اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

قاتلان اباعبدالله الحسين(ع) را بهتر بشناسيد

يک عمر در ايام محرم به سينه مي زنيم و در سوگ امام حسين (ع) اشک مي ريزيم و شايد هر روز زيارت عاشورا بخوانيم ولي اگر بپرسند چه کساني قاتلان امام حسين(ع) بودند، به ياد شمر بن ذي الجوشن و عمر سعد و يزيد مي افتيم

قاتلان اباعبدالله الحسين(ع) را بهتر بشناسيد

ولي در زيارت عاشورا همه کساني را لعن مي کنيم که پايه گذار ظلم به اهل بيت (ع) شدند و همچنين به کساني لعن مي فرستيم که آن حضرت را از مقام و مرتبه خود کنار زدند و آنگاه مي گوييم خدا لعنت کند کساني که امام حسين(رع) را کشتند و همچنين کساني که زمينه چيني و مقدمه سازي اين حادثه را رقم زدند و در ادامه از همه پيروان و دوستان آنها بيزاي مي جوييم.

آل زياد، آل مروان، بني اميه، ابن مرجانه، عمر بن سعد و شمر از جمله افرادي هستند که خدا آن ها را به دليل کشتن امام حسين(ع) لعنت مي کند ولي در ادامه گروهي به اين افراد اضافه مي شوند که تيري به سوي سيدالشهدا پرتاب نکردند ولي افسار اسب هاي خود را بستند و کوشيدند تا خود را براي کشتن امام حسين(ع) به کربلا برسانند.

البته در اين زيارت يک لعنت دائمي و الي الابد به ابوسفيان، معاويه و يزيد نثار مي کنيم که مي توان از آنها به عنوان شجره ملعونه ياد کرد که در آيه 60 سوره اسرا به آن اشاره شده است.

هرچند نمي توان در اين مطلب کوتاه، گزارشي از نامه اعمال سياه اين افراد ارائه کرد ولي به فهرستي از خيانت ها و خباثت هاي برخي از آن ها اشاره مي کنيم و مطالعه مشروح آن را به خوانندگان واگذار مي کنيم.

 

لکههاي ننگ يزيد در سه سال خلافت

يزيد فرزند معاويه بود که در اواخر سال 60 هجري و پس از مرگ معاويه، بر جايگاه خلافت تکيه زد و در سه سال و هشت ماه حکومت استبدادي خود مرتکب مفاسد بسياري شد. بلاذري او را نخستين خليفهاي ميداند که آشکارا شراب مينوشيد و از سرگرم شدن به آواز زنان خواننده و شکار ابايي نداشت. غلامان بسياري را به خدمت گرفته بود و براي خوشگذراني با ميمون ها بازي ميکرد و سگها و خروسها را به جنگ همديگر ميانداخت. او از قتل و خونريزي هبچ ابايي نداشت.

او در همين سه سال سه لکه ننگ از خود به جاي گذاشت. در سال اول امام حسين (ع) را به شهادت رساند و در سال دوم حادثه حَرّه را بوجود آورد که تاريخ نويسان از بيان آن شرم دارند؛ حادثه اي که منجر به قتل حدود 10 هزار نفر از مردم مدينه، 80 نفر از اصحاب پيامبر (ص) و 700 نفر از قاريان و حافظان قرآن شد. مردم مدينه در سال 63 هجري بر ضد والي يزيد در آنجا قيام کردند و يزيد هم مسلم بن عقبه را با لشکري براي قتل عام مردم فرستاد. در اين واقعه سپاه مسلم بن عقبه در يک روز شهر مدينه را به تصرف خود در آورند و از هيچ جنايتي در آن فروگذار نکردند؛ به گونه اي که به جاي مسلم او را «مسرف» در کشتار انسان ها ناميدند.

يزيد در سال 64 خانه خدا را با منجنيق سنگباران کرد و آن را به آتش کشيد. در واقع اولين اقدام و دستور تجاوز به خانه خدا توسط يزيد صادر شد. به دنبال حمله لشکر يزيد به فرماندهي حصين بن نمير و آتش سوزي در خانه کعبه، عبدالله بن زبير خانه کعبه را تجديد بنا کرد.

