اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

دوستى و محبت اهل بيت (ع) از ديدگاه على عليه السلام

- بخش دوم

بايد در راه ولايت و محبت اهل بيت‏سختى‏ها و رنج‏ها را تحمل كرد و دم بر نياورد و بايد خون دل خورد و هيچ نگفت و اين يكى از بارزترين نشانه‏هاى مهم شيفتگان اهل بيت عليهم السلام مى‏باشد. اميرمؤمنان عليه السلام در سخنى ديگر فرمود: «من احبنا اهل البيت فليستعد للفقر جلبابا (15) هر كس ما اهل بيت را دوست‏بدارد پس بايد محروميت‏ها را چونان لباس رويين بپذيرد.»

دوستى و محبت اهل بيت (ع) از ديدگاه على عليه السلام

حتى در كلمات مولاى متقيان نكاتى ديده مى‏شود كه آن حضرت عشق به اهل بيت عليهم السلام به ويژه دوستى خودش را براى اكثر مردم غير قابل تحمل مى‏داند و مى‏فرمايد: «لو احبنى جبل لتهافت اگر كوهى مرا دوست‏بدارد درهم فرو مى‏ريزد.» يعنى محروميت‏ها و مشكلات و بلاها به سرعت‏به سراغ او مى‏آيد و اين سرنوشت در انتظار تمام پرهيزكاران و برگزيدگان و ياران حقيقى اهل بيت عليه السلام است. (16

 

5 - برائت از دشمنان اهل بيت عليهم السلام

يكى ديگر از نشانه‏هاى عشق حقيقى، دورى جستن از مخالفين و دشمنان عترت پيامبر صلى الله عليه و آله است. دوستدار حقيقى اهل بيت عليهم السلام بايد از دشمنان آنان تبرى جويد و محبت‏خويش را براى خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله خالص و بى‏آلايش سازد و در سخنان معصومين عليهم السلام فراوان ديده مى‏شود كه فرموده‏اند:

«دروغ مى‏گويد كسى كه ادعاى محبت ما خاندان را مى‏كند ولى از دشمنان ما برائت نمى‏جويد.» (17

عاشق اهل بيت عليهم السلام هيچ گاه در كنار تولى، تبرى را فراموش نمى‏كند و اساسا بدون تبرى از دشمنان، مودت و محبت معنى ندارد.

 

كفر و ايمان قرين يكدگرند

هر كه را كفر نيست، ايمان نيست

 

اميرمؤمنان على عليه السلام در سخنى زيبا به اين نشانه دوستداران اهل بيت عليهم السلام اشاره كرده و مى‏فرمايد:

دوستى ما و دوستى دشمنان ما در وجود يك انسان جمع نمى‏شود، چون خداوند براى انسان دو قلب قرار نداده كه با يكى اين را دوست‏بدارد و با ديگرى آن را دشمن بدارد. دوستدار ما بايد عشق و علاقه خود را براى ما خالص بگرداند همانطورى كه‏طلا در داخل آتش خالص و تمام عيار مى‏گردد. بنابراين هر كسى مى‏خواهد بداند كه دوست واقعى ما هست‏يا نه، قلب خود را مورد آزمايش قرار دهد. اگر در دل او همراه محبت ما، محبت دشمن ما هم باشد او از ما نيست و ما هم از او نيستيم.» (18

 

آثار و بركات دوستى اهل‏بيت عليهم السلام

 

آن چنان كه از سخنان پيشوايان معصوم عليهم السلام استفاده مى‏شود، هر كار نيك و بدى در دنيا و آخرت آثار و نتايجى دارد يعنى كارهاى نيك، بركات و درجاتى را به همراه داشته و كارهاى بد موجب سقوط انسان و رسيدن به دركاتى در دو عالم مى‏باشد. در اين ميان دوستى و دشمنى اهل بيت عليهم السلام نيز از محدوده اين قاعده كلى بيرون نيست يعنى عشق و دوستى عترت پيامبر صلى الله عليه و آله به عنوان يك صفت ارزشمند موجب بركات و درجات و منزلت افراد است و در مقابل دشمنى و مخالفت‏با آنان هلاكت و شقاوت ابدى در پى خواهد داشت. در اين قسمت‏با بهره‏گيرى از سخنان اميرمؤمنان عليه السلام به برخى از آثار و بركات عشق به اهل بيت عليهم السلام مى‏پردازيم:

