اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام دکتر منتظري مقدم مطرح شد

ضعف‌هاي خواص عصر امام حسين(ع)

- بخش دوم

3. دنياگرايي و محاسبه‌ي دنيوي. گاهي انسان هم حق را مي‌شناسد و هم به آن باور و علاقه دارد، اما علاقه به دنيا هم دارد؛ يعني به چرب و نرم دنيا عادت کرده و دنيازده و اسير جذابيت‌هاي ظاهري باطل شده است.

ضعف‌هاي خواص عصر امام حسين(ع)

اين خودش عامل بسيار مهمي است که باعث ميشود انسان از مسير حق منحرف شود. گاهي اينگونه هم نيست که انسان اسير دنيا شود، اما ميبيند مسير حق بسيار دشوار و پرهزينه است. محاسبه ميکند که براي ماندن زير پرچم حق، خيلي بايد دردسر بکشد و هزينه بدهد.

امام حسين عليهالسلام در بيانات خودش دقيقاً اين دنياگرايي و اين نحوهي محاسبه را بيان فرموده است: «اِنَّ النّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلي اَلْسِنَتِهِمْ يَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانونَ» : مردم بندهي دنيايند و دين، جز ليسهاي بر زبانشان نيست، اما زماني که آزمون سخت پيش آيد، دينداران اندکاند. (ابنشعبه حراني، تحفالعقول، ص245) کاري که امام حسين عليهالسلام ميکند، اين است که در چنين شرايطي الگو ميدهد و راه را نشان ميدهد.

بعد از وفات پيامبر چه اتفاقاتي در جامعهي اسلامي افتاد که پنجاه سال پس از آن، مردم در مقابل امام حسين عليهالسلام قرار گرفتند؟

سرآغاز انحراف به نظر بنده، انحراف در اين نگرش بنيادين اسلامي بود که «النَّبِي أَوْلي بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم». در سقيفه اصلاً دنبال اين نبودند که ببينند پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم براي آيندهي اسلام چه فرموده است. يعني حتي از خودشان سؤال نکردند. در نتيجه، فرمان رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم دربارهي ولايت اهلبيت عليهمالسلام بر زمين ماند.

پس از آن، سياستهاي مالياي که در پيش گرفته شد، باعث شد مردم و بهويژه خواص، دنيازده شوند. لذا آنها عدالت اميرمؤمنان عليهالسلام را تحمل نکردند و جلوي حضرت ايستادند. سياستهاي خلفا باعث ايجاد شکاف طبقاتي عظيم (فاصلهي دريافتي از بيتالمال گاه شصت به يک بود) و نيز باعث ايجاد اشرافيگري و اشرافينگري در جامعه شد. اين اشرافيگري و اشرافينگري بستر يک انحراف بزرگ در نظام سياسي دنياي اسلام شد و سبب شد تا خلافت به پادشاهي و ملوکيت تبديل شود. اين نظام جديد، مختصاتي کاملاً متعارض با بنيادهاي اسلامي داشت که ما اينها را در کتاب «اميرالمؤمنين و ملک؛ دو واژه و دو فرهنگ» آوردهايم.

 

عبرتهاي عاشورا - درسها و عبرتها

 

صرفنظر از بُعد سياسي، از نظر تربيتي، جامعه با رکود تربيتي مواجه شد و حتي به قهقرا و جاهليت بازگشت. لذا اميرالمؤمنين وقتي به خلافت رسيد، فرمود: الآن زمانهي ما مانند زمانهي بعثت رسول خداست. بهدنبال فتوحات اسلامي، منابع درآمد مردم زياد شد. نياز بود که مردم با تربيت ديني بياموزند که چگونه بايد از نعمات دنيا درست استفاده کنند، اما چنين تربيتي در کار نبود و انسانها تبديل شدند به «عبيدالدنيا». وقتي عبيدالدنيا شدند، خيلي راحت جلوي امام حسين عليهالسلام قرار گرفتند. اينجا نکتههاي عبرتآموز بسيار مهمي هست.

