اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

دست‌هايي که به زمين ميخ و سرهايي که از تن جدا شدند

- بخش اول

صادق وفايي: سردار جعفر جهروتي‌زاده يکي از نيروهاي ايثارگر و بي‌ادعايي است که زحمات زيادي براي انقلاب و جنگ کشيده و در اين راه زخم‌هاي زيادي برداشته است. او در سال‌هاي ابتدايي جنگ به‌عنوان فرمانده گردان تخريب تيپ و سپس لشکر 27 محمدرسول‌الله (ص) انجام وظيفه کرد و سپس نيروهاي چريکي ايراني و کردهاي عراقي را براي عمليات‌هاي پارتيزاني در خاک عراق سروسامان داد و فرماندهي کرد.

دست‌هايي که به زمين ميخ و سرهايي که از تن جدا شدند

به گزارش خبرگزاري مهر، خاطرات جهروتيزاده در قالب کتاب «نبرد درالوک» اثر محمود جوانبخت سال 1386 توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد و در حال حاضر با نسخههاي چاپ دوازدهم در بازار نشر حضور دارد.

ديماه سال 1400 گفتگويي را درباره دو عمليات برونمرزي ظفر 5 و جادهترانزيت با جهروتيزاده انجام داديم. اين دو عمليات برونمرزي و پارتيزاني با فرماندهي جهروتيزاده در خاک عراق انجام شدند و صدمات و آسيبهاي زيادي به نيروهاي بعثي وارد کردند. اين گفتگوي مفصل در قالب دو قسمت منتشر شد که در دو پيوند زير قابل دسترسي و مطالعه هستند:

 

* «مقرهاي حزب بعث و استخبارات شهر درالوک چگونه سقوط کردند؟ / نماز را در کليسا خوانديم»

* «جاده ترانزيت اروپا به عراق چطور ناامن شد؟ / مواد منفجره کم بود ولي با ذکر يا زهرا پل را پايين آورديم»

جهروتيزاده همانطور که اشاره کرديم، در طول سالهاي دفاع مقدس بارها زخمي شد که روايت دوبار از اينزخميشدنها در مطلبي که در ادامه ميآيد، درج شده است.

در ادامه قسمت اول مقاله مرور خاطرات جعفر جهروتيزاده را از ابتدا تا پيروزي انقلاب و سپس شروع جنگ تحميلي ميخوانيم:

 

* از ابتدا تا انقلاب

جعفر جهروتيزاده سال 1340 در شهر قم متولد شد و مقدمه تخريبچي شدنش در سالهاي جنگ را ميتوان در روزهاي مبارزات انقلاب اسلامي جستجو کرد که ميگويد با طرز ساختن سلاح انفجاري «سهراهي» آشنا شده که با سهراهي لوله آب ساخته ميشد. او در روزهاي پيش از انقلاب که مربوط به دوره نوجواني زندگياش ميشود، چندبار از قم به تهران رفت و يکبار بهدليل پوشيدن کفشهاي کتاني توسط مأموران گشت و تفتيش، از اتوبوس پياده شده و به قول خود کتک مفصلي خورد. پس از مدتي هم آزاد شد.

روزي که همافرها در مدرسه علوي با امام خميني (ره) ملاقات کردند، جهروتيزاده نيز حضور داشت و با پيروزي انقلاب در تهران ماندگار شد. 17 اسفند 57 خبر رسيد در سنندج مشکلاتي پيش آمده و احتمال درگيري وجود دارد. در نتيجه همراه عدهاي به آن شهر رفت. در آن زمان رهبران گروههاي مختلف کرد، بيشتر دنبال توافق با جمهوري اسلامي بودند و هرگونه درگيري را محکوم ميکردند. اما مدتي بعد به دشمنان سرسخت جمهوري اسلامي و معتقدان به تجزيه ايران مبدل شدند. در نتيجه آيتالله طالقاني بهسرعت شورايي را از کردهاي منطقه تشکيل داد.