 

1 - حشر با اهل بيت عليهم السلام در روز قيامت

على عليه السلام فرمود: «من احبنا كان معنا يوم القيامة و لو ان رجلا احب حجرا لحشره الله معه (19) هر كه ما را دوست‏بدارد، در روز قيامت‏با ما خواهد بود و اگر كسى سنگى را دوست داشته باشد، خداوند او را با آن محشور خواهد كرد.»

 

2 - بالاترين درجات بهشت

آن بزرگوار فرمود: «ان اهل الجنة ينظرون الى منازل شيعتنا كما ينظر الانسان الى الكواكب (20) اهل بهشت‏به منازل شيعيان ما (در بالاترين درجات آن) نگاه مى‏كنند همانطورى كه انسان به ستارگان مى‏نگرد.»

 

3 - وصول به زيباترين نيكى‏ها

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «احسن الحسنات حبنا و اسوء السيئات بغضنا (21) زيباترين نيكى‏ها دوستى و زشت‏ترين بدى‏ها مخالفت و دشمنى با ما است.»

 

4 - رسيدن به مقام شهيد

حضرت على عليه السلام فرمود: «والميت من شيعتنا صديق شهيد صدق بامرنا و احب فينا و ابغض فينا يريد بذلك الله عز و جل (22) ميت‏شيعه ما صديق و شهيد است چون كه امر ما را تصديق نموده و به خاطر ما دوستى و دشمنى نموده است و از اين كار خود، خداى عز و جل را اراده كرده است.»

 

5 - چشم روشنى در هنگام مرگ

روزى حارث همدانى به حضور على عليه السلام آمد. امام عليه السلام از علت آمدن او جويا شد. او گفت: عشق و علاقه به شما مرا به اينجا كشانيده است. حضرت در تاييد سخن او فرمود: «به خدا همين طور است. هيچ انگيزه‏اى جز محبت ما تو را به اينجا نياورده است.» آن گاه على عليه السلام به عنوان تشكر از اظهار علاقه اين دوست صميمى خويش، به او فرمود: «بدان كه هيچ بنده‏اى از دوستان ما نمى‏ميرد مگر اينكه در هنگام مردن، مرا آن طورى كه دوست دارد مى‏بيند و همچنين از دشمنان و مخالفين ما هم كسى نمى‏ميرد تا اينكه در هنگام مرگ، در حالى كه دلش نمى‏خواهد، مرا مى‏بيند و شرمنده مى‏شود.» (23

اى كه گفتى فمن يمت‏يرنى

جان فداى كلام دل جويت

 

كاش روزى هزار مرتبه من

مردمى تا بديدمى رويت

 

6 - دادرسى در سخت‏ترين لحظات

على عليه السلام در حديث ديگر به حارث فرمود: «لينفعك حبنا عند ثلاث: عند نزول ملك الموت و عند مسالتك فى قبرك و عند موقفك بين يدى الله (24) [ اى حارث!] دوستى و محبت ما اهل بيت در سه جاى مهم و سرنوشت‏ساز براى تو سود خواهد داد: هنگام نازل شدن فرشته مرگ و موقعى كه در قبر مورد سؤال و بازخواست قرار مى‏گيرى و زمانى كه در روز قيامت در مقابل پروردگار ايستاده باشى.»

 

7 - قبولى كارهاى نيك

اگر انسان تمام كارهاى خير و اعمال نيك را انجام داده، واجبات الهى را به جاى آورد، اما از اهل بيت و ولايت و محبت آنان دور باشد، هيچ يك از اعمال و نيكى‏هاى او ثمره‏اى نخواهد داشت.