اولاً آنها که مقابل امام حسين عليهالسلام قرار گرفتند، بيشترشان امام حسين را خوب ميشناختند و همانطور که گفتيم، حتي به سطحي از علاقهمندي به سيدالشهدا نيز رسيده بودند. فرزدق به خود سيدالشهدا عرض ميکند: «قلوب الناس معک و اسيافهم عليک»؛ قلبهايشان همراه توست، اما شمشيرهايشان برضد توست. در سپاه کوفه، بعضي دعا ميکردند که خدايا خودت حسينبنعلي را نصرت کن.

عصر عاشورا آمدند و شروع کردند به غارت زيورآلات زنان اهلبيت عليهمالسلام. ديدند يکي از اينها دارد از دست دختربچهاي چيزي را درميآورد و در همان حال، گريه هم ميکند. گفتند چرا گريه ميکني؟ گفت چرا گريه نکنم؟ دارم دختر رسول خدا را غارت ميکنم! گفتند خب غارت نکن. گفت اگر من نکنم، بقيه ميآيند. يعني آنها از نظر شناخت و باور و حتي از نظر قلبي مشکلي نداشتند، اما بندهي دنيا شده بودند. اين خيلي عبرتآموز است که کسي که دنياگرا شد، گاه مقابل حقي ميايستد که آن را کاملاً ميشناسد و حتي به آن علاقهمند است.

ثانياً بنا به گزارش قطعي تاريخ، آنها که در کربلا به هواي دنيا آمدند، چيز چنداني نصيبشان نشد. جوايزي که دريافت کردند بسيار ناچيز بود و اموالي که غارت کردند در مقايسه با آن تعداد فراواني که داشتند، چيزي نبود. اين عبرت بزرگي است؛ يعني اگر کسي براي رسيدن به دنيا يا براي حفظ دنيا، از حق انحراف پيدا کرد و حق را ناديده گرفت، از دنيا هم چيزي نصيبش نميشود.

 

* رهبر معظم انقلاب در يکي از سخنرانيهاي خود فرمودند بعد از رحلت پيامبر اکرم صلياللهعليهوآلهوسلم، جامعهي اسلامي دچار انحرافاتي شد؛ بهشکلي که از ريل و مسير خود خارج شد. روشهاي حکومتداري و تبليغي معاويه چگونه موجب آلوده شدن برخي خواص شد؟

يکي از مهمترين اقدامات معاويه و ديگر امويان و حتي پس از آنها عباسيان، همين بود که نگذارند اهلبيت عليهمالسلام و راه آنها مشخص باشد و سعي ميکردند حرکت عمومي مردم جداي از مسير اهلبيت عليهمالسلام باشد. عباسيان هم با آنکه پيش از قدرت با علويان متحد بودند، اما پس از کسب قدرت، از جانب علويان احساس خطر کردند و در برخورد با علي و اهلبيت عليهمالسلام، راه خصومت را پيش گرفتند.

اما روشهاي معاويه در آلوده کردن خواص قابل توجه است. معاويه در تقابل با جبههي حق، هم برخورد قهرآميز و جنگ سخت داشت و هم بهاصطلاح امروزي، جنگ نرم. جنگ سخت معاويه محدود به صفين نميشود. پس از صفين هم او غارتگريهاي فراواني داشت (که کتاب تاريخي «الغارات» دربارهي همين موضوع است). اين برخوردهاي خشن در ترساندن برخي خواص، که نميخواستند زندگي آرام خود را از دست بدهند، بيتأثير نبود.

سياستهاي مالياي که در پيش گرفته شد، باعث شد مردم و بهويژه خواص، دنيازده شوند. لذا آنها عدالت اميرمؤمنان عليهالسلام را تحمل نکردند و جلوي حضرت ايستادند. سياستهاي خلفا باعث ايجاد شکاف طبقاتي عظيم (فاصلهي دريافتي از بيتالمال گاه شصت به يک بود) و نيز باعث ايجاد اشرافيگري و اشرافينگري در جامعه شد. اين اشرافيگري و اشرافينگري بستر يک انحراف بزرگ در نظام سياسي دنياي اسلام شد.

اما اقدامات نرم معاويه ابعاد بسيار گستردهاي داشت؛ از قرآن به نيزه کردن گرفته تا تخريب شخصيت اهلبيت عليهمالسلام و دادن رشوه به خواص. گزارش جالبي وجود دارد که امام علي عليهالسلام از مالکاشتر ميپرسد مردم چرا بهسمت معاويه ميروند؟ ميدانند که ما برحقيم. پس چرا ما را رها ميکنند و بهسمت معاويه ميروند؟ مالک عرض ميکند چون او به اشراف و بزرگان قبايل اموال فراوان ميدهد.

