مردم خوي انتظار کمکي از جانب او داشته باشند.

در آخرين هفته زمستان که مردم خوي ميبايست خود را براي برگزاري مراسم نوروز آماده نمايند، سپاهيان عثماني به خوي رسيدند. مردم که خاطرات بي رحمي ها و کشتار مراد چهارم را از پدران خود شنيده بودند، غرق بيم و اضطراب گرديدند. دو راه بيشتر نداشتند يا ميبايست بيهيچ مقاومت تسليم شوند، يا اينکه با نثار جان از شهر خود دفاع نمايند. راه دوم را برگزيدند.

خلاصه ماجرا را از نوشته اشتهاردي ميآوريم:به محض انتشار خبر پيشروي عثمانيها، مينباشي حاکم خوي قلعه را رها کرد و به تبريز گريخت. مردم شهر و روستاها به فرورق رفتند و از شهبارخان که سالهاي پيري عمر خود را ميگذرانيد تقاضا کردند که سرپرستي آنها و دفاع از قلعه را بر عهده گيرد. و تعهدنامهاي به او سپردند که در مقابل اين خدمت، فرزندان او را به حکومت موروثي خود بشناسند.

شهبازخان به قلعه آمد. پسر وسطي خود رستمبيگ را همراه خود نگه داشت و پسر کوچکترش نجفقليخان را که مادرش از طايفه کرهسنلو بود به ميان آن ايل فرستاد، و مدت چهار ماه5 با مهاجمان جنگيد. بارها توپهاي عثمانيها رخنههايي در ديوارهاي قلعه ايجاد ميکرد که به سرعت ترميم و تعمير ميشد.

سرانجام، عثماني ها يک سمت قلعه را خراب کردند و به شهر ريختند. شهبازخان هدف گلوله توپ شد و به شهادت رسيد. روميان قلعه را به قهر و غلبه گرفتند. مردان را دستگير و پوشيدهرويان را اسير کردند. از جمله کشتگان سي نفر از خويشان شهبازخان و پسر او بودند و به جز 17 تن از اهل خوي که در اطراف بودند احدي باقي نماند.

روايتي در خوي بر سر زبانهاست و در برخي تاريخ هاي دنابله هم آمده که سرعسکر عثماني شهر را قتلعام کرد و تنها هفت تن را باقي گذاشت (6) و گفت اينها بروند و همه جا بگويند که اردوي عثماني با مردم شهري که مقاومت کنند چه معاملهاي ميکند.

يک نويسنده ارمني که ظاهراً جزء سپاهيان عبداللهپاشا بوده،درکتاب خودبه نام تاريخ جنگ عثماني ها بر ضد شهرهاي ايران و ارمنستان(7) چنين مينويسد:

در6نوامبر 1724به موجب امريهاي که ازسلطان عثماني رسيده بود، عبدالله پاشا تهيه مقدمات لشکرکشي به تبريز را آغاز کرد، و بعد از آنکه همه چيز آماده شد، در فوريه 1725 به راه افتاد.(8)

با نزديک شدن اردوي عثماني به شهر خوي، کليه مردم روستاهاي اطراف خوي که ارمني هاي بسياري هم جزو آنها بودند، به قلعه خوي پناه بردند. در اثناي محاصره که مردم رنج و عذاب عظيمي ميکشيدند،برخي ريشسفيدان ارمني ميخواستند که شهر را تسليم ترکها نمايند اما ايرانيان که مخالف تسليم بودند خشمگين شدند و آنها را تهديد به قتل کردند، ناچار ارمني ها خاموش ماندند. عثماني ها بعد از آنکه 40 روز شهر را با توپ کوبيدند و خرابي هاي بسيار به بار آوردند، دست به هجوم زدند. و بعد از يک جنگ شش ساعته، مدافعان ايراني را از دم تيغ گذرانيدند، اما مسيحيان را اسير کردند. پاشاي عثماني38 روز در خوي ماند.9

آنگاه محافظاني درقلعه گذاشت و به سوي تبريز پيشروي کرد. اينکه ترک ها،  ايرانيان مسلمان (آذريها) را از دم تيغ گذرانيدهاند، اما در مورد ايرانيان ارمني فقط به اسير کردن آنها اکتفا کردهاند،نه به دلخواه سپاهيان يا فرمانده آنها،بلکه در اجراي فتواي شيخالاسلام استانبول بوده است.

* محمدامين رياحي

 

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.