اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

آسيب‌شناسي حضور نوجوانان در آشوب‌هاي اخير:

زيست ديجيتال وجه تمايز نسل جديد با نسل پيش از خود

در هفته‌هاي اخير و به دنبال ايجاد آشوب و ناامني از سوي عده‌اي، فضاي ملتهبي در کشور حاکم شد. حوادثي که توسط بيگانگان و رسانه‌هاي ضدانقلاب با هدف تجزيه ايران، تضعيف جمهوري اسلامي و فشار بيشتر بر مردم ايران هدايت شد. اما نکته قابل توجه در اين حوادث نقش پررنگ نوجوانان است.

زيست ديجيتال وجه تمايز نسل جديد با نسل پيش از خود

حضور قابل توجه نوجوانان در اغتشاشات اخير اتفاق مهمي است که نيازمند ريشهيابي و آسيبشناسي است. در همين راستا رجانيوز در گفتگويي با حسين حقپناه، پژوهشگر حوزه کودک و نوجوان، به بررسي عوامل موثر بر حضور نوجوانان در آشوبهاي اخير در کشور پرداخته است. حقپناه در اين گفتگو با اشاره به تفاوت اين نسل با نسلهاي پيش از خود و آميختگي آن با دنياي ديجيتال، فضاي مجازي را مهمترين عامل در جهتدهي نوجوانان دانست و همچنين به اهميت نظام خانواده در جامعهپذير کردن نوجوانان اشاره و در آخر بر لزوم تعامل درست با نوجوانان تاکيد کرد.

 

تفاوت نسل جديد با نسلهاي پيش از خود در چيست؟

به نسل جديد نسل z گفته ميشود. تعبير ديگري که از آن ميشود نسل «digi native» به معناي «بومي ديجيتال» است. مهم ترين ويژگي که اين نسل را با نسل پيش از خود متمايز ميکند؛ آميختگي آن با زيست ديجيتال است. نسل گذشته دنياي آنالوگ يعني نوار کاستها، ويدئوها و برفکهاي تلويزيوني و همچنين دنياي تفريحات فيزيکي و روستا رفتنها، طبيعت گرديها، خانوادههاي گسترده، مهمانيهاي خانوادگي شلوغ را تجربه کردهاند. در مقابل اما اين نسل بر خلاف نسل پيش از خود از وقتي که چشم به جهان گشود يک ابزار ديجيتال که احتمالا يک تلفن هوشمند بوده است را در مقابل خود ديد.

  مهم ترين وجه تمايز اين نسل با نسلهاي پيشين اين است که هيچ وقت دنياي بدون ابزارهاي ديجيتال را تجربه نکرده است. به همين دليل اگر ميخواهيم ويژگيهاي اين نسل را به خوبي بشناسيم؛ مهم ترين کاري که بايد کرد اين است که بدانيم زيست ديجيتال، او را چگونه اجتماعي و جامعهپذير کرده است. او فارغ از آن که معلمان و والدين و دوستاني در فضاي حقيقي داشته باشد؛ ارتباطات و دلبستگيها و علائق و سبک زندگياي هم در دنياي ديجيتال براي خود دست و پا کرده است و به همان ميزان که در فضاي حقيقي آموزش ديده، تفريح کرده و حتي با مفاهيم کسب و کاري آشنا شده است؛ به همان ميزان هم در فضاي مجازي اين تجربهها را انجام داده است و لزوما اين ها مکمل هم نيستند و ممکن است يک جاهايي حتي در تضاد با هم باشند.

 

 مسئولان بسياري درباره حضور نوجوانان در اغتشاشات اخير صحبت کردهاند، حضور نوجوانها در اغتشاشات اخير را چگونه ارزيابي ميکنيد؟

اولا هم آمارها و هم مشاهدات ميداني اين حجم از حضور نوجوانان که گفته ميشود را تأييد نميکند. به نظر ميرسد که دارد آگاهانه يا ناآگاهانه درباره سهم حضور نوجوانان در خيابانها اغراق ميشود.