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «هر كس ما اهل بيت را دوست داشته باشد، ايمان او مفيد بوده و اعمالش مورد پذيرش قرار خواهد گرفت، اما اگر كسى محبت ما اهل بيت را در دل نداشته باشد از ايمان خويش بى‏بهره بوده و كارهاى نيك و اعمال دينى او مقبول نخواهد بود، گرچه روزها روزه گرفته و شب‏ها به عبادت بپرازد.» (25) و در كلام ديگرى آن بزرگوار به قنبر فرمود: «اى قنبر! به خدا قسم كسى كه در دل يقين به ولايت ما خانواده داشته باشد براى او از عبادت هزار سال بهتر است، اگر بنده‏اى هزار سال خدا را عبادت كند خداوند عبادت او را نخواهد پذيرفت تا اينكه ولايت ما اهل بيت را قبول داشته باشد.» آنگاه حضرت با تاكيد بر اهميت موضوع ادامه مى‏دهد: «اگر بنده‏اى هزار سال خداوند را عبادت كند و اعمال نيك هفتاد و دو پيامبر را هم به جا آورد، خداوند از او نخواهد پذيرفت تا اينكه ولايت ما را بپذيرد و گرنه خداوند او را به صورت به جهنم خواهد انداخت.» (26

 

آفات محبت

 

ممكن است انسان در اثر نادانى يا غلبه احساسات و يا پيروى از هواى نفس در عشق ورزيدن به اهل بيت عليهم السلام دچار افراط و تفريط گردد و در نتيجه علاوه بر اينكه از كار خويش هيچ بهره‏اى نمى‏برد، دچار زيان و هلاكت ابدى مى‏گردد. مولاى متقيان به اين آفات بنيان‏برانداز اشاره كرده و در نهج‏البلاغه در مورد افرادى كه در دوستى و محبت آن حضرت دچار انحراف مى‏گردند مى‏فرمايد: «سيهلك فى صنفان: محب مفرط يذهب به الحب الى غير الحق و مبغض مفرط يذهب به البغض الى غير الحق و خير الناس فى حالا النمط الاوسط فالزموه (27) دو گروه نسبت‏به من هلاك مى‏گردند: كسى كه در دوستى من افراط كند و شدت عشق و علاقه او را به انحراف از حق دچار نمايد و كسى كه در اثر شدت دشمنى با من به سوى باطل رود. بهترين مردم نسبت‏به من كسانى هستند كه راه اعتدال را بپيمايند، از آن‏ها جدا نشويد.»

همچنين آن بزرگوار عده‏اى را كه در مورد اهل بيت عليهم السلام غلو مى‏كردند يعنى در مدح و ستايش و بيان فضائل و مناقب آنان افراط نموده و مقام الوهيت را به آن بزرگواران نسبت مى‏دادند برحذر داشته و مرز ابراز محبت را بيان مى‏كند: «اياكم و الغلو فينا، قولوا: انا عبيد مربوبون و قولوا فى فضلنا ما شئتم (28) از غلو در محبت ما بپرهيزيد و اعتقاد داشته باشيد كه ما مخلوق و پرورده خداييم و آنگاه از فضايل ما هرچه دوست داريد بگوييد.»

البته پديده افراط گرايى در تاريخ اسلام يك عقيده خطرناكى بود و عده‏اى را هم به گمراهى و ضلالت كشانيد. اين اعتقاد فاسد در مورد شخص امام على عليه السلام بيشتر بود، براى همين آن حضرت براى آگاهى بيشتر دوستان خويش با يك مثال، حقيقت مطلب را بيان مى‏كند و مى‏فرمايد: «مثل من در ميان اين امت همچون عيسى بن مريم عليهما السلام است، گروهى او را دوست داشتند و در محبت آن حضرت افراط نمودند و در نتيجه هلاك شدند و عده‏اى هم به وسيله دشمنى با آن حضرت به بيراهه رفته و نابود شدند.» (29

