شعر از علي شهودي
پريشان ميکند روزي اجل جمعيت ما را
ز هم آشفته مي سازد صفوف الفت ما را
به دنياي فراموشي چو پيوستيم از اين دنيا
کسي آيا به ياد آرد حضور و غيبت ما را؟
ز بس مانديم در عالم، به تنگ آمد زمان از ما
زمين کمکم کند کم از سر خود زحمت ما را
کدامين غنچه لب ما را به حمدي ياد خواهدکرد؟
کدامين ابر خواهد ريخت اشکي، تربت ما را؟
به هر کس بهرهاي دادي از اين دنيا و مافيها
به حسن عاقبت يارب رقم زن قسمت ما را
به حکمت دادهاي دردم، به رحمت نيز درمان ده
که ميداند خداوندا بجز تو علت ما را؟
بگير اين قبض موتم را، شهادت نامهاي در ده
که تيغ عشق ميسنجد عيار غيرت ما را
در اين شبهاي پاييزي رفيقي کو که ياد آرد
ز ما و شاد گرداند دل پر محنت ما را
در اين دنيا غريبيم و به ظاهر آشنا با هم
خدايا با محبانت قرين کن غربت ما را
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.