 

ابن زياد يا ابن مرجانه

عبيدالله بن زياد بن ابيه مشهور به ابن زياد، فرمانده نظامي مشهور امويان و از عوامل اصلي شهادت امام حسين(ع) بود. او ابتدا والي بصره بود و يزيد او را در سال 60 هجري پس از آشفتگي اوضاع کوفه، با حفظ سمت به امارت اين شهر گماشت و سرکوب قيام امام حسين(ع) را به او سپرد. او در سال 65 نيز قيام توابين را سرکوب کرد.

«ابن ابيه» به کسي مي گويند که پدرش معلوم نيست. در واقع عبيدالله از کنيزي به نام مرجانه زاده شد. برخي ابن زياد را به طعنه به مادرش منسوب کرده و ابن مرجانه خواندهاند که اشاره به اتهام ناپاکي تولد عبيدالله دارد و در برخي منابع به بدنام و زناکار بودن مادر او تصريح شده است. حضرت زينب (س) نيز در کوفه ابن زياد را در کاخش با عنوان ابن مرجانه مورد خطاب و نکوهش قرار داد.

زياد، پدر عبيدالله از سرداران و حکمرانان اموي بود که در سرکوب شورشها در مناطق اسلامي به قساوت و بيرحمي مشهور بود. در نسب زياد بن ابيه نيز اختلاف است و مشخص نيست پدر او کيست. از اين رو، وي را ابن ابيه (يعني پسرِ پدرش) خواندهاند. گفته شده ابوسفيان، زياد را حاصل زناي خود با سميه، مادر زياد ميدانست و بدين رو، معاويه، زياد را برادر خويش ميخواند.

 

از دنيا مانده و از آخرت رانده

عمر بن سعد معروف به ابن سعد، فرزند سعد بن ابيوقاص از سرداران صدر اسلام بود. او در زمان پيامبر اکرم(ص) و به قولي در دوران عمر به دنيا آمد و در نوجواني همراه پدرش در فتح عراق شرکت داشت. ابن سعد، فرمانده سپاه ابن زياد در کربلا بود که با امام حسين (ع) جنگيد و دستور داد پس از شهادت آن حضرت، اسب بر بدن او تاختند و اهل بيت او را اسير کرده به کوفه بردند.

در سوابق ابن سعد آمده است که او به اطاعت از ابن زياد بر ضد حُجر بن عدي که از ياران حضرت علي (ع) بود، گواهي داد که حجر به فتنهانگيزي برخاسته و کافر شده است. همين بهانه براي معاويه کافي بود که حجر و يارانش را به شهادت برساند.

وي قبل از حادثه عاشورا، آماده حرکت به سوي ري بود که حکمراني آنجا را به او داده بودند ولي پيش از رفتن به دستور ابن زياد که والي کوفه بود، مامور به مقابله با امام حسين (ع) شد. ابن سعد ابتدا فرمان ابن زياد را نپذيرفت اما عبيدالله امارت ري را مشروط به جنگ با امام حسين (ع) کرد. او در اين کار ترديد داشت اما در نهايت براي رسيدن به حکومت ري فرمان ابن زياد را پذيرفت و با چهار هزار نفر راهي کربلا شد.

ابن سعد روز سوم محرم وارد کربلا شد و در فاصله سوم تا نهم محرم چند بار با امام حسين (ع) ملاقات کرد و هر بار امام (ع) او را نصيحت کردند که از جنگيدن دست بردارد و دست خويش را به خون آن حضرت آلوده نکند ولي نپذيرفت. به گفت و گوي سيدالشهدا(ع) و عمر سعد توجه کنيد:

امام حسين(ع): آيا از خدا نميترسي که با من ميجنگي در حالي که ميداني من کيستم؟ اين گروه را رها کن و نزد من بيا تا مقرب درگاه الهي شوي.

عمر سعد: از آن ميترسم که خانهام را خراب کنند.

