با طلاق، يک انفجار اتمي درون خانواده رخ ميدهد. اين موضوع به دليل شرايط جامعه تبعات منفيتري براي زنان به همراه دارد.
در واقع، به دليل عمق ارزشها و هنجارهاي فرهنگي، زنان هزاران برچسب ميخورند و به آنها نسبتهايي چون ناسازگاري، عدم سلامت داده ميشود و در واقع، سرنوشت زن تحت تأثير قرار ميگيرد. از سوي ديگر مردي که زنش را طلاق ميدهد نيز با مشکلات بسياري مواجه مي شود. اما زنان بيشتر دچار عواقب وخيم طلاق خواهند شد.
روزنامه توسعه ايراني نوشت: ديروز آمار نگرانکنندهاي از طلاق در ششماهه نخست سال جاري در کشور منتشر شد که نشان ميداد در استانهاي کرج، تهران و مازندران، از هر دو ازدواج، يکي به طلاق منجر شده است. اين وضعيت نه تنها زنگ خطري براي بنيان خانواده محسوب ميشود، بلکه نمايانگر بحراني عميق در نظام ارزشي و ارتباطي جامعه است. طلاق به عنوان يک پديده اجتماعي، تبعات رواني، اقتصادي و فرهنگي گستردهاي دارد که بر نسلهاي آينده تأثيرگذار خواهد بود. اين روند نيازمند توجه جدي و اقداماتي مؤثر براي تقويت روابط خانوادگي و اجتماعي است.
افزايش نرخ طلاق، صرفاً يک عدد خشک و بيروح در صفحات آمار نيست؛ بلکه نشانهاي از تغييري گسترده در الگوهاي زيست اجتماعي، درکي تازه از شادي و رضايتمندي، و البته ضعف در پيوندهايي است که پيش از اين ضامن پايداري خانوادهها بودهاند. طلاق امروز ديگر صرفاً مسئلهي دو فرد نيست، بلکه آسيبي اجتماعي است که آثار آن در سطحي بسيار گسترده، از ساختار خانواده تا هويت فرهنگي جامعه، گسترش يافته است.
طلاق ممکن است به عنوان پاسخي به تعارضهاي زناشويي و ناسازگاريهاي شخصي تلقي شود، اما به زعم کارشناسان واقعيت آن است که هر جدايي، تبعات رواني، اقتصادي و فرهنگي خاص خود را دارد؛ تبعاتي که هم بر زوجين و فرزندان آنان و هم بر کل جامعه اثرگذار است. هنگامي که طلاق به پديدهاي فراگير بدل ميشود، اعتماد اجتماعي کاهش مييابد، احساس امنيت عاطفي تضعيف ميشود و نسلهاي جديد از الگوي پايداري و مسئوليتپذيري در روابط خانوادگي فاصله ميگيرند. اين روند، چرخهاي معيوب را شکل ميدهد که در آن تجربهي ناپايداري به ارزش غالب بدل ميشود.
کارشناسان معتقدند که يکي از نخستين تبعات طلاق، آسيب به سلامت رواني فرزندان است. کودکاني که شاهد جدايي والدين خود هستند، اغلب در معرض اضطراب، پرخاشگري، احساس ناامني و ضعف در اعتمادبهنفس قرار ميگيرند. اين احساسات در دورهي نوجواني يا بزرگسالي ميتواند به مشکلات رفتاري، افت تحصيلي، يا حتي گرايش به بزهکاري و مصرف مواد مخدر منجر شود. در سطح اجتماعي، اين گروهها ممکن است در آينده در تشکيل خانوادهي سالم ناتوان باشند، چراکه الگوي سالمي از رابطهي زناشويي در ذهنشان شکل نگرفته است.
همچنين طلاق مشکلات اقتصادي گستردهاي به همراه دارد. بسياري از زنان پس از طلاق با چالشهاي مالي حاد روبهرو ميشوند، بهويژه اگر شغل و منبع درآمدي مستقل نداشته باشند. فشار معيشتي، ناتواني در تأمين هزينههاي فرزندان و وابستگي به نهادهاي حمايتي از نتايج مستقيم اين وضعيت است. از سوي ديگر، مردان نيز در بسياري موارد با هزينههاي مالي سنگين، احساس شکست اجتماعي و تنهايي مواجه ميشوند. مجموعهي اين عوامل در نهايت افزايش فقر پنهان، احساس ناکامي و بياعتمادي اجتماعي را در پي دارد.
از منظر فرهنگي و اخلاقي نيز، افزايش نرخ طلاق به تغيير نگرش عمومي نسبت به مفهوم ازدواج و خانواده منجر ميشود. در جوامعي که طلاق به پديدهاي عادي بدل شده، تعهد به رابطهي پايدار کاهش يافته و ارزشهايي نظير فداکاري، مدارا و گذشت کمرنگتر ميشوند. جامعه شناسان معتقدند که طلاق آثار قابلتوجهي بر سرمايه اجتماعي و احساس تعلق جمعي دارد. چراکه خانواده يکي از اصليترين نهادهاي توليد و بازتوليد ارزشهاي اجتماعي است و هنگامي که اين نهاد تضعيف ميشود، پيوندهاي ميان اعضاي جامعه نيز سست ميشود. افراد طلاقگرفته ممکن است به حاشيهي اجتماع رانده شوند و احساس بيگانگي يا طردشدگي کنند. در نتيجه، مشارکت اجتماعي، روابط همدلانه و روحيهي همکاري در ميان مردم کاهش مييابد.
