عصر حيات امام جواد عليه السلام، به واسطه حضور حاکمان ظالم جزو دورانهاي سخت و تاريک براي شيعه بود اما مسير تشيع در اين دوران نه تنها متوقف نشد، بلکه امام محمد تقي، مسير تقويت جايگاه شيعه را پيش برد اما چگونه چنين اتفاقي در چنان دوراني تحقق يافت؟
امام محمد بن علي التقي عليهما السلام نهمين پيشواي شيعيان در دهم رجب سال 195ق. در مدينه ديده به جهان گشود. پدرش امام رضا عليه السلام و مادرش سبيکه نام داشت. مهم ترين لقب آن حضرت، جواد است. از امام جواد عليه السلام به عنوان مولودي پربرکت، ياد شده است.
پدر بزرگوار جواد الائمّه عليه السلام، امام رضا عليه السلام مي باشد؛ شخصيت ارجمندي که ميزان فضايل و حيطه حيات علمي، عبادي و ديني اش، برکسي پوشيده نيست. مادر امام جواد عليه السلام ، بانوي گرامي و پاکدامني بود به نام «سبيکه» (سکينه) و به روايت ديگر «خيزران». آن بانوي مؤمنه به خاندان شايسته امّ المؤمنين «ماريّه قبطيّه» تعلّق داشت. بعضي ها نام وي را «ريحانه» و «درّه» نيز گفته اند. امام رضا (ع) درباره تولد امام جواد (ع) فرمود: هَذَا المَولُود الَّذِي لَمْ يُولَدْ مَولُودٌ اَعْظَمُ بَرَکَةً عَلَي شِيعَتِنَا. اين نوزادي است که مولودي براي شيعيان پربرکت تر از او به دنيا نيامده است.
سيره امام محمدتقي (ع) در هدايت شيعيان
از آنجا که در تاريخ امامان شيعه (عليهم السلام) براي نخستين بار، شخصي در خردسالي به مقام امامت مي رسيد، طبيعي بود چنين امر بي سابقه اي با محوريت اساسي ترين مسئله مورد اختلاف بين امامت با دستگاه خلافت جور، واکنشهايي را در پي داشته باشد، از اين رو، پيشواي نهم (ع) با درک عميق از شرايط سياسي فرهنگي جامعه و ترفندهاي مأمون و توطئه هاي دشمنان امامت، فعاليت هاي سياسي فرهنگي خويش را در هدايت شيعيان و نقش بر آب کردن توطئه هاي دشمنان در محورهاي زير سامان داد:
تصريح بر امامت خود
از جمله مسائل کلامي که مربوط به امامت در جامعه آن روز مطرح شد اين بود که آيا ممکن است کسي پيش از سن بلوغ امامت و رهبري جامعه را به دست بگيرد؟اين موضوع اعتقادي که مصداق نخستين آن وجود مبارک امام محمدتقي (ع) بود نگراني هايي را در ميان پيروان اهل بيت (عليهم السلام) به وجود آورد و آنان را دچار اضطراب و پراکندگي کرد. گروهي به سراغ عبدالله بن موسي برادر امام رضا (ع) رفتند و چون وي را در پاسخگويي به سؤالات خود ناتوان ديدند او را ترک کردند.
گروهي ديگر به واقفي ها پيوستند و جمعي به امامت احمد بن موسي برادر امام هشتم (ع) قائل شدند. مبناي استدلال آنها، سن کم امام جواد (ع) بود؛ چون آنان بلوغ را شرط احراز منصب امامت مي دانستند.[8] برخي از شيعيان براي يافتن حقيقت راهي مدينه شدند تا از نزديک با امام خويش آشنا شوند و از نگراني بيرون آيند. آنان با طرح سؤالات متعدد و پاسخ صحيح از امام جواد (ع) به امامت آن حضرت يقين پيدا کردند.[9]
امام جواد در رويارويي با مردم حتي مخالفان با صراحت، خود را پيشواي امّت و حجت خدا در زمين مي دانست. يحيي بن اکثم در حرم پيامبر (ص) با امام برخورد کرد و مسائلي از وي پرسيد. در پايان گفت: مي خواهم درباره مسئله اي از شما بپرسم ولي خجالت مي کشم. امام فرمود: پيش از آن که تو بپرسي من خبر مي دهم. تو مي خواهي از امام زمان بپرسي. گفت: به خدا سوگند همين است. فرمود: من همان امام زمان هستم. گفت: نشانه و علامتي نشان بده؟ عصايي که در دست امام بود به سخن درآمد و گفت: او مولاي من و پيشواي اين زمان و حجت خداست.[10]
آشکار کردن علم و دانش خدادادي
يکي از ويژگي هاي امامت، علم و دانش امام است. امام جواد (ع) با توجه به سن خود لازم بود قطره اي از درياي بي کران علم الهي خود را براي مردم آشکار سازد تا مردم به امامتش يقين کنند. از اين رو، پس از شهادت پدر در مسجد پيامبر (ص) بر فراز منبر رفت و فرمود: من «محمد بن علي الرضا» و جواد هستم. من داناي به انساب مردم در صلب پدرانشان مي باشم. من به نهان و آشکار و نيز آينده امور شما آگاهم، علمي که خداوند پيش از آفرينش آفريده هايش به ما عطا کرده است و تا پس از فناي آسمان ها و زمين ها از آن بهره منديم و چنانچه همدستي اهل باطل و حاکميت گمراهان و فتنه شکّاکان نبود، سخن مي گفتم که پيشينيان و آيندگان از آن به شگفت آيند.
