اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

عاقبت کساني که حتي لباس هاي امام حسين (ع) را غارت کردند، چه شد؟

کتاب مقتل الحسين عليه السلام مشهور به مقتل خوارزمي نوشته ابوالمؤيد موفق بن احمد خوارزمي است. با اين که نويسنده، غير شيعه است کتاب او در ميان شيعيان جايگاهي ويژه يافته است.گزيده اي از مقتل امام حسين (ع) با جزييات بسيار و عاقبت کساني که لباس هاي امام حسين (ع) را غارت کردند بشرح زير است:

عاقبت کساني که حتي لباس هاي امام حسين (ع) را غارت کردند، چه شد؟

دشمن از هر سو به جنگ حسين عليه السلام آمد و به او حمله مي کردند و او حمله آن ها را پاسخ مي داد. در اين حال دنبال آب بود و هر گاه به سمت فرات مي تاخت به او حمله مي کردند و دورش مي کردند.

شخصي به نام ابوالحتوف جعفي(1) تيري انداخت که بر پيشاني امام نشست. آن حضرت تير را بيرون آورد و دور انداخت و خون بر صورت و محاسنش جاري شد و گفت: بار خدايا! تو مي بيني که من از اين بندگان سرکش و گناه کارت چه مي کشم. خدايا! جمع آن ها را پراکنده و يکايک آن ها را نابود کن و اَحدي از آنان را زنده مدار و هيچ گاه آنان را نبخش.(2)

امام همچون شير خشمگين برآنان حمله کرد و کسي نمي توانست به شمشيرش نزديک شود مگر آن که او را بر زمين مي زد. تيرها از هر سو مي آمد و بر گلو و سينه اش مي نشست (به سر و صورتش مي خورد) و مي فرمود: اي امت بد! با عترت محمدصلي الله عليه وآله چه بد رفتار کرديد. بدانيد که پس از من، کشتن بندگان صالح خدا برايتان سخت وهراسناک نخواهد بود، چون با قتل من اين کار برايتان آسان خواهد شد (و قبح آن خواهد ريخت). به خدا قسم اميد دارم پروردگارم به بد رفتاري شما مرا بزرگ بدارد و انتقامم را از جايي که نفهميد بگيرد. حصين بن مالک سکوني(3) فرياد زد: اي فرزند فاطمه! به چه چيز انتقام تو را از ما خواهد گرفت؟

فرمود: ميانتان شر مي اندازد و (به اين وسيله) خون هايتان را مي ريزد سپس عذاب دردناکش را بر شما فرود مي آورد. امام مي جنگيد تا آن که 72 زخم برداشت. از جنگ، خسته و ضعيف شد و ايستاد تا دمي بياسايد. در اين حال سنگي آمد و بر پيشاني اش خورد و خون جاري شد. لباسش را گرفت تا پيشاني اش را از خون پاک کند که تير تيز سه شعبه و مسمومي آمد و بر قلب او نشست. امام حسين عليه السلام گفت: بسم اللَّه و باللَّه و علي مله رسول اللَّه.(4) پس سر به آسمان بلند کرد و عرضه داشت: خداي من! تو مي داني که اينان کسي را مي کشند که روي زمين فرزند پيامبري جز او نيست.

امام تير را از پشت سر بيرون آورد و خون مانند ناودان جاري شد. دستش را زير محل زخم گرفت و چون پر از خون شد به آسمان پرتاب کرد. از اين خون قطره اي به زمين بازنگشت و پيش از آن سرخي در آسمان ديده نشده بود. باز هم دستش را زير زخم گرفت و چون از خون پر شد به صورت و محاسنش ماليد و فرمود: اين گونه به خونْ خضاب خواهم بود تا جدّم محمدصلي الله عليه وآله را ديدار کنم و بگويم اي رسول خدا! فلاني و فلاني مرا کشتند.

امام که از نبرد خسته شده بود در جاي خود ايستاد و هر که به سويش مي آمد باز مي گشت و دست به خونش نمي آلود تا آن که مردي از قبيله کنده به نام مالک بن نسر(5) پيش آمد و شمشيري بر سر آن حضرت زد. شب کلاهي که بر سرش بود پاره شد و خون جاري شد. امام فرمود: با اين دستت غذا نخوري و نياشامي و خدا تو را با ستمکاران محشور کند.