 

* درگيري با جداييطلبها و حضور در پاوه

جهروتيزاده 28 اسفند 57 از سنندج به تهران بازگشت و زماني که ماجراي گنبد در اول فرودين 58 پيش آمد، همراه عدهاي ديگر به آن شهر اعزام شد. يکي از خاطرات او از آن دوران اين است که گاهگاهي نيروهاي ضدانقلاب تيراندازي ميکردند و گاهي هم نيروهاي انقلاب. اين درگيريها در تاريخ 8 فرودين 58 با امضاي يکتوافقنامه بين ترکمنها و کميته مرکزي و دولت، و اعلام آتشبس به پايان رسيد. جهروتيزاده نيز در 10 فروردين 58 به تهران بازگشت. او دوباره به سنندج رفت و روز 12 فروردين 58 يعني روز رفراندوم جمهوري اسلامي، در پادگان سنندج بود. اواخر فروردين هم از سنندج به تهران رفت و مجدداً راهي گنبد شد. 10 تيرماه 58 هم به تهران بازگشت و چند روز را در بيت امام خميني (ره) به سر برد.

در نيمه تيرماه 58 سنندج بهطور کامل در دست ضدانقلاب بود و فقط گروه جوانمردها در صداوسيماي سنندج مستقر بودند. در مرداد 58 درگيريهاي مسلحانه شروع شد و شهر تقريباً بهطور کامل به دست ضدانقلاب افتاد. با تصرف سنندج، ضدانقلاب با بيش از 12 هزار نفر، شهر پاوه را محاصره کرد. جهروتيزاده نيمه مرداد 58 با دو نفر ديگر با يک هليکوپتر 214 به پاوه رفت. نيروهاي ايران باقيمانده در پاوه، شامل پاسداران اعزامي و بومي حدود 170 نفر بودند. در همانروزها دکتر مصطفي چمران همراه دو نفر از پاسداران با يکفروند هليکوپتر قصد فرود در محل هلال احمر پاوه را داشتند که هليکوپتر مورد اصابت قرار گرفت اما آسيب جدي نديد و خلبان شجاعش توانست فرود بيايد و چمران و همراهانش را پياده کند. چمران با همان تعداد اندک که در چندنقطه شهر، سامان داد، توانست جلوي پيشروي ضدانقلاب را بگيرد. در ادامه، در حمله ضدانقلاب به بيمارستان پاوه، 48 نفر از پاسداران مجروح به شهادت رسيده و 18 نفر از آنان به طرز فجيعي سر بريده شدند.

* اعلام غيرقانونيبودن حزب دموکرات کردستان

جهروتيزاده در روايت ماجراي سقوط هليکوپتر مجروحان در پاوه، ميگويد خانم پرستاري بود که تا لحظات آخر که دشمن ميخواست وارد بيمارستان شود، جنگيده بود و مجروحان را مداوا کرده بود. اين خانم پرستار در پي سقوط هليکوپتر به شهادت رسيد. سنندج کاملاً در دست ضدانقلاب بود که در 28 مرداد 58 با پيام امام خميني (ره) و تصميم شوراي انقلاب اسلامي مبني بر اعلام غيرقانونيبودن حزب دموکرات کردستان، تعدادي از نيروهاي ارتش به سنندج آمدند و سپاه در سنندج تقويت شد. هوانيروز و نيروي هوايي ارتش هم وارد عمل شدند.