علاوه بر اينها، بخش مهمي از موفقيت معاويه در منحرف کردن خواص به اين بازميگشت که او خود را به ظواهر دين ملتزم نشان ميداد. شافعي در کتاب «الامّ» مينويسد: زماني معاويه به مدينه آمد و در مدينه نماز خواند و در نماز خود، «بسم الله الرحمن الرحيم» را از قرائت نمازش حذف کرد و هنگام سجده و برپاخواستن تکبير نگفت. مردم به او اعتراض کردند که «از نمازت دزديدي».

طبق اين گزارش، معاويه نمازش را اعاده کرد (شافعي، 1400ق، ج1، ص130). يعني معاويه به ظواهر دين عمل ميکرد و اين، نقطهي اختلاف ميان معاويه و يزيد بود. يزيد متجاهر به فسق بود، اما معاويه ظواهر را رعايت ميکرد. لذا خواص که خود آلوده به دنيا شده بودند و حال اعتراض به معاويه را نداشتند، وقتي ميديدند معاويه ظواهر دين را رعايت ميکند، «خودفريبي» ميکردند که دارد به دين عمل ميشود. اين خودفريبي هم يکي از نقاط مهم در انحراف خواص است.

 

* اگر بخواهيم عملکرد معاويه را بهطور دقيقتر بررسي کنيم، دستگاههاي جريانساز و رسانهاي وي چگونه انحراف را در جامعه تئوريزه ميکردند؟

معاويه شخصيت پيچيدهاي داشت. از زواياي مختلف ميشود دربارهي او بحث کرد. اگر بخواهيم با توجه به عملکرد وي بحث کنيم، بايد بگوييم معاويه اولاً بسيار اقتدارگرا و سلطهجو بود. لذا از به راه انداختن شديدترين نبرد داخلي در دنياي اسلام (جنگ صفين) ابايي نکرد. اين جنگ صدمات بسياري به امت اسلام وارد کرد.

ثانياً بسيار متظاهر به دين بود. او سعي ميکرد خود را پايبند به اسلام معرفي کند. البته ميدانيم که اين فقط تظاهر بود. گزارشي وجود دارد که در يک گفتوگوي محرمانهي دونفره، مغيره به معاويه سفارش ميکند که با بنيهاشم درست رفتار کند، اما معاويه اين سفارش را رد ميکند و خشم خود را از اينکه روزانه پنجبار در اذان گفته ميشود «أشهد أن محمداً رسولالله» اظهار و تصريح ميکند: «لا واللّه الّا دفنا دفنا» : به خدا سوگند، نيست مگر دفن کردن و دفن کردن. (زبيربنبکار، الاخبارالموفقيات، ص577 و مسعودي، مروجالذهب، ج3، ص454)

ثالثاً معاويه به افکار عمومي بسيار توجه داشت و سعي ميکرد اقدامات خود را نزد افکار عمومي مشروع جلوه دهد. مثلا پس از شهادت عمار ياسر در جنگ صفين به دست سپاه شام، مردم به اين حديث نبوي توجه پيدا کردند که حضرت به عمار فرموده بود که تو را گروه ستمگري خواهد کشت. به معاويه خبر دادند که اينطور شده است و مردم براساس حديث رسول خدا، قتل عمار به دست شاميان را دال بر حقانيت علي عليهالسلام دانستهاند. اينجا معاويه به اطرافيانش گفت برويد بگوييد کسي که عمار را به اين ميدان آورده، او را به قتل رسانده است.

همچنين معاويه به احاديثي از رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم استناد ميکرد که در آنها روش حکومتي او (ملوکيت و پادشاهي) پيشبيني شده بود. البته او در اينجا از پيشبيني وقوع يک امر استفاده ميکرد که آن امر، مشروع و بر حق است. بهعلاوه راوياني داشت که براساس تفکرات او، به جعل گستردهي حديث ميپرداختند. مثل اين حديث ادعايي و دروغين که «يبعَثُ معاويه و عليه رداء من نور» : معاويه در قيامت برانگيخته ميشود، درحاليکه بر او ردايي از نور خواهد بود.

