اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

قتل به خاطر يک سوء‌تفاهم

پسر جواني که مدعي است دوستش به خاطر يک سوء‌تفاهم با وي درگير و کشته شده از سوي قضات دادگاه کيفري يک استان تهران به قصاص محکوم شد.

قتل به خاطر يک سوء‌تفاهم

6 ارديبهشت سال 1401 گزارش يک درگيري به مرکز فوريتهاي پليسي اعلام شد.

پس از آن مأموران به محل نزاع که بوستاني در ورامين بود اعزام شدند و بعد از بررسيهاي اوليه مشخص شد درگيري ميان دو پسر جوان رخ داده و يکي از آنها از ناحيه قفسه سينه با چاقو مجروح شده است. پس از انتقال پسر جوان به بيمارستان، وي ساعتي بعد جان باخت.

مأموران با بررسيهاي ميداني و گفتوگو با شاهدان نزاع دريافتند ضارب پسري 24 ساله و از دوستان نزديک مقتول بوده است.

به اين ترتيب متهم رديابي شد و مأموران او را در خانهاش بازداشت کردند.

وي پس از بازداشت و در همان بازجوييهاي اوليه به قتل اعتراف کرد اما مدعي شد به خاطر يک سوءتفاهم و ناخواسته موجب مرگ دوستش شده است.

با اعتراف صريح متهم، او صحنه جرم را بازسازي کرد و با تکميل تحقيقات و صدور کيفرخواست، پرونده براي رسيدگي به شعبه 2 دادگاه کيفري يک استان تهران فرستاده شد.

 

در دادگاه چه گذشت

در ابتداي جلسه پدر و مادر قرباني به جايگاه رفتند و درخواست قصاص کردند و گفتند به هيچ عنوان حاضر به مصالحه و گذشت نيستند. سپس متهم در تشريح جزئيات ماجرا گفت: من و مقتول از سالها قبل با هم دوست بوديم تا اينکه چند ماه قبل ما به همراه برادر و خواهر مقتول براي رفتن به کشور ترکيه از افغانستان به ايران آمديم.

پس از مدتي توانستيم يک قاچاقچي انسان پيدا کنيم تا با گرفتن پول، ما را به استانبول ببرد. برنامه طبق روال پيش ميرفت و همگي روز موعود با قاچاقچي راهي مرز شديم، در مرز مرد قاچاقچي پولي را که قرار بود به او بدهيم از ما گرفت و بعد هم از ما خواست نيمساعتي منتظر بمانيم تا با ماشين ما را به آن سوي مرز منتقل کند اما هر چه منتظر مانديم برنگشت و فهميديم که سرمان کلاه گذاشته است. بعد هم پليس مرزي سر رسيد و ما را دستگير کرد.

در اين ميان برادر مقتول توانست از دست پليس فرار کند و خودش را به ترکيه برساند اما من و دوستم و خواهرش به ايران برگشتيم. اختلاف ما از همان موقع شروع شد چون دوستم مدعي بود من بايد تاوان پولي را که به قاچاقچي دادهايم پس بدهم. من هم ميگفتم اصلاً آن شخص را نميشناختم و پول خود من را هم برده است.

از سوي ديگر دوستم فکر ميکرد من به خواهرش سوءنيت دارم چون اتفاقي متوجه شده بود که چند باري به خواهرش پيام داده و در فضاي مجازي با او صحبت کردهام. هر چه گفتم دچار سوءتفاهم شدهاي و من نظر بدي به خواهرت ندارم باور نميکرد و از من کينه به دل گرفته بود تا اينکه روز حادثه با من تماس گرفت و خواست به پارک نزديک محل سکونتمان برويم و درباره اختلافاتمان صحبت کنيم. وقتي به پارک رسيدم بدون مقدمه چاقويش را بيرون آورد و به سمتم حمله کرد و با هم درگير شديم و هر دو نفرمان روي زمين افتاديم اما ناگهان چاقوي خودش به قفسه سينهاش خورد و ديگر بلند نشد.

باور کنيد من به او چاقو نزدم و اصلاً قصد کشتنش را نداشتم. من ضربهاي به او نزدم و اتهام قتل عمد را قبول ندارم.پس از اظهارات متهم، مادر مقتول که در جلسه حاضر شده بود به نشانه اعتراض بلند شد و گفت: اين پسر دروغ ميگويد، چاقو مال خودش بوده، پسر من اصلاً چاقو نداشته، او براي تبرئه خودش اين حرفها را ميزند.

با پايان جلسه رسيدگي، قضات براي صدور رأي وارد شور شدند و با توجه به مدارک موجود در پرونده، گزارش پليس و پزشکي قانوني و همچنين درخواست اولياي دم، متهم را به قصاص محکوم کردند.

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.