* نجات نيروهاي محاصرهشده در باشگاه افسران پادگان سنندج

پس از پيام امام (ره)، جهروتيزاده به سنندج رفت و عملياتي را براي آزادکردن نيروهاي خودي که در محاصره ضدانقلاب در باشگاه افسران بودند، پياده کرد. تعداد نيروهاي همراه او 25 تا 30 نفر بيشتر نميشد و تعداد افرادي که پس از درگيري به باشگاه افسران رسيدند، به 6 تا 7 نفر نميرسيد. طبق روايت جهروتيزاده چيزي نمانده بود نيروهايي که در باشگاه افسران بودند، به دليل بيغذايي و نبودن آب و امکانات به شهادت برسند. چون نيروهاي معارض آب را به روي افراد محاصرهشده در باشگاه افسران بسته بودند.

در گرماگرم پيروزيهاي پادگان سنندج، دو فروند از هليکوپترهاي هوانيروز توسط ضدانقلاب مورد اصابت قرار گرفت. يکي از هليکوپترها کنار پادگان سنندج سقوط کرد و ديگري کنار باشگاه افسران. خلبان يکي از اين هليکوپترها يکتنه 48 ساعت با ضدانقلاب مبارزه کرد و با طي مسافت طولاني باشگاه افسران تا پادگان، خود را به سنندج رساند.

 

* ورود به بانه و اولين آشنايي با احمد متوسليان

جعفر جهروتيزاده اوايل شهريور 58 به بانه رفت. «مفتيزاده به همراه مرحوم داريوش فروهر و چندنفر ديگر براي بررسي مسائل کردستان به منطقه آمده بودند.» (صفحه 26) آن روزها فرمانده نيروهاي مستقر در فرمانداري بانه غلامعلي پيچک بود. شهيداني چون محمد توسلي و غلامرضا مطلق هم در آن برهه در بانه حضور داشتند. جهروتيزاده ميگويد آنجا در بعضي از درگيريها بود که فردي بالاي سر نيروها ميآمد و تذکراتي ميداد: کمرتان را بخوابانيد! فلان کنيد، بهمان کنيد! «بعد از مدتي فهميديم که او احمد متوسليان است.» نيروهاي حاضر در بانه بهدليل حملات ضد انقلاب، در فرمانداري اين شهر طي 24 ساعت سه شيفت نگهباني داشتند.

 

* اعلام جنگ دموکرات و کومله به جمهوري اسلامي

بهدنبال جلسه شوراي انقلاب اسلامي در 28 مرداد 1358 در تاريخ 11 شهريور 58، رهبران حزب دموکرات کردستان و کومله رسماً به دولت جمهوري اسلامي ايران اعلام جنگ کردند. جهروتيزاده در خاطرات خود از آن روزها از تقي رستگار و شهيد وليالله جناب بهعنوان دوستان آن دوره و همراهانش در نگهبانيهاي پادگان سنندج نام ميبَرَد.

 

* ورود خلخالي به بانه و ترس تجزيهطلبها

يکروز پس از درگذشت آيتالله طالقاني يعني روز 20 شهريور 58 حجتالاسلام خلخالي به بانه رفت. جهروتيزاده که در اين رويداد، همراه خلخالي بوده، ميگويد وقتي به طرف فرمانداري راه افتادهاند، پرنده در خيابان پر نميزده و همه از ترس خلخالي پنهان شده بودند. او ميگويد «وقتي وارد فرمانداري شديم فهميديم آقاي خلخالي در زمان شاه مدتي در بانه تبعيد بوده و مردم آنجا او را ميشناسند. اين بود که کاسههاي شير و نان به طرف فرمانداري سرازير شد.» خلخالي اعلاميه داد مردم اسلحههاي خود را تحويل بدهند و با حضور در بانه، برخي را اعدام کرد و به برخي هم حکم عفو داد.