سپس دست بر دهان نهاد و فرمود: اي محمد! سکوت کن آن گونه که پدرانت پيش از تو سکوت کردند.[11]پاسخگويي آن حضرت به مسائل فراوان در يک مجلس؛ در سن نه سالگي[12] بيانگر احاطه علمي آن بزرگوار بر مسائل مختلف و فزوني پرسش هاي گوناگون براي امتحان آن حضرت يا تعلّم پرسش گران بوده است.
ابراز کرامت
يکي از راه هاي هدايت جامعه و ابهام زدايي از اذهان توسط امامان شيعه ابراز کرامات از سوي آنان بود. از امام جواد (ع) کرامات فراواني نقل شده که بيشتر آنها براي تحکيم عقايد مردم بود؛ چون انجام کار خارق العاده و کرامت از نشانه هاي امامت و جانشيني او پس از رسول خدا (ص) به شمار مي رفت. عمارة بن زيد مي گويد: از امام جواد (ع) پرسيدم: نشانه امام چيست؟ فرمود: اين است که توانايي اين کار را داشته باشد، سپس دستش را بر روي سنگي نهاد، به گونه اي که آثار انگشتانش در آن سنگ نمايان شد و ديدم که آن حضرت آهن را بدون آن که گداخته باشد کشيد و با انگشترش بر سنگ مهر زد.[13] کرامات آن حضرت بيشتر براي نجات دوستان و شيعيان از چنگ ظالمان و آزاد کردن آنها از زندان بود. [14]
اتخاذ موضع منفي در برابر دستگاه خلافت
گرچه امام جواد پس از شهادت پدر بزرگوارش با دعوت اجباري مأمون به بغداد رفت و در کنار خليفه جور سکني گزيد ولي هرگز از ابراز حقايق ابايي نداشت و به تبيين امامت خويش و آشکار کردن دانش خدادادي خود که ويژه رهبران الهي است و ابراز کرامت و اتخاذ موضع منفي در برابر دستگاه خلافت و ناخشنودي از حضور دربار خليفه مي پرداخت تا سياست خويش را براي پيروان امامت ابراز کرده باشد.
ابراز سياست امام (ع) در مخالفت با دستگاه جور گاه در سخنان حکيمانه اش و گاه در رفتارش تجلي مي کرد. گاهي نيز موضع امام در تبيين صحيح فقه اسلامي و مخدوش اعلام کردن نظرات مسئله گويان مزدور نمايان بود که اين موضوع در مناظرات يحيي بن اکثم از بزرگان علماي آن دوران با امام جواد معروف است.[15]
يکي از ياران امام جواد (ع) به نام حسين مکاري مي گويد: در بغداد به محضر امام جواد (ع) رفتم، زندگيش را در ظاهر مرفّه ديدم، در ذهنم تصوّر کردم که ديگر امام (ع) به مدينه بازنمي گردد، امام (ع) که سرش پايين بود پس از لحظه اي سر برداشت، ديدم رنگ چهره اش بر اثر اندوه زرد شده است به من رو کرد و فرمود: يَا حُسَينُ خُبزُ شعِيرٍ وَ مِلحُ جَرِيشٍ فِي حَرَمِ رَسُولِ اللهِ اَحَبُّ اِلَيَّ مِمّا تَرانِي فِيهَا.[16]اي حسين! خوردن نان جوين و نمک خشن در حرم رسول خدا (ص) برايم از آنچه را که تو مي نگري محبوب تر است.