در کنار همه اين ابعاد، نبايد از تأثير نمادين طلاق بر نسل جوان غافل شد. وقتي جوانان به طور مکرر شاهد فروپاشي خانوادهها هستند، نگرش آنان نسبت به ازدواج و مسئوليت مشترک تضعيف ميشود. آنان ممکن است ازدواج را امري پرخطر و غيرضروري بدانند، يا آن را به تأخير اندازند. اين روند نيز خود سبب رشد پديدههايي مانند کاهش نرخ ازدواج، افزايش تجرد قطعي و تغيير ساختار جمعيتي کشور ميشود.
در مجموع، طلاق اگرچه در برخي شرايط اجتنابناپذير است، اما هنگامي که از سطح يک مسئله فردي فراتر رفته و به روندي اجتماعي بدل ميشود، بايد آن را به مثابه نشانهاي از اختلال در سازوکارهاي فرهنگي، آموزشي و اقتصادي جامعه تلقي کرد. براي مقابله با اين روند، بايد به بازسازي بنيانهاي عاطفي، اخلاقي و ارتباطي روابط خانوادگي پرداخت. جامعهاي که نتواند خانواده را حفظ و تقويت کند، در واقع ستون اصلي پايداري خود را از دست خواهد داد.
زنان بيشتر دچار عواقب وخيم طلاق خواهند شد
يک جامعهشناس در گفتوگو با «توسعه ايراني» درباره تبعات بعد از طلاق از منظر فردي و اجتماعي گفت: بر اساس تحقيقاتي که بنده سالها قبل انجام دادم و سازمان برنامه نيز آن را چاپ کرده و در مطبوعات بارها و بارها مطرح شده، در طلاق شانزده يا هفده عامل از جمله عدم تناسب فرهنگي، مسأله تنوعطلبي، رابطه قبل از ازدواج، محيط محل زندگي، عامل اقتصادي و چشم و همچشمي وجود دارد.
امانالله قراييمقدم ادامه داد: تربيت نادرست و کاهش ارزشها و هنجارها و معيارهاي اجتماعي محلي که افراد در آن زندگي ميکنند، همچنين طبقه اجتماعي، از ديگر عوامل مؤثر در طلاق هستند. مسأله اقتصاد و طبقه اجتماعي و محل زندگي افراد نيز در طلاق تأثيرگذار است.
وي تصريح کرد: وقتي طلاق صورت ميگيرد، يک انفجار اتمي در درون خانواده رخ ميدهد. اين موضوع به دليل شرايط جامعه تبعات منفيتري براي زنان به همراه دارد. در واقع، به دليل عمق ارزشها و هنجارهاي فرهنگي، زنان هزاران برچسب ميخورند و به آنها نسبتهايي چون ناسازگاري، عدم سلامت داده ميشود و در واقع، سرنوشت زن تحت تأثير قرار ميگيرد. از سوي ديگر مردي که زنش را طلاق ميدهد نيز با مشکلات بسياري مواجه ميشود. اما زنان بيشتر دچار عواقب وخيم طلاق خواهند شد.
وي ادامه داد: افزايش طلاق تنها يک خانواده را تحتتأثير قرار نميدهد؛ بلکه خانواده، به عنوان ستون خيمه جامعه، زماني که منفجر ميشود، آثار سوء عميقي بر فرزندان و جامعه خواهد داشت. همچنين تأثير بدي بر اقتصاد و فرهنگ جامعه خواهد گذاشت. بروز انواع آسيبهاي اجتماعي در جامعه نيز يکي ديگر از تبعات طلاق است.
هر طلاق کل جامعه را تحتتاثير قرار ميدهد
اين جامعهشناس گفت: خانواده عامل توسعه اقتصادي است. وقتي دو نفر ازدواج ميکنند، به پسانداز و سرمايهگذاري ميپردازند، در حالي که در حالت تجرد اين امکان ممکن است وجود نداشته باشد بنابراين، خانواده باعث ميشود که نسل آينده جامعه به وجود آيد و از نظر پرورش نسل، اعتقادات و ارزشهاي فرهنگي و هنجارهاي درست به بچهها منتقل شود. اين موضوع از لحاظ سياسي نيز تأثيرگذار است و نشان ميدهد که جامعه بيبند و بار بوده و حکومت نتوانسته کاري انجام دهد.
قراييمقدم با اشاره به تاثيرات فرهنگي طلاق در جامعه گفت: هر طلاقي که صورت ميگيرد، تمام جامعه را تحت تأثير قرار ميدهد، زيرا خانواده سلول بنيادي است. به دليل اينکه باروري کاهش پيدا ميکند و بچههايي که تحت سرپرستي نادرست قرار ميگيرند، دچار آسيبهاي اجتماعي ميشوند. يکي از عوامل مهم در بروز انواع آسيبهاي اجتماعي در بچهها، بدسرپرستي بيسرپرستي يا تکسرپرستي است. بنابراين، بچههاي اين خانوادهها که نسل آينده را تشکيل ميدهند، ممکن است به انواع آسيبهاي اجتماعي دچار شوند.
اين جامعهشناس با تاکيد براينکه تمامي کشورها تلاش ميکنند که طلاق را کاهش دهند، بيان کرد: متأسفانه در کشور ما، طلاق به دليل عوامل اقتصادي، فرهنگي، محل زندگي و نوع تربيت خانوادهها، مهاجرت و حاشيهنشيني افزايش يافته است. به ويژه، چشم و همچشميها در سالهاي اخير افزايش يافتهاند. همچنين، عدم تناسب سني، فکري، فرهنگي و عقيدتي، زندگي در شهرهاي بزرگ از ديگر عواملي هستند که بر طلاق تأثير ميگذارند و جامعه به اين سمت ميرود که طلاق در آن به يک اپيدمي تبديل شود.
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.