اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

فتح مکه يک رويداد بزرگ و از وقايع سرنوشت ساز تاريخ اسلام

فتح مکه مکرمه يک رويداد بزرگ و از وقايع سرنوشت ساز در تاريخ اسلام است که خداوند در آن دين خود را عزيز و دشمنان را ذليل کرد.

فتح مکه يک رويداد بزرگ و از وقايع سرنوشت ساز تاريخ اسلام

الجزيره نوشت: با اين فتح، کفر مهمترين سنگر خود در سرزمين هاي عربي را از دست داد و پس از آن مردم گروه گروه در دين خداوند وارد شدند و مکه مکرمه دژ تسخير ناپذير دين يکتاپرستي وهدايت گرديد.

يکي از بندهاي صلح حديبيه که سال ششم هجري بين حضرت محمد مصطفي(ص) و قريش امضا گرديد، اين بود که هرکس بخواهد مي تواند به رسول الله يا قريش بپيوندد. از همين رهگذر، قبيله خزاعه متحد رسول الله گشت و بنوبکر متحد
قريش.

بين اين دو قبيله جنگ هاي مستمري وجود داشت. بنوبکر مي خواست به دليل کينه قديمي از خزاعه انتقام بگيردبه همين دليل به آنها شبانه حمله کرد و گروهي از آنها را کشت و قريش نيز در اين حمله با سلاح و نيرو به کمک بني بکر شتافت و به اين ترتيب شروط صلح با رسول الله را نقض کردند. خزاعه نماينده خود را نزد رسول الله فرستاد و موضوع را به آن حضرت گفت و اعلام کرد که قريش از پشت به متحدانش خنجر زده است.

رسول خدا به مسلمانان دستور دادند به منظور حمايت از قبيله خزاعه به عنوان متحدان خود آماده شوند تا به مکه بروند و توصيه کرد که اين موضوع از قريش مخفي بماند تا لشکر مسلمانان انها را غافلگير کنند.

قريش به جديت خطر کار ي که انجام داده بودند، پي بردند و خود را در مضيقه ديدند. رهبرشان ابوسفيان بن حرب براي حل مشکل و تجديد صلح با رسول الله به مدينه منوره رفت اما فهميد که فرصت از دست رفته است و پيامبر تصميم حمله را گرفته و دستور تدارک آن را داده است.

 

روند رخدادها

 

در دهم رمضان سال هشتم هجري، رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) با لشکر ي 10 هزار نفري از ياران خود براي فتح مکه، از مدينه خارج شد و از قبايل مسلمانان اطرف مدينه(اسلم، مزينه، جهينه، غفار و سليم) خواست هزار تن از آنها به سپاه مسلمانان بپيوندند. به اين ترتيب سپاه مسلمانان به دوازده هزار نفر رسيد.

رسول خدا(ص) به همراه مسلماناني که روزه دار بودند، به مکاني به نام «الجحفه» رسيدند و با عمويشان عباس بن عبدالمطلب (رضي الله عنه) ملاقات کردند. ايشان که با خانواده و فرزندان خود در حال مهاجرت به مدينه بودند، به پيامبر(ص) ملحق شدند و با سپاه مسلمانان همراه شدند.

هنگامي که به دره «مرالظهران» در نزديکي مکه رسيدند، عباس عموي پيامبر (ص) بر قاطر سفيد رسول لله سوار شد و به دنبال کسي مي گشت که آمدن سپاه مسلمانان براي فتح مکه را به قريش اطلاع دهد و از آنان بخواهد پيش از آنکه رسول خدا(ص) براي جنگ با آنها به سلاح متوسل شوند، از آن حضرت امان بخواهند.

در آن اثنا، ابوسفيان براي جاسوسي خارج از مکه بود. عباس او را ديد و به او توصيه کرد که همراه او نزد پيامبر(ص) بيايد وامان بخواهد و هنگامي که آن دو خدمت رسول خدا رسيدند، خطاب به ابوسفيان فرمودند: «واي بر تو اي ابوسفيان! آيا وقت آن نرسيده که بداني معبودي جز خدا نيست؟ آيا وقت آن نرسيده که بداني من فرستاده خداوند هستم؟»

بنابراين ابوسفيان اسلام آورد و عباس گفت:«يا رسول الله، ابوسفيان مردي است که فخر و مباهات را دوست دارد، پس امتيازي به او بدهيد.»حضرت فرمود: «هر کسي به خانه ابوسفيان برود، در امان است و هرکسي که درب خانه اش را به روي او ببندد، در امان است و هرکس که وارد مسجدالحرام شود، در امان است.»