آن گاه برنس را انداخت و قلنسوه(6) بر سر گذاشت و بر آن عمامه پيچيد ولي خسته و وامانده شده بود. مرد کِندي برنس را که از جنس خز بود برداشت و بعد از واقعه براي همسرش ام عبداللَّه برد تا آن را بشويد. زن گفت: کلاه فرزند رسول خدا را برداشته و به خانه من مي آيي؟ از خانه ام بيرون رو که خدا قبرت را از آتش پر کند. دوستان او گفته اند دستان او خشک شد و پيوسته در فقر و بد حالي به سر مي برد تا مرد.

شمر صدا زد: منتظر چه هستيد؟ تيرها حسين را ناتوان کرده است. در اين هنگام نيزه ها و شمشيرها بر امام باريدن گرفت. مردي به نام زرعه بن شريک تميمي، ضربتي کاري بر او وارد آورد و سنان بن انس، تيري بر گلوي آن حضرت زد.

صالح بن وهب مُرّي نيزه اي سخت بر امام زد و امام با طرف راستِ صورت از اسب بر زمين افتاد.. برخاست و نشست و تير را از گلو بيرون کشيد. در اين حال عمر سعد به امام نزديک شد تا وضع او را ببيند. حميد بن مسلم گويد: زينب عليها السلام در حالي که گوشواره هايش تکان مي خورد بيرون آمد و گفت: کاش آسمان بر زمين مي آمد، اي عمر بن سعد! آيا اباعبداللَّه کشته مي شود و تو او را نگاه مي کني؟ اشک بر گونه و ريش عمر جاري شد و صورت از زينب گرداند. حسين عليه السلام نشسته بود و جُبّه اي از خز در بر داشت و مردم از نزديک شدن به او پرهيز مي کردند. شمر صدا زد: واي بر شما! منتظر چه هستيد؟ او را بکشيد، مادر به عزايتان بنشيند. زُرعه بن شريک، ضربه اي زد و کفّ راست امام را جدا کرد. سپس به شانه اش زد. امام به زمين مي افتاد و بلند مي شد. در اين حال سنان بن انس بر او حمله کرد و نيزه اي بر امام زد و او را بر زمين انداخت و به خولي بن يزيد گفت: سرش را جدا کن. او سست شد و دستانش لرزيد. سنان گفت: دستانت بريده باد. نصر بن خرشه ضبابي و به نقلي شمر بن ذي الجوشن که ابرص بود پا بر او زد و او را از پشت بر زمينش انداخت و محاسنش را گرفت.

امام فرمود: تو همان سگ ابقع هستي که در خواب ديده بودم. شمر گفت: اي پسر فاطمه! مرا به سگان تشبيه مي کني؟ آن گاه با شمشير بر گلوگاه حسين عليه السلام زد و گفت: «امروز تو را مي کشم و با اطمينان و يقين مي دانم و ترديدي ندارم که پدرت بهترين انسان ها بود».

- از عمرو بن حسن نقل شده است که گفت با حسين عليه السلام در نهر کربلا بوديم که (قبل از شهادت) به شمر نگريست و فرمود: «اللَّه اکبر، خدا و رسولش راست گفته اند، چون پيامبر فرمود: گويا سگ ابقعي مي بينم که در خون اهل بيت من غوطه ور است». عمر سعد از اين سخن خشمگين شد و به مردي که طرف راستش بود گفت: پايين بيا و کار حسين را تمام کن. او خولي بن يزيد بود و سر حسين را بريد.(2) برخي هم گفته اند او شمر بود.

