اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

سخنراني منتشر نشده سردار سليماني:

چگونه با جنگ، انقلاب ايران صادر شد

خرداد ماه سال 90 در جلسه‌اي با حضور پيشکسوتان جهاد و شهادت و برخي فرماندهان سال‌هاي دفاع مقدس در مسجد وليعصر(عج) تهران، سردار شهيد حاج قاسم سليماني فرمانده وقت نيروي قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به بيان سخناني در خصوص موضوعات مختلف ازجمله سال‌هاي دفاع مقدس، وضعيت جبهه مقاومت در آن ايام و مسئله بيداري اسلامي که در آن تاريخ چيزي در حدود 5 ماه از آغاز آن مي‌گذشت پرداخت.

چگونه با جنگ، انقلاب ايران صادر شد

متن اين سخنراني به شرح زير است:

به طور طبيعي وقتي ما بچههاي جنگ همديگر را ميبينيم، بايد برويم در يک حال و هواي ديگري و اگر اين اتفاق نيفتد، معلوم ميشود که ما تاثيري بر همديگر نداريم.

ما چه بخواهيم چه نخواهيم، در راهِ رفتن هستيم. خيلي از دوستان ما رفتهاند. آنهايي که شهيد شدهاند با افتخار رفتند و آنهايي هم که توانستند آن روح شهادت را به عنوان شهيد زنده در خودشان حفظ کنند و بعد رفتند هم با افتخار رفتند. ما هم هر يک با وضعيتي خواهيم رفت و اين راهي است که بازگشت ندارد و همه ما در مسير آن قرار خواهيم گرفت.

حال سؤال اين است که اگر از ما بپرسند که در ابتداي ورود به آن دنيا چه ميخواهي ببيني، يقينا اگر آدم بخواهد با معرفت جواب دهد، دوست دارد دوستان شهيدش را ببيند. حسن باقري، همت، خرازي، کاظمي!

هرکدام از ما رفقاي زيادي داريم که دوست داريم آنها را ببينيم. بايد بزرگترين سرمايه ما غم دوستانمان باشد. اگر کسي به معناي حقيقي معرفت داشته باشد، مثل کسي که دائم عزادار است، بايد اين غم را در درون خودش حفظ کند.

 

واقعيات جنگ بخوبي تفسير نميشود

 

امروز مسئله جنگ در سطوح مختلف و با عبارات گوناگون مطرح ميشود. بخشي از جنگ در قالب کمدي و براي خنده ارائه ميشود و بخشي نيز به عنوان ابزار سياسي استفاده ميشود ولي حقيقت جنگ و آن چيزي که واقعيت جنگ است، خوب تفسير نميشود. يا ما خودمان خوب آن حقيقت را حس نکرديم که بتوانيم خوب منعکس کنيم، يا اينکه در بيان آن توجه جدي صورت نميگيرد.

اگر يک حادثهاي بتواند در يک زمان کوتاه يک جامعه را مثل يک انقلاب در ابعاد فرهنگي دگرگون کند و اين دگرگوني هم عميق باشد، بايد بگوييم هيچ چيزي به اندازه دفاع مقدس نتوانست جامعه ما را دگرگون کند. آن وجهي که معارف اساسي شيعه را در جامعه ما به شکل وسيعي منتشر کرد، جنگ بود.

امام(ره( پس از پذيرش قطعنامه 598 فرمودند «ما انقلابمان را صادر کرديم». خب وقتي امام(ره) اين حرف را فرمودند، اتفاق ويژهاي نيفتاده بود.

به نظر بنده آن چيزي که به عنوان يک الگوي مجسم به دنيا عرضه شد و بعداً تاثيرات خود را در دنيا گذاشت و اسم آن را ميتوان صدور انقلاب گذاشت، جنگ بود.

جنگ پايه اساسي صدور انقلاب ماست. شايد هيچ چيز به اندازه جنگ در تحول داخلي کشور ما در ابعاد فرهنگي (حتي بيش از خود انقلاب) نقش نداشت. تاثير آن يک تاثير اساسي و زيربنايي است.

