اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام دکتر منتظري مقدم مطرح شد

ضعف‌هاي خواص عصر امام حسين(ع)

- بخش اول

يکي از پرسش‌هايي که همواره مورد توجه پژوهشگران و تاريخ‌نگاران بوده اين است که چه شد که جامعه‌اي که پيامبر اکرم صلي‌الله‌عليه‌واله‌وسلم، 23 سال براي آن زحمت کشيده بود، به وضعيتي دچار شد که پنجاه سال پس از رحلت ايشان، در مقابل امام حسين‌ عليه‌السلام قرار گرفتند؟

ضعف‌هاي خواص عصر امام حسين(ع)

رهبرانقلاب درباره علت اين موضوع ميفرمايند: «بسياري از مسلمانانِ دوران اواخر شصت سالهي بعد از حادثهي هجرت - يعني پنجاه سالهي بعد از رحلت نبي مکرم - از حوادثي که ميگذشت، تحليل درستي نداشتند. چون تحليل نداشتند، عکسالعمل نداشتند. لذا ميدان، باز بود جلوي کساني که هر کاري ميخواستند، هر انحرافي که در مسير امت اسلامي به وجود ميآوردند، کسي جلودارشان نباشد؛ مي کردند.»

در سال 1394 رسانه KHAMENEI.IR با حجتالاسلام دکتر حامد منتظري مقدم، عضو هيأت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمةاللهعليه دربارهي علل و چگونگي انحراف در جامعهي اسلامي، به گفتوگو نشسته که با توجه به اهميت موضوع بازنشر شده است.

يکي از موضوعاتي که همواره بايد نسبت به آن هوشيار باشيم، موضوع انحراف از مسير حق و آرمانها است. سؤال اين است که چگونه جامعهي اسلامي ممکن است دچار انحراف در آرمانها شود؟

ابتدا بايد تعريفي از انحراف داشته باشيم. انحراف يعني عدول کردن و برگشتن. بهلحاظ مفهومشناسي، انحراف سه ويژگي دارد:

1. انحراف، در اصل لغت يعني «برگشت» از مسيري که انسان ميپيموده است. البته اينجا برگشتن بهمعناي اين نيست که ما در مسيري جلو ميرفتيم و حالا بياييم عقبتر، بلکه برگشتن يعني خارج شدن، دور شدن يا دوري کردن و بهعبارتي يعني زاويه گرفتن از مسير قبلي و ورود به مسير جديدي که غير از مسير قبلي است.

2. انحراف از نظر لغوي ميتواند منفي يا مثبت باشد. اگر مسير قبلي اشتباه باشد، انحراف از آن مثبت است، اما اگر انسان در يک مسير درست حرکت ميکند، انحراف از آن، منفي و گاه بسيار خطرناک است. البته در بيشتر کاربردها، انحراف مفهوم منفي دارد و مضمون آن، خارج شدن و دور شدن از مسير حق است.

3. شروع انحراف ميتواند از يک نقطهي کوچک باشد که در اين حالت، تشخيص آن و نيز مانع شدن از آن بسيار دشوار است.

من بحثم را ناظر به واقعهي عاشورا پيش ميبرم. امام حسين عليهالسلام وقتي قيام ميکند، در منزلگاه ذيحُسَم ميفرمايد: «أَلا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْباطِلَ لا يُتَناهي عَنْهُ، لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ في لِقاءِاللّهِ مُحِقًّا، فَإِنّي لا أَرَي الْمَوْتَ إِلاّ سَعادَةً وَ لاَ الْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ إِلاّ بَرَمًا.» (تاريخ الطبري، ج5، ص404)

در آغاز سخن امام، عبارت «اَلا تَرَوْنَ» بهمعناي «آيا نميبينيد، مگر نميبينيد...» خيلي معنا دارد. معمولاً اين عبارت را در جايي ميگويند که امري واضح و آشکار است و انتظار ميرود همه آن را ببينند، «اما نميبينند». حضرت ميفرمايد: مگر نميبينيد که به حق عمل نميشود و از باطل اجتناب نميشود. ميفرمايد: بايد اين را بفهميد، ببينيد، چرا نميبينيد؟ حضرت ميفرمايد وقتي انحراف اين اندازه آشکار شد، اما باز ديده نشد، جا دارد که انسان مؤمن حقجو، آرزوي لقاي الهي و مرگ داشته باشد.