در ادامه و پس از رفتن خلخالي، بعضي از مسئولين تشخيص دادند نيروهاي پاسدار ديگر نميتوانند داخل فرمانداري بانه بمانند. در نتيجه نيروهاي شهرباني اعزامشده از مناطق مختلف کشور جايگزين آنها شدند. جهروتيزاده روايت کرده در آن برهه ضد انقلاب با نيروهاي شهرباني کاري نداشت و نکته دردناک اين بود که مأمور جمهوري اسلامي حقوقش را از جمهوري اسلامي ميگرفت اما براي ضدانقلاب زندانباني ميکرد. اواخر مهرماه 58 بود که جهروتيزاده و ديگر نيروهاي مدافع را به پادگان منتقل کردند. او ميگويد بعدها متوجه شدهاند انتقالشان به پادگان فريب و خيانت بوده است. پس از انتقال از فرمانداري به پادگان، احمد متوسليان فرمانده کل نيروهاي اعزامي سپاه شد.

 

* شرايط سخت و مرگبار مدافعان در بانه و خيانت فرمانده پادگان

طبق خاطرات جهروتيزاده در پادگان بانه شرايط خيلي سختي وجود داشت و نيروها از شيرخشکهاي بستهبنديشده و پودر آناناس و چيزهاي ديگر که در انبار پادگان مانده بود تغذيه ميکردند. اين مواد و خوراکيها هم را جيرهبندي کرده بودند. علياکبر حاجيپور يکي از نيروهايي است که در آن برهه در پادگان بانه حضور داشت و همانطور که ميدانيم بعدها بهعنوان فرمانده تيپ عمار لشکر 27 محمدرسولالله (ص) در مرحله سوم عمليات والفجر 4 به شهادت رسيد.

در روزهاي سخت پادگان بانه، احمد متوسليان بيشتر اوقات به نيروها تمرين نظامي ميداد که به گفته جهروتيزاده آموزشهاي نظامياش وحشتناک بود.

نيروهاي اعزامي سپاه در پادگان بانه بودند که هيئتهاي مختلف از جمله هيئت حسين نيت به اين شهر سفر کرده و با ضدانقلاب گفتگو ميکردند. اين گروهها در نهايت بدون گرفتن نتيجه مثبتي، به مرکز بازگشتند. جهروتيزاده در خاطراتش ميگويد فرمانده پادگان بانه که يکسرهنگ ارتشي بود، به هيچوجه همکاري نميکرد و فردي خائن بوده است. او اسم اين فرد را ذکر نکرده اما يکي از خيانتهايي که براي او برشمرده مربوط به زماني است که بنا بود نيروهاي اعزامي سپاه با هليکوپتر به کرمانشاه منتقل شوند. در نتيجه متوسليان مقابل کارشکنيهاي اين فرمانده، نيروها را دور هليکوپتر جمع کرد و خودش هم ضامن يک نارنجک را کشيد و کنار هليکوپتر ايستاد تا همگي سوار هليکوپتر و از بانه خارج شوند. جهروتيزاده ميگويد «در ارتش تکوتوک افراد خائني بودند و چنين مشکلاتي را به وجود ميآوردند. متوسليان پايش را کرده بود توي يک کفش که بايد بچههاي ما با همين هليکوپتر از اينجا بروند.» (صفحه 32)

متوسليان در مقابل مخالفت فرمانده پادگان، سيلي محکمي به او زد و در نهايت نيروهاي سپاه از پادگان رفتند. اما متوسليان و چهارپنجنفر ديگر که جهروتيزاده هم بينشان بود، در پادگان ماندند. چند روز بعد هم يک هليکوپتر مقداري امکانات آورد و قرار شد چندنفر باقيمانده را به کرمانشاه ببرد. «در آن روزهايي که ما داخل پادگان بانه مستقر بوديم، لشکر 77 خراسان از سردشت به سمت بانه حرکت کرد. سر ستون داخل شهر بود و ته ستون در جاده سردشت، که با ضدانقلاب درگير شدند و تلفات خيلي سنگيني دادند. ما از همان پادگان با همه امکانات اندکمان و با خمپاره از آنها پشتيباني کرديم.» (صفحه 33)

 

* ديدن آموزش کار با سلاحهاي سنگين در سنندج

جهروتي زاده به کرمانشاه و سپس به مرخصي رفت. سپس به سنندج رفت و يکماه آنجا ماند. ناصر کاظمي و غلامرضا مطلق هم به پاوه رفتند. در پاوه ناصر کاظمي بهعنوان فرماندار و رضا مطلق هم به پيشنهاد متوسليان، فرمانده سپاه اين شهر شد. متوسليان سپس به سنندج رفت و از آنجا به پاوه و سپس به مريوان رفت. جهروتيزاده در سنندج کار با اسلحههاي سنگين مانند تيربار کاليبر 50 را آموخت.