آزادي خرمشهر در سال 61، بعدها تولدهايي داشت که آن زاد و ولدها اسمش صدور انقلاب نام گرفت.

 

يکي از غصههاي ما ناشناس ماندن «مالک»هاي جنگ است

 

واقعاً يکي از افتخارات عمر ما اين است که امام(ره) را درک کرديم و امام(ره) بالاترين افتخار عمر ماست و من فکر نميکنم در تمام جامعه ما کسي امام شناستر از مقام معظم رهبري باشد و مصممتر به پيروي از راه و خط امام(ره).

ايشان يک جمله نادر دارند که ميفرمايند: «امام خميني(ره) بعد از معصومين بينظير است». خب ما بعد از معصومين خيلي انسانهاي بزرگي داشتيم. خيلي از صحابه و امامزادههاي بزرگ هستند. انسانهايي مثل مالک اشتر که البته واقعا بايد گفت يکي از غصههاي اصلي ما اين است که مالکهاي جنگ ما شناخته نشد و ما نتوانستيم آنها را بشناسانيم. کساني مثل حسين خرازي را. اسم او به عنوان فرمانده لشکر هست ولي آنها چشمه بودند و هرچه جوشيد، از اينجا جوشيد.

ما نتوانستيم صياد شيرازي و آبشناسان را بشناسانيم. اينها جويبارهاي جبهههاي ما بودند.

 

امام(ره) در جنگ، اصالت را به دين داد

 

امام(ره) وقتي بنيصدر را کنار زد، چند پايه اصلي را بر جنگ ما حاکم کرد و دلايل اصلي اين پاکي و منزه بودن و معصوميت جنگ همين پايههاست.

امام(ره) در جنگ اصالت را به دين داد. در طول جنگ هيچکس مدعي و چشم انتظار تشويق يا ترفيع نبود. امام اين را از جامعه جنگ گرفت تا جنگ پاک بماند. لذا امام بعد از فتح خرمشهر به کسي درجه نداد و فرمود خرمشهر را خدا آزاد کرد. يعني اصالت را به دين داد.

امام(ره) خدامحوري را در جنگ حاکم کرد. وقتي در عمليات بدر دچار مشکل شده و در جزيره شمالي جمع شديم و وقتي آقايان رضايي و صياد خدمت امام(ره) رفتند و آن پيام را آوردند، قبل از آن، در سنگر يک جوششي بود براي يقه گرفتن به خاطر حادثه بدر. امام(ره) فرمودند که «به من گزارش داده شده که برخي ناراحت هستند. ميخواستم بگويم که هيچ جاي نگراني نيست. ما که از ائمه(ع) بالاتر نيستيم. آنها هم بعضي اوقات در ظاهر موفق نبودند. هم اميرالمومنين (ع)، هم امام حسن(ع) و هم امام حسين(ع). ما که نسبت به مقام اينها چيزي نيستيم. عمده مشيت خداوند است که هرچه خدا بخواهد مثل عسل شيرين است. بايد با آغوش باز پذيراي هرچه او ميخواهد باشيم. از هيچ چيز نگران نباشيد. محکم باشيد. از هم اکنون به فکر عمليات بعد. مطمئن باشيد پيروز هستيد. امروز هم پيروز هستيد. اگر براي رضاي خدا باشيد شکست نميخوريد.»

تمام روح حاکم بر بيان امام(ره)، «خدا» بود و اين باعث شد آن فضاي يکپارچه معنوي که بالاتر از مطاف دور خانه خداست، شکل بگيرد. روح توکل، وحدت و اعتماد به نفس، ارکاني بود که منجر به جاويدان شدن جنگ شد.

من يک بار در بندرعباس براي سخنراني رفتم. چندتا دختر دانشجو به من نامه نوشتند -دخترهايي که نه خانواده بچههاي جنگ بودند و نه خانواده شهدا- اينها نوشته بودند که ما 4 تا دوست هستيم که هرکداممان براي خودمان يک فاميلي انتخاب کرديم. من همت هستم. آن دوستم زينالدين است. آن يکي خرازي و ديگري هم کاظمي.