اينجا نکتهي بسيار دقيقي وجود دارد. چه ميشود که انسان نميتواند امور واضح و آشکار را ببيند؟ پاسخ روشن است. انسان «نميخواهد» که ببيند؛ يعني خودش را ميزند به «نديدن» و «ناديده گرفتن» و تغافل. چيزي که در دنياي معاصر ما هم بهکرات اتفاق ميافتد. فجايع يمن، سوريه، عراق يا فاجعهي منا را واقعاً نميشود نديد، اما بعضيها خودشان را به نديدن ميزنند.

با اين مقدمه، برميگردم به سؤال شما که چرا انحراف به وجود ميآيد؟ عوامل انحراف چيست؟ به نظر ميرسد که انحراف از حق، عوامل متعددي دارد. در يک نگاه تحليلي، ميتوان سه عامل را بسيار مهم دانست:

1. ضعف بينش: نشناختن حق. انحراف گاه بهسبب ضعف تحليل و ضعف تشخيص حق از باطل است؛ مخصوصاً در جاهايي که تشخيص حق دشوار ميشود؛ يعني در شرايط فتنه که باطل شبيه حق ميشود. گاهي نيز بهسبب اين است که انسان با توجه به اينکه کسي قبلاً در مسير حق بوده، بدون توجه به اينکه آن شخص حالا از حق انحراف پيدا کرده است، به گذشتهي او تکيه ميکند و آن شخص را معيار حق قرار ميدهد و دنبال او ميرود و از مسير حق منحرف ميشود. اميرالمؤمنين علي عليهالسلام ميفرمايد: «انَّ الحَقَّ لا يعرَفُ بِالرِّجَالِ؛ اِعرِفِ الحَقَّ، تَعرِف أهلَهُ» : حق با انسانها شناخته نميشود، حق را بشناس تا اهلش را نيز بشناسي. (طبرسي، تفسير مجمعالبيان، ج4، ص146)

در حادثهي عاشورا کساني که از امام دعوت کردند، در نامههايشان نوشته بودند: شما بياييد و امامت و هدايت ما را برعهده بگيريد. بعداً با نمايندهي امام، مسلمبنعقيل، بيعت کردند.

اما چه شد که از مسير حق و اهلبيت پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم انحراف پيدا کردند؟ آيا آنها نميدانستند که حق با سيدالشهداست؟ قطعاً بسياري از آنها، هم امام حسين عليهالسلام را ميشناختند و هم ميدانستند که جدا شدن از او انحراف است. پس عوامل ديگري در موضوع دخالت داشته است.

آنها که مقابل امام حسين عليهالسلام قرار گرفتند، بيشترشان امام حسين را خوب ميشناختند و همانطور که گفتيم، حتي به سطحي از علاقهمندي به سيدالشهدا نيز رسيده بودند. فرزدق به خود سيدالشهدا عرض ميکند: «قلوب الناس معک و اسيافهم عليک»؛ قلبهايشان همراه توست، اما شمشيرهايشان برضد توست. در سپاه کوفه، بعضي دعا ميکردند که خدايا خودت حسينبنعلي را نصرت کن. عصر عاشورا آمدند و شروع کردند به غارت زيورآلات زنان اهلبيت
عليهم
السلام.

2. ضعف انگيزش: باور نکردن جايگاه حق. پيروي از حق و حقيقت فقط با شناخت حاصل نميشود، بلکه بايد آن را باور کنيم؛ يعني بايد ايمان داشته باشيم به اينکه براي رسيدن به سعادت دنيا و آخرت بايد از حق پيروي کنيم. اگر اين ايمان وجود نداشته باشد، باز انحراف از حق ايجاد ميشود. وقتي حوادث عاشورا را مطالعه ميکنيم، قرايني مييابيم که اينهايي که منحرف شدند و در برابر سيدالشهدا قرار گرفتند، حتي به سطحي از علاقهمندي و احتمالاً باور به سيدالشهدا نيز رسيده بودند، اما اين علاقهمندي و ايمانشان به سيدالشهدا تحتالشعاع عواملي ديگر قرار گرفت و باعث شد نتوانند در دوراهي بسيار سخت انتخاب ميان اردوگاه حسين و اردوگاه يزيد، حق يعني حسين عليهالسلام را برگزينند.

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.