روايت ديگر اين است که شمر بن ذي الجوشن و سنان بن انس به طرف حسين آمدند و او در آخرين رمق هايش بود و از تشنگي زبانش را در دهان مي چرخاند. شمر با پاي خود بر سينه امام زد و گفت:

اي فرزند ابوتراب! مگر تو نمي گويي پدرت بر سر حوض پيامبر، دوستانش را سيراب مي کند؟ صبر کن تا از دست او آب بنوشي. سپس به سنان گفت: سرش را از پشت ببر. سنان گفت: من اين کار را نمي کنم چون جدّش محمدصلي الله عليه وآله طرف انتقام من خواهد شد. شمر از دست او عصباني شد و خود بر سينه حسين نشست و محاسن امام را گرفت و خواست او را بکشد که حسين عليه السلام خنديد و فرمود: آيا تو مي خواهي مرا بکشي؟ نمي داني من کيستم؟ گفت: به خوبي مي شناسمت. مادرت فاطمه، پدرت علي مرتضي، پدر بزرگت محمد مصطفي و منتقم تو خداي بزرگ مرتبه است. تو را مي کشم و باکي ندارم. آن گاه دوازده ضربه شمشمير بر آن حضرت زد و سپس سر امام را جدا کرد. پس از آن اسود بن حنظله پيش آمد و شمشير آن حضرت را برداشت و جعونه حضرمي پيراهنش را برداشت و پوشيد و پيس شد و موهايش ريخت.

 

سلب و غارت

روايت شده که در لباس امام بيش از 110 جاي تير و شمشير بود. جعفر بن محمد - امام صادق عليه السلام - فرموده است: در آن لباس، جاي 33 ضربت نيزه و 34 ضربت شمشير بود.

شلوار آن حضرت را بحير بن عمرو جَرَمي برداشت و زمين گير شد. عمامه اش را جابر بن يزيد ازدي برداشت و بر سر گذاشت و جذام گرفت. مالک بن نسر کندي زره او را برداشت و ديوانه شد. در اين حال، غبار غليظ و سياهي برخاست که همراه با باد سرخ بود که هيچ چيز ديده نمي شد و مردم گمان کردند عذاب واقع شده است. مدتي درنگ کردند و هوا صاف شد. به نظرِ همه راويان، شهادت امام حسين عليه السلام در روز عاشورا، دهم محرم سال 61 اتفاق افتاد و آن حضرت 54 سال و شش ماه و نيم داشت. اسب امام کاکل خود را به خون امام زد و از ميان دشمن فرار کرده به سمت خيمه زنان آمد. شيهه کشيد و سرش را به زمين مقابل خيمه مي زد. چون خواهران و زنان و خانواده امام به اسب نگريستند و کسي را روي آن نديدند صدا به ناله و زاري بلند کردند. ام کلثوم دست بر سر گذاشت و به ناله، صداي جدش پيامبر، علي و جعفر و حمزه و حسن عليهم السلام را زد و گفت: اين حسين است که در بيابان کربلا افتاده، سرش از پشت جدا شده و عمامه و عبايش را برده اند. اين سخنان را گفت و غش کرد.

پي نوشت ها:

1- 178. در تاريخ طبري {5/450} و انساب الاشراف (3/407) ابو الجنوب آمده که بي ترديد تصحيف شده است. تفاوت مختصري هم درباره اين گزارش ميان خوارزمي و نقل ابو مخنف وجود دارد.

2- 179. هر چند اين نفرين ها در منابع وجود دارد و مشهور است، ليکن نگارنده با توجه به حلم امام و ديگر قراين تاريخي مانند سيره ائمه، درباره آن ها ترديدهايي دارد.

3- 180. حصين بن نمير {نه مالک} در قتل مسلم در کوفه شريک بود، در کربلا نقش مهمي داشت، در مقابله با مختار سهيم بود، در نبرد حَرّه جزو فرماندهان يزيد بود و سرانجام همراه ابن زياد توسط ابراهيم بن اشتر کشته شد.

4- 181. شايد نتوان اين جمله را به درستي ترجمه کرد، يا معادل فارسي اش مفهوم خاص خود را نرساند. منظور امام آن است که من شهادت و رفتن به دنياي باقي را به نام خدا شروع مي کنم و به اتکاي خدا و با اعتقاد به دين جدّم رسول خدا از اين دنيا مي روم.

5- 182. مالک بن نُسَير کندي کسي است که نامه معروف «جعجع بالحسين عليه السلام» را از سوي ابن زياد براي حرّ آورد و وقتي ابوالشعثاء به او اعتراض کرد، گفت: فرمان امامم {يزيد} را اطاعت کرده ام!

6- 183. قلنسوه را کلاهي بلند و دراز دانسته اند.

انتخاب از کتاب شرح غم حسين ( عليه السلام ) - ترجمه تحقيقي مقتل خوارزمي

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.