امام حسين(ع): من براي تو خانهاي مهيا ميکنم.

عمر سعد: اموالم را ميگيرند.

امام حسين (ع): من بهتر از آن را به تو ميدهم.

عمر سعد ساکت شد و جوابي نداد. امام در حالي که آنجا را ترک ميکرد، فرمود: خدا به زودي تو را در بسترت بکشد و در روز قيامت نيامرزد. اميد دارم از گندم عراق جز اندکي نخوري.

عمر سعد: اگر گندم نباشد، جو خواهد بود.

عمر سعد دستور داد آب را بر امام و يارانش ببندند. همچنين او اولين کسي بود که به طرف اردوگاه امام حسين (ع) تيراندازي کرد و به يارانش گفت «شاهد باشيد که من اولين کسي هستم که به طرف حسين تيراندازي مي کنم» و سپس فرمان حمله عمومي را صادر کرد. او کشتگان سپاه خودش را دفن کرد اما پيکر امام و ديگر شهيدان کربلا را بدون خاکسپاري روي زمين رها کرد و به کوفه بازگشت.

 

روزي در رکاب امام و روزي عليه امام

شمر از روساي قبيله هوازن و مردي جنگجو بود. او در جنگ صفين در لشکر حضرت علي (ع) و مجروح شد اما بعدها از دشمنان پر کينه امام و خاندان او شد.

او در واقعه کربلا نقش بسيار پر رنگي داشت. وقتي مسلم بن عقيل از سوي امام حسين (ع) به کوفه رفت، شمر از افرادي بود که از طرف عبيدالله بن زياد، حاکم کوفه، مامور شد مردم را از اطراف مسلم پراکنده سازد و در سخناني مسلم را فتنهگر ناميد و کوفيان را از سپاه شام ترساند.

پس از آنکه امام حسين به کربلا رسيد، عمر بن سعد، فرمانده لشکر کوفه، پس از ملاقاتي که با امام حسين عليه السلام داشت، نامه اي به اين مضمون به عبيدالله بن زياد نوشت: اما بعد همانا خداوند آتش را خاموش ساخت و پريشاني را برطرف نموده کار اين امت را اصلاح کرد، و حسين با من پيمان بست که از همان جا که آمده بهمانجا بازگردد يا به يکي از سرحدات رود و مانند يک تن از مسلمانان باشد (و کاري بکار کسي نداشته باشد) در هر چه بسود مسلمانان است شريک آنان و در زيان آنان نيز همانند ايشان باشد، يا بنزد يزيد برود و دست در دست او گذارد و هر چه خود دانند انجام دهند، و در اين پيمان خوشنودي تو و اصلاح کار امت است.

زماني که عمر سعد از درگيري و جنگ با امام حسين (ع) هراس داشت و به دنبال آن بود تا کار را با صلح و سازش به پايان برساند، شمر، ابن زياد را که به نظر ميرسيد با قصد عمر بن سعد موافق است، به جنگ با امام تشويق کرد. شمر نامه اي از عبيدالله براي عمر سعد برد و او را تهديد کرد که اگر با امام حسين(ع) نجنگد، ملک ري را از دست خواهد داد.

صبح روز عاشورا، شمر فرماندهي پهلوي چپ سپاه ابن سعد را برعهده گرفت و هنگامي که با خندق و هيزم مشتعل در اطراف خيمههاي امام و يارانش روبه رو شد، با امام گستاخانه سخن گفت. پس از آنکه امام حسين (ع) براي تذکر به سپاه کوفه خطبهاي در مورد دوستي اهل بيت آغاز کردند، شمر کلام امام را قطع کرد اما حبيب بن مظاهر به او پاسخ دندانشکني داد.

پس از شهادت بسياري از اصحاب امام حسين، دشمنان به سوي خيمهها حمله بردند. شمر نيزه خود را در خيمه امام حسين فروبرد و فرياد زد که آتش بياوريد تا اين خيمه را با اهلش بسوزانم. امام او را نفرين کرد و حتي دوستش، شَبَث بن رِبعي، نيز او را سرزنش نمود. يک بار ديگر در عصر عاشورا و قبل از شهادت امام حسين، شمر قصد داشت به خيمه امام که خاندانش نيز در آن بود، حمله کند و آن را به تاراج برد اما امام او را از اين کار برحذر داشت و شمر بازگشت.