پس از سازماندهي نيروها در سنندج، طرح يک عمليات ريخته شد تا يک روستا را در 90 کيلومتري سنندج پاکسازي کنند. جهروتيزاده در اين عمليات در منطقه درگيري جا ماند و با ضدانقلاب درگير شد. در اين درگيري دو گلوله به پايش اصابت کرد و به ناچار حدود پنجششروز در کوهها سرگردان بود تا توانست خود را به نيروهاي خودي برساند. او به يکي از پايگاهها و سپس يک بيمارستان در سنندج منتقل شد. با وجود اينکه ماجراي عمليات و سرگرداني در کوهها هشتروز طول کشيد، جهروتيزاده بيش از چندساعت در بيمارستان نماند و پس از مداواي سرپايي از بيمارستان خارج شد. او پس از مدتي از سنندج به جوانرود رفت و پس از چندروز هم به عنوان مسئول پايگاه قلعه شيخاني کامياران معرفي شد.

 

* شهيدان کامياران؛ دستهايي که به زمين ميخ و سرهايي که از تن جدا شدند

جهروتيزاده در کامياران مسئوليتهاي مختلفي را به عهده گرفت؛ ازجمله مسئول آموزش نظامي و دست آخر هم فرماندهي نيروهاي اعزامي به اين منطقه. پاکسازي روستا به روستا در کامياران يکي از موارد کلي کارنامه جهروتيزاده در کردستان است که عمليات در روستاي ماويان يکي از نمونههاي آن است. در اين عمليات نيروها دو قسمت شدند؛ 12 نفر به يکسمت رفتند و گروه ديگري هم با جهروتيزاده ماندند که اين گروه هم به دو قسمت تقسيم شدند. وقتي جهروتيزاده و همراهانش به عقب برگشتند، خبري از آن 12 نفر نداشتند اما يکهفته پس از عمليات، يکوانت جلوي مقر سپاه رسيد که جنازه آنها را آورده بود. «بچهها را به طرز فجيعي به شهادت رسانده بودند. راننده که به شدت منقلب شده بود ساکن همانروستا بود. ميگفت که اين بچهها در محاصره ميافتند و بعد اسير ميشوند. افراد ضدانقلاب هم ابتدا آنها را شکنجه ميکنند. او ميگفت: دستهايشان را با ميخ به زمين کوبيده و بعد سر بعضي از آنها را از تن جدا کرده بودند.» (صفحه 39 به 40)

* آغاز جنگ تحميلي و پيوستن به گروه شهيد چمران

روز آغاز تجاوز عراق به خاک ايران و شروع جنگ تحميلي، جعفر جهروتيزاده در کامياران بود. او پس از مدتي به مرخصي و سپس به اهواز رفت و به گروه جنگهاي نامنظم دکتر مصطفي چمران پيوست. نيروهاي اين گروه، هرشب عملياتهاي چريکي را با نيروهاي کمي سامان ميدادند و با زدن ضربه به دشمن، به سمت مواضع خودي بازميگشتند. بين اين نيروها يک سرهنگ نيروي زميني ارتش هم حضور داشت که چگونگي کار با موشک بازوکا را به نيروها از جمله جهروتيزاده آموزش داد. جهروتيزاده شبي همراه با پسرعمويش در يکي از اين عملياتهاي چريکي، هنگام بازگشت از جمع نيروها جا ماند اما موفق شد با سختي و مرارت جان خود را نجات دهد.

