شعر از علي شهودي
کجايي اي که جانها را مسخر کرده سودايت
بيا تا گوهر جان را بر افشانيم در پايت
کجايي؟ کعبه اي؟ يا در کنار قبر پيغمبر؟
بقيعي؟ کربلايي؟ نيست کس آگاه از جايت
ز حيرت دست و پاي خويش را گم مينمودم من
اگر يک روز ميکردم ميان جمع پيدايت
خوشا روزي که همراه نسيم آشناييها
به گوش عاشقان آيد ز سمت کعبه آوايت
کجا ظلمت نمايد پيش انوارت صف آرايي
که نور سيزده خورشيد دارد ماه سيمايت
شب بيداد روزي ميشود طي صبح مي آيد
جهان را ميکند روشن جمال عالم آرايت
به جان مادرت ما را مران از درگهت مولا
که جا افتادگان را کو به جز درگاه والايت
خوشا با اشتياق ديدن روي تو جان دادن
خوشا پرونده اي که پاي آن ميباشد امضايت
خوشا هنگامة رجعت خوشا روزي که ميآيي
شهيدان زنده ميگردند و ميميرند در پايت
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.