 

موانع محبت اهل بيت عليهم السلام

 

هر كسى نمى‏تواند دوستدار اهل بيت‏باشد، بايد عشاق آل محمد صلى الله عليه و آله از آلودگى‏ها مبرا باشند و استعداد اين هديه الهى را در وجود خويش داشته باشند، با وجود موانع، مسلما دوستى اهل بيت عليهم السلام به دل نخواهد چسبيد و حلاوت و لذت اين عشق مقدس و هديه آسمانى را درك نخواهد كرد.

 

اين محبت از محبت‏ها جداست

عشق محبوب خدا عشق خداست

 

براين اساس جايگير شدن دوستى اهل بيت عليهم السلام در دل‏هاى انسان‏ها، نياز به زدودن و رفع موانع دارد. اين موانع عبارتند از:

 

الف) تولد از حرام

امام على عليه السلام در ضمن سخنانى به نوف بكالى فرمود: «كذب من زعم انه ولد من حلال و هو يبغضنى و يبغض الائمة من ولدى (30) اى نوف! دروغ مى‏گويد كسى كه خودش را حلال‏زاده مى‏پندارد اما من و پيشوايان بعد از من را كه از نسل من هستند، دشمن خود مى‏داند.» بنابراين كسى كه از حرام متولد شده باشد نمى‏تواند دوستدار حقيقى اهل بيت عليهم السلام باشد، زيرا پليدى با خوبى و زشتى با زيبايى همگون نيستند و از اين جا روشن مى‏شود كه عشق و علاقه به عترت پيامبر صلى الله عليه و آله، يكى از نشانه‏هاى حلال‏زاده بودن انسان نيز هست، چنانكه امام صادق عليه السلام فرمود: «من وجد برد حبنا على قلبه فليكثر الدعاء لامه فانها لم تخن اباه هر كس در دل خويش لذت دوستى ما اهل‏بيت عليهم السلام را احساس كند، به مادرش زياد دعا كند، چرا كه به پدرش خيانت نكرده است.» (31

 

ب) صفات زشت و غير اخلاقى

روزى مردى به على عليه السلام عرض كرد: خداوند مرا فداى شما گرداند، من به شما خانواده خيلى علاقه دارم و آن حضرت را بسيار ستود، حضرت به او فرمود: «دروغ مى‏گويى، مارا چند دسته دوست ندارند انسان‏هاى بى‏غيرت و ناموس‏فروش، مردانى كه حالات زنانه از خود بروز مى‏دهند، متولدين از حرام و كسانى كه مادرشان در ايام عادت به آن‏ها باردار شده
است.»

راوى حديث مى‏گويد: مدتى گذشت تا اينكه جنگ صفين پيش آمد، همان مرد به همراه لشكريان معاويه در جنگ صفين به هلاكت رسيد و راستى گفتار امام على عليه السلام روشن شد.

اصولا اين كه مومن نمى‏تواند بدون عشق و محبت اهل بيت عليهم السلام زندگى كند و در مقابل، انسان‏هاى منحرف و گمراه و منافق هم نمى‏توانند آل الله عليهم السلام را از ته دل دوست داشته باشند، يك حقيقت ترديدناپذير است و كلام زيباى على عليه السلام در ذيل روايت اصبغ نباته، اين حقيقت را واضح‏تر مى‏نمايد. او مى‏گويد: در مسجد كوفه و در محضر اميرمؤمنان على عليه السلام بودم كه غلام سياهى را به اتهام سرقت‏به محضر آن حضرت آوردند. بعد از سه بار اقرار وى به دزدى و اثبات آن در نزد على عليه السلام، امام دستور داد تا دست راست او را قطع كنند. آن غلام با دست چپ، دست‏بريده خويش را در حالى كه خون از آن مى‏ريخت، برداشته و از محضر امام بيرون رفت. در اين موقع يكى از خوارج و دشمنان حضرت به نام «ابن كوا» خواست از فرصت استفاده كند و آن غلام را كه از دوستداران اهل بيت عليهم السلام بود به بدگويى بر عليه امام على عليه السلام تحريك نمايد، لذا به او گفت: «اى غلام دست تو را چه كسى قطع كرد؟!