اين مطلب مي رساند که امام از حضور اجباريش در دربار مأمون به شدت ناراحت است و با چنين تشريفاتي ذاتاً مخالف بود.
سياستگزاري و رهبري شيعيان
امام جواد چه دوراني که به اجبار در کنار مأمون در بغداد بود و چه پس از بازگشت به مدينه در حفظ انسجام و رهبري شيعيان که در بلاد اسلامي پراکنده بودند کوشيد، آن حضرت از طريق وکلايي همچون علي بن مهزيار، خيران خادم، ابراهيم بن محمد همداني، احمد بن محمد بن عيسي و صالح بن محمد بن سهل پاسخگوي مسائل ديني شيعيان بود. به عنوان نمونه، آن حضرت به ابراهيم بن محمد همداني نوشت: در آن منطقه وکيلي جز تو ندارم و به دوستان در همدان نوشته ام که از تو حرف شنوي داشته باشند.[17]
مبارزه با جريان ها و مسلک هاي انحرافي
در همه دوران ها دشمن براي پراکنده کردن شيعيان و ايجاد تفرقه دست به توطئه فرقه سازي زده است. در دوران امام جواد (ع) آن حضرت با فرقه هاي منحرف از خط امامت برخورد کرده و شيعيان را در اتخاذ موضع مناسب در رويارويي با آنان راهنمايي و هدايت مي کرد. شاخص ترين اين گروه ها عبارت بودند از: مجسّمه، واقفيّه، زيديّه و غُلات. حضرت براي مقابله با آنان، پرداخت زکات و اقتدا کردن به آنان در نماز را ممنوع اعلام کرد و از پيروان خود خواست از آنها بيزاري جويند؛ زيرا خدا از آنها بيزار است.[18]
تربيت شاگردان
از آنجا که بهره گيري از امام جواد (ع) به طور مستقيم در برخي مواقع مشکل بود و مي بايست مردم پاسخ سؤالات خود را از کسي که مورد اطمينان بود دريافت کنند، امام به تربيت افراد متعدد پرداخت تا آنان مشکلات مردم را حل نمايند و مردم توسط آنان از ارشادها و هدايت هاي امام برخوردار گردند.
شيخ طوسي نام 113 نفر از اصحاب و راويان آن حضرت را نوشته که در ميان آنان افراد زبده و سرشناسي نمايان است. از جمله: احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي که از اصحاب اجماع است و همگان به فقاهت او اعتراف کرده و مرسلاتش را پذيرفته اند؛ احمد بن اسحاق اشعري که شيخ قميّين بود و به نمايندگي از سوي آنان خدمت ائمه مي رسيد و احکام و دستورها را از امامان مي گرفت و به مردم ابلاغ مي کرد؛ زکريا بن آدم قمي که حضرت جواد (ع) او را دعا کرد و او را در زمره ياران حق شناس و باوفاي خويش به شمار آورد و علي بن مهزيار اهوازي که از وکلاي خاص امام بود و آن حضرت براي او دعا کرد و از او به عنوان چهره اي بي نظير ياد نمود و محمد بن اسماعيل بن بزيع، وي هر چند از وزراي دربار عباسي بود ولي همچون علي بن يقطين سنگردار و پناهگاه استواري براي شيعيان و مورد اعتماد آنان بود و محضر امام کاظم، امام رضا و امام جواد (ع) را درک کرد.[19]
امام جواد (ع) نيز مانند جدش امام صادق (ع) ياران و شاگردانش را در همه جا حتي در مناصب بالا و وزارت نفوذ مي داد. نوح بن درّاج، که ابتدا قاضي بغداد و سپس قاضي کوفه شد، محمد بن اسماعيل بن بزيع و احمد بن حمزه قمي، به مقام بالايي در حکومت رسيدند و با هجرت محمد بن محمد بن اشعث، احمد بن بهيل، حسين بن علي مصري و اسماعيل بن موسي بن جعفر (ع) زمينه تشيّع را در مصر فراهم ساختند.