  اگر چه روزهاي اول اين ماجرا بيشتر بوده است ولي اساسا با افزايش ميزان خشونت در درگيري ها و اغتشاشات، حضور نوجوانان بسيار کمتر شده است.من فکر نميکنم که دامن زدن به حضور نوجوانان هم در مصاحبهها و هم در تحليلها کار درستي باشد. بله شايد به نسبت ساير ناآراميها و اغتشاشاتي که در سال هاي اخير تجربه کرديم؛ سهم حضور نوجوانان بيشتر شده باشد؛ اما اين چندان عجيب نيست. نوجواني که عمده سالهاي نوجوانياش را در دوران کرونا گذرانده و هيچ تجربه ميداني، تفريح و بستر جدي تخليه هيجان نداشته است؛ حالا علاوه بر اين که اين بستر را پيدا کرده است؛ احساس ميکند که ميتواند نقش آفريني هم داشتهباشد.

 نياز به نقش آفريني، نياز به ديده شدن، شنيده شدن و درک شدن نوجوان مدت هاست که توسط نظامهاي رسمي و غيررسمي تعليم و تربيت به شکل کامل و کافي پاسخ داده نشده است. حال نوجواني که احساس ميکند کسي او را نميبيند و نميشنود و برايش نقشي قائل نيست؛ فضاي خوبي را برا تخليه هيجاناتش پيدا کرده است که همهي اين موارد گفته شده را ميتواند در آن جا پيدا کند. بنابراين چند عامل مختلف باعث شده است که او در کف ميدان حضور پيدا کند.

 

ميتوان اين ماجرا را صرفا به هيجان زدگي و بازيهاي کامپيوتري تقليل داد؟ ادعايي که برخي مسئولين مطرح کردهاند.

واقعيت اين است که حتما بخشي از اين مخاطب کف ميدان هيجانش بر تفکرش غلبه دارد و ممکن است صحنه را شبيه يک بازي کامپيوتري ببيند. اين اصلا چيز عجيبي نيست. اما واقعيت اين است اين تنها عامل کافي براي حضور نوجوانان نيست.

 نوجوان از طريق فضاي مجازي زيست را ياد گرفته است؛ آموزشش را آنجا دنبال کرده و سالها آموزش مجازي داشته است. کسب و کارش، خريدش، تفريحش همه محدود به آن فضا است. حال در همان فضايي که همه ابعاد زندگياش با آن درگير است؛ به قول ژان بودريار(دانشمند علوم ارتباطات)، با يک «Hyper Reality» يا «حاد واقعيت» يا «فرا واقعيت» طرف است. 

يعني قبل از اين که در واقعيت ببيند مهسا اميني واقعا کشته شده است يا نه؟ يا کف ميدان واقعا انقلاب شده است يا نه؟ و يا نظام براندازي شده است يا نه؟ در آن فضاي مجازي که براي نوجوان خيلي حقيقيتر از فضاي واقعي زندگياش است؛ همه اين اتفاقات افتاده است. آنجا روايتهاي مختلفي از فرا واقعيت يا حاد واقعيت توليد شده است که در آن نوجوان به اندازه کافي هيجان، خشم، ترس، الگوهاي رفتاري و چهرههاي مورد علاقهاش را پيدا کرده است و با يک بسته کامل از ابتدا تا انتهاي روايتي از واقعيت روبرو است که در پايان آن روايت ميبيند که نقش آفريني که ميتواند بکند؛ حضورش در کف خيابان است. بنابراين ميآيد و در کف خيابان مشارکت ميکند.

 

چرا آن فرا واقعيت يا حاد واقعيت برايش آنقد باورپذير و جلوهپذير است؟

زيرا روايتهاي نظامهاي رسمي چه در آموزش و پرورش و چه در صدا و سيما در برابر روايتهاي دنياي ديجيتال کم آوردند. اگر کتاب تاريخ به او گفته که پهلوي يک نظام فاسد حکومتي است؛ در سوي ديگرش ديده ميشود که فضاي مجازي آکنده از تصاوير پر زرق و برق و پر جلوه از دوره پهلوي و مستندها و شبه مستندها و روايتهاي دستکاري شده اما باورپذيرتري براي او است که باعث ميشود آن را بپذيرد. پس اينجا ميبينيم که آن چه که در کتاب درسي ما نوشته شده است برايش باورپذير نيست ولي چيزي که در فضاي مجازي ميبيند باورپذيرتر است.

