شعر از مرحوم حيدر يغما (شاعر خشتمال)
تنم در وسعت دنياي پهناور نميگنجد
روان سرکشم در قالب پيکر نميگنجد
مرا اسرار از اين گفتهها بالاتر است، امّا
به گوش خلق، از اين حرف بالاتر نميگنجد
به سينه دست ناداني مزن ارباب دانش را
اگر علمي، تو را در مخزن باور نميگنجد
عجب نبوَد که اين خوابيدگان را نيست بيداري
اذان صبح اندر گوشهاي کر نميگنجد
مرا خواب آن زمان آيد، که در زير لَحَد باشم
سر پُرشور اندر نرمي بستر نميگنجد
ز بس راه وفاداري سريع و آتشين رفتم
سخنهاي وفايم در دل دلبر نميگنجد
توانگر را مخوان در گوشِ دل اسرار ِدرويشي
که در خشخاش، خورشيد بلندْاختر نميگنجد
دل سرگشتهام هر لحظه آهنگ عَدَم دارد
که رسوايي چو من در عالمِ ديگر نميگنجد
نشان قبر مگذاريد بعد از مرگ يغما را
شهاب طارم ِاسرار، در مقبر نميگنجد...
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.