امام توسط وکلاي خود شبکه گسترده اي را در مناطق دور رهبري و هدايت مي کرد و اين شبکه وکالت که زمينه ساز هدايت سياسي و فرهنگي و آمادگي شيعه در عصر غيبت بود توسط امامان بعدي گسترده تر شد و به وسيله نواب چهارگانه امام زمان نظم خاصي يافت.[20]
ازدواج سياسي و شهادت امام جواد (ع)
مأمون با سياست ويژه اي تظاهر به دوستي اهل بيت کرد و حمايت و دوستي طرفداران آنان را به خود جلب کرد. اين عمل در اصل دعوت از امام رضا (ع) به خوبي مشهود بود. وقتي آن حضرت به وسيله مأمون به شهادت رسيد و مأمون حيله ديگري به کار بست و دخترش ام الفضل را به همسري امام جواد (ع) درآورد که بيشتر به يک ازدواج سياسي شبيه بود و اهداف زير را مي توانست در پي داشته باشد:
اظهار علاقه به امام جواد (ع) به خاطر رفع اتهام به شهادت امام رضا (ع)؛
براي کسب دلجويي و حمايت شيعيان پس از شهادت امام رضا (ع)؛
کنترل طرفداران امامت به وسيله رفت و آمدهاي آنان نزد امام جواد (ع) و در امان ماندن از قيام و شورش علويان؛
مرجع ديني و علمي قرار دادن امام جواد (ع) به جاي امام رضا (ع) براي پاسخ گويي به سؤالات و مراجعات مردم؛
تحکيم موقعيت سياسي خويش؛ مخصوصاً پس از کشتن برادرش امين و عزل قاسم و... ؛
تبرئه کردن خويش از به شهادت رساندن امام رضا (ع)؛
ادعاي ارتباط عميق با اهل بيت پيامبر (ص) براي عوام فريبي به واسطه اين ازدواج که نتيجه نداد.
عاقبت معتصم عباسي امام جواد (ع) را به بغداد احضار کرد و راه ناجوانمردانه پدرانش را در پيش گرفت و با استفاده از دختر برادرش ام الفضل، امام جواد (ع) را مسموم کرده و در ماه ذي قعده سال 220 قمري در حالي که 25 سال بيشتر نداشت به شهادت رساند. امام (ع) در کنار مرقد جدش امام کاظم (ع) به خاک سپرده شد. امام جواد (ع) پس از پدرش، هفده سال امامت را بر عهده داشت.[21]
از آنچه آورده شد بدست مي آيد که امامان شيعه با توجه به شرايط دوران خويش هر کدام به شيوه مناسب با آن زمان عمل نموده و پيروان خويش را به بهترين وجه ممکن هدايت و سياستگذاري کردند، که در اين ميان مي توان به نقش مهم امام جواد (ع) در آن دوران بسيار حساس که با حاکمان حيله گر و مکاري چون مأمون و معتصم عباسي روبرو بود اشاره کرد که با کمي سن و کوتاهي عمرش شيعيان را به خوبي هدايت کرد و نقشه هاي دشمنان و توطئه گران را خنثي نمود.
پي نوشت:
[1] واقفيه به کساني گفته مي شود که در امامت موسي بن جعفر (ع) توقف کردند و امامت حضرت رضا (ع) و امامان پس از وي را نپذيرفتند.
[2] اصول کافي، محمد بن يعقوب کليني، ترجمه: مصطفوي، (تهران، مسجد چهارده معصوم (عليهم السلام)، بي تا)، ج 2، ص 106-
[3] مناقب آل ابي طالب، ابن شهرآشوب، (بيروت، دارالاخوة، 1412 ه ق)، ج 4، ص 410-
[4] اصول کافي، محمد بن يعقوب کليني، ج 2، ص 104-
[5] همان، ص 105-
[6] همان، ص 109-
[7] همان.
[8] ر. ک. دلائل الامامة، محمد بن جرير طبري، (قم، منشورات شريف رضي، بي تا)، ص 205-
[9] ر. ک. سيره چهارده معصوم، محمد محمدي اشتهاردي، (تهران، نشر مطهر، 1381 ه. ش)، ص 774-
[10] بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، (بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ه. ق)، ج 50، ص 53 و 68-
[11] همان، ص 108-
[12] همان، ص 85 و 100.
[13] دلائل الامامه، محمد بن جرير طبري، ص 211-
[14] سيره چهارده معصوم، محمد محمدي اشتهاردي، ص 794 796-
[15] تاريخ تحليلي پيشوايان، علي رفيعي، (قم، نشر ياقوت، 1382ه. ش)، ص 210-
[16] بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، ج 50، ص 48-
[17] همان، ص 109-
[18] وسائل الشيعه، محمد بن حسن حر عاملي، (تهران، مکتبة الاسلامية، بي تا)، ج 5، ص 390.
[19] همان، ص 211 212-
[20] تاريخ تحليلي سياسي اسلام، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1379 ه. ش)، ص 258 به نقل از بحار، ج 50، ص 7 9؛ مناقب، ج 4، ص 380، دلائل الامامه، ص 208، ارشاد، ص 326-
[21] مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 410 411-
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.