اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

عاقبت سياه عشق دختر و پسر نوجوان در فضاي مجازي

زن 40 ساله‌اي که به اتهام توهين و فحاشي از خانواده تازه عروس شکايت کرده بود با بيان اين مطلب به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري قاسم آباد مشهد گفت: حدود 9 ماه قبل پسر 17 ساله ام که مشغول تحصيل در هنرستان بود از طريق شبکه‌هاي اجتماعي فضاي مجازي با دختر 15 ساله‌اي آشنا شد که ما از اين ارتباط بي خبر بوديم.

عاقبت سياه عشق دختر و پسر نوجوان در فضاي مجازي

آنها با ابراز علاقههاي احساسي در گروههاي اجتماعي براي يکديگر پيام ميفرستادند و تلفني با هم گفتگو ميکردند، ولي خيلي زود اين ارتباط به ديدارهاي خياباني آنها کشيد. هنگامي که من و همسرم از اين ماجراي تاسف بار مطلع شديم خيلي تلاش کرديم تا او را از عواقب و سرانجام اين گونه ارتباطها آگاه کنيم، ولي او به قول معروف چنان «عاشق» شده بود که حرفها و نصيحتهاي ما را نميفهميد.

زماني که درباره آن دختر 15 ساله تحقيق کرديم تازه متوجه شديم که «هما» نسبت فاميلي دوري هم با ما دارد و همسرم از اوضاع اجتماعي و اخلاقي خانواده او آگاهي داشت. در همين حال پسرم که هنوز سربازي نرفته و بيکار هم بود اصرار ميکرد که به خواستگاري «هما» برويم! ولي ما که ميدانستيم که او فقط به دليل هيجانات دوران نوجواني و احساس و عاطفه در اين سن و سال متوجه عاقبت اين ماجرا نيست به شدت مخالفت کرديم تا شايد گذشت زمان او را متوجه اشتباهش کند، اما اوضاع بدتر شد و درست يک ماه بعد از اين موضوع، پسرم از خانه فرار کرد و به مکان نامعلومي رفت. ما هم به ناچار گم شدن فرزندمان را به پليس آگاهي گزارش داديم. با وجود اين خيلي زود دريافتيم که «هما» و خانواده اش نيز در اين «فرار» نقش دارند چرا که دختر آنها هم در همين فاصله زماني ديده نميشد و مادر او اصلا ابراز نگراني نميکرد و مدعي بود که آن دو با هم هستند! خلاصه پس از گذشت 14 روز، از پليس آگاهي تماس گرفتند و من در حالي «فردين» را ديدم که به همراه «هما» به پليس آگاهي منتقل شده بود.

ميترسيدم پدر «هما» بلايي به سر پسرم بياورد، اما آنها بيخيال بودند و با پسرم خوش و بش ميکردند. تازه فهميدم که «مريم» (مادر هما) نيز از ابتدا مقدمات فرار آنها را فراهم آورده و از اين موضوع اطلاع داشته است. هنوز يک هفته بيشتر از اين ماجراي شوم نگذشته بود که پسرم دوباره از خانه فرار کرد و اين بار عکسها و تصاوير مراسم عقدکنان او را در شبکههاي اجتماعي ديدم که «هما» را به عقد خودش درآورده بود. من که آرزو داشتم روزي با دست خودم لباس دامادي بر تن تنها پسرم بکنم امروز حتي در مجلس ازدواج او هم حضور نداشتم. فقط اشک ريختم و به اين عشق سياه نفرين کردم که چگونه پسرم همه روياهاي مرا با پرسه زني در فضاهاي مجازي سوزاند و به خاکستر تبديل کرد، اما کاري از دستم برنمي آمد و بايد سکوت ميکردم.

تازه متوجه شدم که آنها مهريه سنگين 500 سکه بهار آزادي را براي پسر 17 ساله ام تعيين کرده اند و خريد بسياري از لوازم گران قيمت منزل را هم به عهده پسرم گذاشته اند که هنوز در هنرستان تحصيل ميکند. از همان ابتدا يقين داشتم که اين ازدواج فرجامي نخواهد داشت، ولي چارهاي جز حمايت از راه دور نداشتم. تا اين که مدتي قبل فهميدم که پسرم از حدود 4 ماه قبل با نامزدش قهر کرده و ديگر به منزل آنها نميرود! خيلي نگران شدم، چون ميترسيدم آنها اين مهريه سنگين را به اجرا بگذارند و اين پسر را که هنوز به سن جواني هم نرسيده است به مخمصه بيندازند.

وقتي پاي درددل «فردين» نشستم او آشکارا چيزي را بر زبان جاري نکرد، اما گفت به نامزدش مشکوک شده و همان گونه که در فضاي مجازي با او رابطه داشت، با جوان ديگري هم وارد ارتباط نامتعارف شده است. پسرم گفت از طريق تلفن همراه يکي از دوستانم، پيامي فرستادم تا نامزدم را امتحان کنم! و با پاسخ او فهميدم که ديگر «هما» به درد من نميخورد و ما نميتوانيم با هم زندگي کنيم! در واقع از آن دختر «دل سياه» شده ام و ...

حالا هم، چون ميترسيدم که خانواده عروس مهريه را به اجرا بگذارند به ناچار به منزل آنها رفتم که موضوع را حل کنيم، ولي مادر آن دختر با توهين و فحاشي مرا بيرون کرد و گفت: دختر من اصلاح نميشود، او همين گونه است و ...

بررسيهاي روان شناختي و مشاورهاي درباره اين ماجراي تاسف بار با صدور دستوري از سوي سرهنگ احمد زماني (رئيس کلانتري قاسم آباد مشهد) در دايره مشاوره و مددکاري اجتماعي کلانتري آغاز شد.

منبع: خراسان

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.