 

بعد از دفاع مقدس، حوادث خارق العادهاي در جهان اسلام افتاد

 

امروز برخي ميپرسند آيا اين حوادثي که در جهان رخ داده، متاثر از انقلاب ماست؟ آيا اسلامي است يا نه، چيز ديگري است.

خيليها معتقدند اينها پديدههاي اجتماعي هستند که به دليل فساد در کشورها به وجود آمده و آمريکا تنها سر چاه اين اعتراضات را برداشته و خودش آن را هدايت ميکند. يکي را ميبرد، يکي ديگر را ميآورد. استدلال و منطقي هم براي آن دارند. اما من معتقدم اين نيست. نه من، خيليها و مهمترين فرد مقام معظم رهبري است که بارها اين را فرمودهاند که «چه کسي قبول کند يا نکند، اين حوادث متاثر از انقلاب اسلامي است.»

خب ما بعد از جنگمان حوادثي داشتيم که در عالم اسلامي خارقالعاده و در نوع خودشان متحيرکننده بودند. اين حوادث در جمعبنديهاي مادي، غير قابل شدن بود.

آيا کسي ميتواند اين را انکار کند که حزبالله لبنان متاثر از انقلاب ماست؟ و يا اينکه حزبالله پايه اصلياش متاثر از جنگ ماست؟ ما بزرگترين شهيد يا زنده ياد حاج احمد متوسليان را در راه تاسيس حزب الله داديم.

اگر قبول داريم که حزبالله متاثر از انقلاب و دفاع مقدس بود، بايد ببينيم عمل حزبالله در جهان عرب به عنوان يک سازمان عربي چه تاثيري داشته؟

حزبالله در سال 2000 اسرائيل را شکست داد. همان زمان خيليها شبهه کردند که آيا اسرائيل فرار کرد يا نکرد؟

اين شبهه به وجود آمد که آيا اين پيروزي در اثر عمل حزبالله بود يا اسرائيل خسته شد و خودش رها کرد و رفت؟ اما جنگ 33 روزه ديگر اين شبهات را باقي نگذاشت.

در جنگ 6 روزه، سه ارتش کشورهاي مهم و ثروتمند عربي در 6 روز مقابل اسرائيل شکست خوردند. در جنگ 33 روزه ديگر اسرائيل، اسرائيل 1967 نبود؛ اسرائيل سال 2006 بود که يک لشکر آن برابري ميکرد با توانمندي ارتش اسرائيل در جنگ 6 روزه.

در اين جنگ، 33 روز دنيا بر طبل رسانهها ميکوبيد. رسانههايي که امروز قدرت زيادي دارند و خدا خواست اين طبل زدنها در دنيا بوجود بيايد.

اين جنگ (جنگ 33روزه) مثل جنگ 6 روزه نبود که چيزي مخفي بماند. نقش رسانهها در اين جنگها آنقدر زياد است که از نقش دولتها هم بيشتر است.

امروز نقش يک تلويزيون بعضا از نقش يک حکومت بيشتر است در ايجاد جنگ رواني و موضوعات ديگر؛ چه در جهت تقويت و چه تضعيف.

امروز وضعيت فرق کرده. خبرنگاران در لابلاي اين تانکها ميلولند و راه ميروند و خبر منتشر ميکنند و وقايع را نشان ميدهند.

همه دنيا امکانات خود را بسيج کرده بود تا پيروزي اسرائيل را جشن بگيرد و از دست حزبالله خلاص شود، اما حزبالله پيروز شد و پيروز صددرصد نظامي هم شد.

خود فرماندهان اسرائيلي اعتراف کردند که حزبالله در اين جنگ مثل يک زلزله 9 ريشتري اسرائيل را الک کرد.

 

موشکهاي حزب الله ساختمانهاي اسرائيل را با دقت ميزند

 

وقتي اولمرت نخست وزير وقت رژيم اسرائيل اعلام کرد که براي اولين بار در تاريخ مناقشات اعراب و اسرائيل، همه يا اغلب کشورهاي عربي اسرائيل را در جنگ عليه يک سازمان عربي حمايت کردند، اين حرف تاريخي و بينظيري بود.