شمر به تيراندازان دستور داد تا بدن امام حسين را هدف قرار دهند. سپس با فرمان او، همه به سوي امام حمله بردند و کساني از جمله سِنان بن اَنَس و زُرْعَة بن شريک ضربههاي نهايي را بر امام وارد کردند. درباره کسي که سر مبارک امام حسين را از تن جدا کرد، روايات گوناگوني وجود دارد که در برخي از آنها از شمر نام برده شده است. به گفته واقدي، شمر امام (ع) را کشت و با اسب خود بدن آن حضرت را لگدکوب کرد. در برخي روايات گفته شده است که وي بر سينه امام نشست و سر او را از پشت جدا کرد. در زيارت ناحيه مقدسه نيز شمر قاتل امام حسين(ع) معرفي شده است.

 

کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا

به قول شهيد سيدمرتضي آويني «قرن هاست که کار از کار گذشته است... اما اي دل، نيک بنگر که زبان رمز، چه رازي را با تو باز ميگويد: کلّ ارض کربلا و کلّ يوم عاشورا. يعني اگرچه قبله در کعبه است، اما فَاَينَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ اللهِ. يعني هر جا که پيکر صد پاره تو بر زمين افتد، آنجا کربلاست؛ نه به اعتبار لفظ و استعاره که در حقيقت. و هرگاه که عَلَم قيام تو بلند شود عاشوراست؛ باز هم نه به اعتبار لفظ و استعاره. و اگر آن قافله را قافله عشق خوانديم در سفر تاريخ، يعني همين».

حضرت علي(ع) درباره آيات 29 و 30 سوره قمر فرمود «اي مردم، يک نفر ناقه حضرت صالح را پي کرد، همه به خاطر رضايتداشتن آنها به آن کار، به عذاب آن گرفتار شدند.» در زيارت اربعين نيز به سيدالشهدا(ع) عرض مي کنيم «خدا لعنت کند، آن که تو را کشت و آن که به تو ظلم نمود و جماعتي را که اين مطلب را شنيدند و به آن راضي شدند.»

اگر هر روز ما عاشورا باشد، بايد تکليف خود را روشن کنيم که به صف حسيني ها بپيونديم يا در صف يزيديان جا بگيريم و صف ديگري هم وجود ندارد. ممکن است در صحنه هاي عاشورايي مانند افراد بي تفاوت، به دنبال دنياي خود باشيم و کاري به هيچ گروهي نداشته باشيم ولي اگر در دل خود ذره اي رضايت از عملکرد يزيديان داشته باشيم، در گناه آنها شريک خواهيم بود.

يادي کنيم از اين نطق تاريخي استاد شهيد مرتضي مطهري در سال 1348 که «اگر حسين بن‏ علي بود، مي‏ گفت اگر مي‏ خواهي براي من عزاداري کني، براي من سينه و زنجير بزني، شعار امروز تو بايد فلسطين باشد. شمر 1300 سال پيش مرد، شمر امروز را بشناس».

رژيم صهيونيستي چند روز پيش منطقه خان يونس در جنوب لبنان را بمباران کرد که طي آن 90 انسان بي گناه کشته و 300 نفر زخمي شدند. غزه و فلسطين نيز امروز کربلايي ديگر است و وجدان هر آزاده اي با ديدن تصاوير دلخراش کودکاني که به دست اين رژيم کودک کش به خاک و خون کشيده مي شوند، آزرده شده و عاملان اين جنايت ها را لعن و نفرين مي کند؛ همانگونه که دانشجويان دانشگاه هاي آمريکا و اروپا صف خود را از يزيديان اين زمان جدا کردند و چه زيبا رهبر معظم انقلاب فرمود که «شما اکنون در طرف درست تاريخ ايستاده ايد».

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.