 

او در جواب ابن كوا چنين گفت:

«قطع يمينى امام التقى، و ابن عم المصطفى شقيق النبى المجتبى، ليث الثرى، غيث الورى، حتف العدى و مفتاح الندى و مصباح الدجى. قطع يمينى امام بدرى احدى مكى مدنى ابطحى هاشمى قرشى دست راستم را كسى بريد كه پيشواى متقيان و پسر عمو، برادر پيامبر صلى الله عليه و آله، شير روى زمين، باران بيابان‏ها، كوبنده دشمنان و چراغ فروزان در تاريكى‏هاست. دست راستم را پيشوايى قطع كرد كه قهرمان نبردهاى بدر و احد بود. او سرور مكه و مدينه و ابطح است و از دودمان هاشم و قريش است. »

بعد از اين مدح و ثناى زيبا، بليغ و طولانى، راه خودش را گرفت و رفت. ابن كوا با شگفتى تمام خود را به محضر على عليه السلام رسانده و گفت: يا اباالحسنين! تو دست آن غلام سياه را قطع كردى و او در كوچه و بازار با زيباترين عبارات و بهترين كلمات تو را مدح و ثنا مى‏گويد. امام دستور داد غلام را حاضر كنند. سپس از او پرسيد: «اى غلام! من دست تو را بريدم و تو مرا مدح و ثنا مى‏گويى؟!» او پاسخ داد: «يا اميرالمؤمنين! تو دست مرا به حكم خداوند و رسول او بريدى و به حق بريده‏اى و به واجب خدا و رسول عمل كرده‏اى! چگونه تو را نستايم؟»

اميرمؤمنان عليه السلام دست‏بريده او را گرفته و با عباى خود پوشانيد و دو ركعت نماز خوانده و دعا كرد و بعد آن را بر جاى خود قرار داد. آنگاه عبا را برداشت، دست غلام را به اذن الهى سالم يافتند.

آنگاه به عبدالله بن كوا روى كرده و فرمود: «ياابن الكوا، ان لنا محبين لو قطعنا الواحد منهم اربا اربا ما ازدادوا الا حبا و لنا مبغضين لو العقناهم العسل ما ازدادوا الا بغضا (32

اى ابن كوا! ما دوستانى داريم كه اگر ايشان را قطعه‏قطعه كنيم جز بر دوستى و محبت آنان نسبت‏به ما نيفزايد و دشمنانى داريم كه اگر عسل خالص در گلوى آن‏ها بريزيم جز بر دشمنى نسبت‏به ما نخواهد افزود.»

پايان

پى‏ نوشت‏ها:

15) نهج‏البلاغه، صبحى صالح، حكمت 112.

16) شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 18، ص 275.

17) مستطرفات السرائر، ص 640.

18) تفسير قمى، ج 2، ص 171 و 172.

19) امالى صدوق، ص 209، مجلس 37.

20) بحارالانوار، ج 8، ص 148.

21) غررالحكم با ترجمه آقا جمال، ج 2، ص 480.

22) تاويل الآيات الظاهرة، ص 642.

23) اعلام الدين ديلمى، ص 448.

24) همان، ص 461.

25) بصائر الدرجات، ص 364.

26) مستدرك، ج 1، ص 168.

27) نهج‏البلاغه، خطبه 127.

28) غررالحكم، ش 2740، بحارالانوار، ج 10، ص 92.

29) بحارالانوار، ج 35، ص 315.

30) امالى صدوق، ص 209.

31) بحار الانوار، ج 27، ص 147.

32) همان، ج 34، ص 267- التحصين ابن طاووس، ص 613.

 

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.