امروز رشد مقاومت مثل ديروز نيست که سيد حسن نصرالله انکار کند و بگويد که من موشک ندارم. بر عکس خودش اعلام ميکند که من موشکهايي دارم که ميتوانم ساختمانهاي شما را با دقت بزنم. ميگويد اگر 6 لشکر شما بيايد من دفنش ميکنم.

اين خيلي اعتماد به نفس ميخواهد که يک سازماني بيايد و چنين حرفي را بزند. چرا حزبالله چنين اعتماد به نفسي دارد؟ چون از مرحله تهديد و تاثير از تهديد عبور کرده و نه تنها به مرحله بازدارندگي بلکه به مرحله تهديد دشمن رسيده است.

اين حوادث و اين همه پيروزي از جانب يک سازمان عربي که رياست آن را يک روحاني برعهده دارد، آيا ميتواند بر مصر، اردن و ديگر کشورهاي عربي تاثيرگذار نباشد؟

 

در جنگ 22روزه، خاخامهاي يهودي با گريه از غزه عقب رفتند

 

يا آنچه در فلسطين رخ داد. اين حوادث به صورت تسلسلي بر هم تاثير گذارند. وقتي سال 2000 اتفاق افتاد و اسرائيل از جنوب لبنان فرار کرد، حادثه بعدي، عقبنشيني از غزه بود. به طوري که خاخامهاي يهودي با گريه از غزه عقبنشيني کردند. پس ثمره عقبنشيني از لبنان، عقبنشيني از غزه شد و ثمره پايداري در جنگ 33 روزه پيروزي ديگري در داخل غزه و در جنگ 22 روزه بود.

 

اين اتفاقها در کنار مرزهاي مصر افتاد

 

جوانان تونسي حرف عجيبي زدند و گفتند ما وقتي شنيديم که سيد حسن نصرالله ميگويد ما 6 لشکر اسرائيل را دفن ميکنيم، گفتيم پس ما ميتوانيم پليس بن علي را شکست دهيم. اين باور به وجود آمد. دفاع مقدس و انقلاب اسلامي با نام اسلام بر اين بيداري اسلامي تاثير گذاشت و من بعيد ميدانم که امروز حادثه مهمي در دنيا بيفتد يا اتفاق افتاده باشد که به نوعي متاثر از جنگ ما نباشد. چرا ميخواهيم اين را انکار کنيم؟ اين ثروت انقلاب اسلامي است. مال انقلاب اسلامي و خون شهداي ماست. حتي بر فرض اينکه مصريها آن را قبول نکنند.

 

بيداري در دنيا بدون انقلاب اسلامي ايران قابل تصور نيست

 

اصلا ميتوان تصور کرد که بدون انقلاب اسلامي در دنيا اتفاقي در جهت بيداري بيفتد؟ از 1917 که فروپاشي عثماني بود تا به حال، همه اتفاقات براي مهار جهان اسلام بوده و تنها حکومتي که از زير يوغ صليبيت خارج شد، جمهوري اسلامي بود و اين هنر بزرگ امام(ره) است.

فقط هم تاسيس جمهوري اسلامي نيست بلکه امام(ره) اولين خروج را انجام داد و امروز همه آن چيزهايي که در دنيا مطرح ميکنند مثل حقوق بشر، تروريسم و غيره، هيچ کاربردي در اروپا ندارد؛ تمام کاربردش براي کنترل جهان اسلام است.

 

شکست هيمنه اسرائيل و ابهت آمريکا در عراق و افغانستان متاثر از انقلاب اسلامي ايران است

 

اين شکست هيمنه اسرائيل و يا شکست ابهت آمريکا در عراق و افغانستان متاثر از انقلاب اسلامي است. آمريکاييها ادعا ميکنند که ايران، عراق را بلعيده و البته آنها اين حرف را براي ايجاد اختلاف به ديگر کشورها ميگويند. خب، آمريکا که با دست چلاق به آنجا نيامد؛ 160 هزار سرباز آورد.