 يا هر خبري که صدا وسيما منتشر ميکند قبلش يا روايت دست اول ولو غلطش را در فضاي مجازي خوانده است و بعدش هم با طنز و تمسخر روايتهاي صدا و سيما در حلقه هاي دوستي و گروههاي اجتماعي در فضاي مجازي روبرو ميشود. بنابراين اين اتفاق مدتهاست افتاده است و نهادهاي آموزش ما خصوصا در مورد سواد ديجيتال و سواد رسانهاي نوجوانان و البته والدين نوجوانان آنقدر کم کاري کردهاند که او خيلي راحت حاد واقعيت موجود در فضاي مجازي را بپذيرد.

 

 تضعيف نظام خانواده چه نقشي در اين ميان دارد؟

اولا که آمارها نشان ميدهد بسياري از کساني که دستگير شدند خانوادههاي از هم گسيخته دارند. يعني يا فرزند طلاق هستند يا به هر شکلي با يک مشکل حاد خانوادگي دست و پنجه نرم ميکنند. در اين موضوع نه تنها مسئله اصلي خانواده است؛ بلکه راه حل اصلي و نهايي هم خانواده خواهد بود و آن کسي که در نهايت ميتواند مسير درستي را براي جامعه پذيري نوجوان رقم بزند که هم منابع هويت بخش خودش را درست انتخاب کند و هم در مواجهه با سوالات و چالشها و آشوبها و ناآراميها پاسخهاي درست و رفتارهاي درستي را به نوجوان توصيه بکند خانواده است.

 

چه راهکارهايي براي تعامل سازنده با نسل جديد و اقناع فکري آنها پيشنهاد ميکنيد؟

گام اول شنيدن است. با نوجوان امروز نبايد يک طرفه برخورد کرد و بايد اول او را شنيد. در گام بعد، ايجاد يک زمينه گفتگو بسيار اهميت دارد و نکته مهم اين است که بدون برچسب زدن به او، تحقير و قضاوت او با او صحبت کنيم. گفتگو با نوجوان کار هر کسي نيست؛ اين که خيلي از ما احساس تکليف کنيم و راه بيفتيم توي مدارس کار درستي نيست. چرا که اين روزها ديده ميشود بعضي از گروههاي دغدغهمند ميخواهند وارد مدارس شوند و مثلا در مدارس، کارهاي تبييني انجام دهند. به نظر ميرسد اين موارد آسيبهايش بيشتر از فوايدش است. چرا که گفتگو با نوجوان کار هر کسي نيست. مخصوصا آن که بدون قضاوت و تحقير او ولو ناخواسته، وارد گفتگو بشويم. 

همچنين در کنار گفتگو يک مسئله جدي و راه حل جدي مسئوليت دادن به نوجوان است. نوجواني که خود را مسئول آينده، جامعه و وطن خودش بداند؛ به راحتي دست به تخريب و آشوب نمي زند. بلکه خودش را مسئول وضع موجود و البته وضع مطلوب ميداند و تمام تلاش خود را خواهد کرد که هر جور که ميتواند ولو با نقد، ولو با مخالفت اما مخالفت و نقد مسئولانه، مسئله را به پيش ببرد.

  در کنار مسئوليت دادن به نوجوان، وظيفه اولاد تربيتي، تقويت تکريم و تحکيم نقش خانواده در تربيت فرزند است. اين نقش در نهايت منجر ميشود که نوجوان هويت خودش را نه از فضاي مجازي و سلبريتيها و از بيرون اين مرزها، بلکه از درون سختترين هسته هويتي يا منبع هويت بخش و محکمترين نهاد اجتماعي يعني خانواده بگيرد.

 ارزشها، الگوها و آداب و سنتهاي خانوادگي به اندازه کافي منبع مطمئن و الهام بخشي در جامعه ايراني هستند که بشود به آن تکيه کرد و اگر او هويت خانوادگي خوبي داشته باشد ميتوان اميدوار بود که در ادامه هم هويت ملي و ديني خوبي کسب کند.

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.