جهروتيزاده در دوران حضور در گروه نيروهاي شهيد چمران، با فردي بهنام داود دوست شد و اطلاعات و آموزشهاي تخريبچيگري را فرا گرفت.

 

* زخميشدن در عمليات «فرمانده کل قوا خميني روح خدا»

نيروهاي تحت فرماندهي شهيد چمران پس از مدتي ازا هواز بهسمت آبادان رفتند و جهروتيزاده حدود 40 روز در اين منطقه بود. سپس به دارخوين رفت و در عمليات «فرمانده کل قوا خميني روح خدا» که پس از عزل بنيصدر در 21 خرداد 60 در اين منطقه اجرا شد، حضور پيدا کرد. در آن روزها شهيد حسين خرازي مسئول محور دارخوين بود. جهروتيزاده روايت ميکند در عمليات مورد اشاره، دو گردان عراقي از سمت جاده ماهشهر آنها را دور زده بودند و نيروهاي ايراني از اين خطر بياطلاع بودند.

جهروتيزاده در اين عمليات بر اثر اصابت يکگلوله به سرش بيهوش شد و سهشب بعد به عقب منتقل شد. اما نيروهاي ايراني با مقاومت زياد از سقوط خاکريزي که در آن حضور داشتند، جلوگيري کردند.

 

* ملحقشدن به متوسليان در مريوان و تسليم فرماندهان ضدانقلاب حزب رستگاري

جهروتيزاده پس از ترخيص از بيمارستان به سپاه کامياران رفت و از آنجا تسويه کرد و براي بار دوم به مريوان رفت تا به احمد متوسليان ملحق شود. در آن زمان افراد حزب رستگاري (گروهي از ضد انقلاب به رهبري شيخ عثمان که از طرف دشمنان انقلاب به ويژه آمريکا و عراق حمايت ميشدند) در روستاهاي اورامانات مستقر بودند.

در آن روزها، دو تن از مسئولان گروهانهاي حزب رستگاري ميخواستند تسليم شوند اما دچار ترس و وحشت بودند. آنها شبانه و بهطور مخفيانه، بدون اينکه سران حزب مطلع شوند خود را به نيروهاي سپاه رساندند. نيروهاي تحت فرماندهي متوسليان پس از هماهنگي با پاوه، به کمک همين نيروهايي که تسليم شدند، به روستاهاي اورامانات حمله کردند. پس از دو روز درگيري روستاها آزاد شدند و 500، 600 نفر هم از افراد حزب رستگاري تسليم شدند. اما نيروهاي سپاه خبردار شدند شيخ عثمان فرار کرده است.

* انجام عمليات محمدرسولالله (ص) و تشکيل تيپ تلفيقي توسط متوسليان

پس از اين موفقيت بود که عمليات موفق بعدي يعني محمدرسولالله (ص) با همکاري احمد متوسليان در مريوان و محمدابراهيم همت در پاوه انجام شد. اين عمليات 12 دي سال 60 انجام شد و پيروزي بزرگي براي نيروهاي سپاه محسوب ميشد. يکي از خاطرات جهروتيزاده از آن برهه، ترس شديد و مضاعفي است که نيروهاي ضدانقلاب از احمد متوسليان داشتند.

بلافاصله پس از عمليات محمد رسولالله (ص) بود که بحث تشکيل يکتيپ تلفيقي از نيروهاي مريوان و پاوه به فرماندهي متوسليان مطرح شد و تقريباً دو هفته پس از عمليات، اين تيپ تشکيل شد. جهروتيزاده هم بهعنوان فرمانده گردان تخريب آن انتخاب شد. نام تيپ هم همانطور که ميدانيم «محمد رسولالله (ص)» بود.