سپاه مسلمانان «مرالظهران» را به سمت مکه ترک کردند، گردان هاي ارتش آنها يکي پس از ديگري از کنار ابوسفيان عبور کردند و اين امر او را به وحشت انداخت و متقاعد شد که اگر تلاش کند مانع ورود مسلمانان به مکه شود، شکست قريش حتمي است.

ابوسفيان به سوي قوم خود شتافت و با صداي بلند فرياد زد: «اي مردم قريش، اين محمد به با چيزي آمده است که قبلا از او نديده ايد. هر کس وارد خانه ابوسفيان شود، در امان است و هرکس در خانه اش را به روي او ببندد نيز در امان است و هرکس وارد مسجدالحرام شود هم در امان است.» مردم متفرق شدند و در مسجدالحرام پناه گرفتند.

 

ورود مسالمت آميز به مکه

 

هنگامي که رسول خدا(ص) به «ذي طوي» در مکه رسيدند، ارتش خود را به سه بخش تقسيم کردند: بخشي که فرماندهي آن برعهده خالد بن وليد بود و به آن دستور دادند از جنوب مکه وارد شهر شوند. بخشي که فرماندهي آن را زبير بن العوام برعهده داشت و به آن دستور دادند تا از شمال مکه وارد آن شوند و بخش سوم هم که فرمانده آن ابوعبيده بن الجراح بود و به آن دستور دادند مسير دره را طي کنند. حضرت رسول(ص) به فرماندهان سه لشکر دستور دادند که خويشتن داري کنند و تنها با کساني بجنگند که سر جنگ دارند و مقاومت مي کنند.

سپاه اسلام وارد مکه شدند در حالي که با هيچ سپاهي به جنگ برنخاستند و تنها درگيري محدودي بين ارتش خالد بن وليد و گروه اندکي از قريش به رهبري عکرمه بن ابي جهل که با پذيرفتن امان نامه مخالفت کردند، رخ داد. در اين درگيري تعداد اندکي از دو طرف کشته شدند و با فرار باقي مانده گروه قربش به خانه هايشان به هدف در امان ماندن، درگيري پايان يافت.

رسول خدا(ص) از شمال مکه وارد شهر شدند و همراه ايشان مسلمانان از هر طرف وارد مسجدالحرام شدند و به سمت حجر الاسود رفتند و پس از لمس آن، اطراف کعبه طواف کردند در حالي که کماني در دست داشتند و با آن به بت هايي که اطراف کعبه نصب شده بود، ضربه مي زدند (360 بت)و اين آيات خداوند را تکرار مي کردند: «وقل جاء الحق وزهق الباطل ان الباطل کان زهوقا(الاسراء، آيه 81). «قل جاء الحق و مايبدئ الباطل ومايعبد»(سبأ، آيه 49). و بت ها با صورت زمين مي خوردند.

هنگامي که طوافشان را کامل کردند، عثمان به طلحه پرده دار کعبه را فراخواندد و کليد را از او گرفتند و دستور دادند آن را باز کنند و وارد آن شدند و دستور دادند تصاويري که در آن بود را از بين ببرند. در گوشه هاي آن چرخي زدند و نماز خواندند. سپس از آن خارج شدند و کليد کعبه را به عثمان بن طلحه دادند و دستور دادند که تا پرده داري کعبه تا هميشه در خانواده او باقي بماند.

مردان قريش گرد آمدند و منتظر بودند که رسول خداوند با آنها چه رفتاري مي کند. پيامبر رو به آنها گفت:«اي مردم قريش! فکر مي کنيد با شما چه کار مي کنم؟ آنها گفتند: اميد خير داريم. برادري بزرگوار و برادرزاده اي بزرگوار. پيامبر گفت: «من به شما همان سخني را مي گويم که يوسف به برادرانش گفت: «امروز ملامت و توبيخي بر شما نيست. برويد که آزاديد.»سپس از بلال خواست بر پشت بام کبعه برود و اذان بگويد در حالي که قريش سراپا گوش بودند.

پيامبر اکرم(ص) در روز پس از فتح مکه، خطبه بزرگي را در اين شهر مقدس ايراد کردند و در آن به بيان برخي از ويژگي هاي دين مبين اسلام و حرمت شهر مکه پرداختند. سپس مردان و زنان مکه بيعت کردند. حضرت نوزده روز در اين شهر ماندند و ويژگي هاي دين اسلام و آموزه هاي آن را تشريح و اداره امور شهر مکه را سازماندهي کردند و سامان دادند.

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.