 

ايران و مصر ميتوانند تاثير زيادي بر هم داشته باشند

 

ما معتقديم آنچه در منطقه در حال اتفاق است، از جنس انقلاب اسلامي و متاثر از دفاع مقدس است. اما از نگاه ديگر اگر بخواهيم ببينيم مثلا مصر چه نسبتي با انقلاب اسلامي دارد، دليل اصلي که مبارک اصرار داشت اين فاصله بين ايران و مصر وجود داشته باشد، همين است. پارامترهايي وجود دارد که ايران و مصر ميتوانند تاثير متقابل بسيار زيادي بر هم داشته باشند که يکي از آنها مذهب است.

درست است که ما شيعه هستيم و آنها اهل سنت اما مصر مذهب شافعي است که محب اهل بيت(ع) است. دوم اينکه حدود 9 ميليون نفر اهل تصوف دارد که در محبت اهل بيت(ع) وضع مشخصي دارند. سوم ساختاري مثل اخوانالمسلمين است که يک ساختار سياسي مهم و از محورها و موتورهاي اصلي محرک اين انقلاب است.

 

بنيانگذاران اخوان المسلمين در جمهوري اسلامي قدسيت دارند

 

بخش مهم از اتفاقاتي که در عالم عرب به وجود آمده، متاثر از مصر بوده. چه ناسيوناليسم عربي و چه اخوان المسلمين که آنهم از مصر به جهان عرب منتشر شده است.

در سطوح گوناگون ديگري هم اين نزديکيها وجود دارد و روشنفکران و نويسندگان مصري زيادي درباره انقلاب اسلامي ايران مطلب نوشتند.

 

عملکرد شوراي نظامي مصر معيار خوبي براي سنجش و قضاوت نيست

 

اما اگر بياييم اين طور مطرح کنيم که شوراي نظامي مصر چرا اينگونه عمل ميکند، اين معيار خوبي براي سنجش نميتواند باشد. در يمن، بحرين و ليبي هم به همين شکل است. لذا امروز به لطف خدا به نوعي اين صدور انقلاب به منصه حقيقي ظهور رسيده و ما بايد خدا را شکر کنيم که خون شهداي ما و تلاشهاي امام(ره) نتيجه خودش را نشان داد.

خيليها سوال ميکنند که ما چرا اينقدر به ايستادگي در مقابل آمريکا اصرار ميکنيم؟ آيا نميشود جمهوري اسلامي لبخندي به آمريکا بزند و خيلي از مشکلات حل شود؟ اگر اين ايستادگي جمهوري اسلامي نبود و ما دستمان را در دست آمريکا ميگذاشتيم چه کسي ميتواند بگويد در دنيا چنين اتفاقاتي که امروز شاهد هستيم ميافتاد؟

اين يک واقعيت است که ديگر پيروزي و شکست ايران در مرز مهران نيست؛ امروز پيروزي و شکست ايران در بغداد و لبنان است. اين ثمره بزرگي است که بايد قدر آن را دانست نه اينکه با تحليلهاي گوناگون به مسير غلط برويم و يا از جايي ناراحت باشيم و آن را به جاي ديگري وصل کنيم واين ثمره ارزشمند و ملموس را ناديده بگيريم.

همه ما محاسنمان سفيد شده. حالا بعضي رنگ ميکنيم ولي فايده ندارد.

يکي از اهل معرفت پولي به کسي داد و گفت مرتب بيا به من بگو تو ميميري. او پول را گرفت و مرتب ميآمد و ميگفت فلاني! قاسم! تو ميميري. اين هم ميگفت خيلي خب برو.

مدتي گذشت و ديد طرف ديگر خيلي پيگير نيست. رفت و گفت نه به آنکه گفتي هرروز به تو بگويم ميميري نه به اينکه ديگر پيگري نميکني. گفت لازم نيست. امروز يک موي سفيد در صورتم ديدم. آن به من ميگويد که تو ميميري. ديگر لازم به گفتن تو نيست.

ما همگي در حال رفتن هستيم. ولي از خدا بخواهيم که توفيقي بدهد که اولا با شهادت ما را از اين دنيا ببرد، ثانيا ما را با دوستان شهيدمان محشور کند.

منبع: سايت ديدهبان ايران

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.