اقدام ديگر معاويه در توجيه افکار عمومي مسلمانان، ترويج انديشهي تخديري «جبر» بود. اين انديشه ميگفت انسانها در برابر اراده و قضاوقدر الهي مجبورند؛ بهگونهاي که «نه اختياري از خود دارند و نه مسئوليتي». پيداست که اين انديشه، جامعه را به رکود، بياعتنايي، ظلمپذيري و فساد ميکشاند و ميتواند خيلي راحت آنها را در مسير باطل و انحراف قرار دهد. همين الآن هم ميبينيم که مفتيان سعودي در توجيه فاجعهي منا، به همين انديشه تمسک ميکنند و ميگويند قضاوقدر الهي است!

 

* چرا مردم زمان سيدالشهدا دچار ضعف در تحليل سياسي بودند، بهطوريکه تن به حکومت کسي چون يزيد دادند و در مقابل سيدالشهدا عليهالسلام قرار گرفتند؟

مهمترين عنصر براي ارائهي تحليل درست از مسائل، «آگاهي» است. متأسفانه پس از رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم، جامعه از اهلبيت عليهمالسلام که منبع آگاهي بودند، دور نگه داشته شدند؛ با اين شعار که قرآن ما را بس است (حسبُنا کتاب الله)، درحاليکه رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم فرموده بود: «کتاب الله و عترتي».

ما الآن در جمهوري اسلامي، از نعمت وجود رهبر فرزانهاي برخورداريم که پيوسته همگان را دعوت ميکند به تدبر، تعقل و تحليل و فهم صحيح امور. دعوت اسلام و مکتب اهلبيت عليهمالسلام هم همين است، اما متأسفانه در تاريخ اسلام، سياستهاي فرهنگي خلفا و حاکمان دقيقاً نقطهي مقابل اين دعوت بود و باعث شد امت اسلام از تعقل، تحليل و درک صحيح تحولات عاجز باشند.

مهمترين عنصر براي ارائهي تحليل درست از مسائل، «آگاهي» است. متأسفانه پس از رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم، جامعه از اهلبيت عليهمالسلام که منبع آگاهي بودند، دور نگه داشته شدند؛ با اين شعار که قرآن ما را بس است (حسبُنا کتاب الله)، درحاليکه رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم فرموده بود: «کتاب الله و عترتي».

ما در جامعهي اسلامي، از صدر تا همين الآن، هم با «ضعف تحليل» مواجه هستيم و هم با «فقدان تحليل». اين خودش عوامل متعددي دارد. يکي همان انديشهي جبر بود که عرض شد. انديشهي جبر جامعه را دعوت ميکند به پذيرش «هرآنچه اتفاق ميافتد». لذا افراد جامعه اصلاً تحليل نميکنند که يزيد چهکسي است؟ و من بر چه اساسي بايد ولايت يزيد را بپذيرم؟ امام حسين عليهالسلام در همينجا شروع کرد به روشنگري و فرمود وقتي «مثل يزيد» فرمانرواي امت اسلام شد، بايد فاتحهي اسلام را خواند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَي الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ.» (ابناعثم، الفتوح، ج5، ص17). اين تحليل خيلي عميقي است: اگر مثل يزيد حاکم مسلمانان باشد، بايد فاتحهي اسلام را خواند. اما متأسفانه جامعه با اين تحليل بسيار عميق و دقيق و درست، خيلي خيلي فاصله داشت.

 

* خواص جامعهي زمان سيدالشهدا صلياللهعليهوآلهوسلم چرا نتوانستند آنگونه که بايد در جامعه بصيرتزايي کنند؟ خواص اين زمان داراي چه اشکالات و اشتباهاتي بودند؟

صرفنظر از بحث شناخت و آگاهي که قبلاً عرض شد، بصيرت بخشيدن به ديگران نيازمند شجاعت است. کسي که ميخواهد بصيرت بدهد، بايد شجاع باشد و پاي دشواريها و خطرات و تهديدهاي آن بايستد. دنياگرايي و روحيهي اشرافي که پس از رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم در امت اسلام عموماً و در بين خواص خصوصاً به وجود آمد، باعث شد آن شجاعت از ايشان سلب شود و آنها جرئت و جسارت لازم براي پايداري در راه حق را از دست بدهند.

ببينيد ايستادگي در راه حق دشوار است، اما لزوماً معنايش اين نيست که هرکس در راه حق ايستاد، کشته خواهد شد و از هستي ساقط ميشود. اگر خواص با بصيرت عمل کنند و بصيرتزايي کنند، همگان را به منافع حق فرابخوانند و در قول و عمل پاي حق بايستند، جبههي حق تقويت ميشود و پيروزي اين جبهه دور از دسترس نيست. خداوند در قرآن ميفرمايد: «کمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرين» (بقره: 249). نمونههاي تاريخي اين پيروزيها هم بسيار فراوان است: از صدر اسلام، از بدر گرفته تا فتح مکه و جمل و نهروان تا فتح خرمشهر در دفاع مقدس خودمان. اين زماني است که خواص درست عمل کنند، اما آنجا که خواص نه خود بصيرت داشته باشند و نه بصيرتزايي کنند، جبههي حق ضعيف ميشود و افرادي که در اين جبهه هستند به وضعيتهاي بد گرفتار ميشوند.

 

* براي اينکه جامعهي اکنون ما دچار انحرافات صدر اسلام نشود، چه اقداماتي بايد انجام شود؟

من فکر ميکنم در چارچوب عوامل انحراف که قبلاً بحث شد، بايد بهطور مداوم نگرش و رفتار آحاد جامعه حفاظت و نگهباني شود. بايد بهطور مداوم، هم از زمينههاي شناختي و هم از زمينههاي انگيزشي جامعه مراقبت کنيم، پيوسته شناخت جامعه را از حق و باطل ارتقا دهيم و ايمان جامعه را به اينکه «حق ماندگار است و ماندن در راه حق، مايهي رستگاري است» ارتقا دهيم.

گام بعدي اين است که روش درست بهرهمندي جامعه از نعمات دنيوي را به آنان بياموزيم؛ بهگونهاي که بدون دنيازده شدن، بتوانند رفاه هم داشته باشند. حسابگريهاي دنياگرايانه را به حسابگريهاي واقعبينانهتري که به حيات اخروي انسان نيز توجه دارد، تعميق دهيم. عاشورا بهترين فرصت است که نگرش خودمان و افراد جامعه را بهويژه دربارهي مسئلهي «مرگ و زندگي» ارتقا و رشد دهيم. سخن بسيار جالبي را يکي از فرماندهان عراقي پس از حضور مؤثر سردار حاج قاسم سليماني بيان کرد. او گفت سردار سليماني به ما آموخت که از مرگ نهراسيم. ببينيد اين خيلي مهم است. وقتي اينها فهميدند که از مرگ نبايد هراسيد، آنوقت شروع کردند به ايستادگي و همين باعث شد که از بين نروند.

امام حسين خطاب به چند کوفي که براي پيوستن به ايشان آمده بودند، فرمود: «أما و الله! اني لأرجو أن يکون خيرا ما أراد الله بنا، قتلنا أم ظفرنا» : هرچه باشد، کشته شدن يا پيروزي، براي ما خير خواهد بود. (تاريخالطبري، ج5، ص405) اين درس امام حسين عليهالسلام به همهي انسانهاست. اين نگرش، همان نگرش قرآني «احديالحسنيين» است (توبه: 52).

در تاريخ عبرتهاي عجيبي هست از کساني که هموغمشان منافع دنيوي بود و به بدترين ذلت گرفتار شدند؛ نه در گذشتههاي دور، بلکه در دوران خودمان. قذافي و صدام نمونههاي بسيار آشکاري هستند. سخن آخر اينکه تصحيح نگرش ما به مرگ و زندگي و تصحيح نگرش ما به دنيا و آخرت، ما را آماده ميکند براي فهم بزرگترين پيام عاشورا که ذلتناپذيري است: «هيهات منا الذله!» (طبرسي، الاحتجاج، ج2، ص25)، «هيهات منا الدّنيه...» (ابنعساکر، تاريخ مدينه دمشق، ج14، ص219). اين پيام براي ما حياتبخش است.

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.