علت انتخاب جهروتيزاده بهعنوان فرمانده گردان تخريب تيپ محمد رسولالله (ص)، اين بود که پيشتر در گروه نيروهاي شهيد چمران، نزد داود کار تخريب را فرا گرفته بود. ضمن اينکه براي مدت کوتاهي هم در پادگان منجيل، دوره آموزش تخصصي تخريب را ديده بود. او پس از اينکه تأسيس گردان تخريب تيپ 27، سراغ تيپ امام حسين (ع) رفت و از نظر امکانات از آنها کمک گرفت. اين مساله نيز قابل ذکر است که جهروتيزاده در آن دوران، علاوه بر مسئوليت فرماندهي گردان تخريب، مسئوليت آموزش نظامي تيپ را هم به عهده داشت.

 

* گمشدن مالک در شب فتحالمبين و توسل به حضرت زهرا (س)

در شب آغاز عمليات فتحالمبين، جهروتيزاده بهعنوان جانشين گردان مالک از تيپ 27 همراه اين گردان به منطقه درگيري رفت و چون محمود شهبازي در ساعات اوليه عمليات به شهادت رسيد، فرماندهي اين گردان به جهروتيزاده محول شد. به گفته او هوا در آن شب بسيار تاريک و ظلماني بود و مسئوليت حفظ جان نيروهاي گردان مالک به عهده او بود؛ 200 بسيجي و 160 يا 170 نفر ارتشي. پيش از رسيدن به نقطه درگيري، گردان در تاريکي شب گم شد اما جهروتيزاده با توسل به حضرت زهرا (س) توانست خود را به موقعيت صحيح از پيشتعيينشده برساند.

يکي از خاطرات مهم جهروتيزاده از صبح آغاز عمليات فتحالمبين، مورد اصابت قرار گرفتن هليکوپتر خودي توسط نيروهاي دشمن است که خوشبختانه نيروهاي خود موفق شدند خلبانهايش را پيش از انفجار هليکوپتر نجات دهند.

موفقيتهاي فتحالمبين و خطر اسارت صدام باعث شد نيروهاي بعثي بهشدت خشمگين شوند. جهروتيزاده روايت ميکند: عراقيها «براي گرفتن انتقام از ما تعدادي از بچهها را که دستگير کرده بودند روي جاده دهلران در منطقه دشت عباس با دست و پاي بسته خواباندند و در حالي که بچهها با چشمهايشان تانکهاي عراقي را ميديدند تانکها از روي بدنهايشان عبور کردند و اين در حالي بود که اين عزيزان تا آخرين لحظات ذکر حضرت زهرا (س) را بر لب داشتند.» (صفحه 66 به 67)

وضعيت تجهيزات تيپ 27 پس از عمليات فتحالمبين بسيار خوب و به اصطلاح روبهراه شد و خودرو و سلاحهاي مختلفي به دست نيروهاي اين تيپ افتاد. پس از پايان عمليات نيروهاي گردان تخريب تحت نظارت جهروتيزاده مأمور شدند ميدانهاي مين مناطق آزادشده را پاکسازي کنند.

 

* زخميشدن در بيتالمقدس و فرار به جبهه

در شروع عمليات بيتالمقدس، مسئوليت گردان تخريب تيپ 27، اجراي مانورها و رزمهاي شبانه پيدرپي براي نيروها با جهروتيزاده بود. متوسليان جمله معروفش را به نيروها در آستانه اين عمليات گفته بود: «ما سلاح نداريم و هرکس اسلحه ميخواهد، از دشمن بگيرد.» بههميندليل خيلي از نيروهاي تيپ، شب عمليات دست خالي وارد ميدان شدند و وقتي خط اول دشمن شکست، توانستند به سلاح مجهز شوند. در مرحله اول بيتالمقدس، گلولهاي به دست جهروتيزاده اصابت کرد و زخمي شد. اما اهميتي نداده و کار را ادامه داد که چشمهايش سياهي رفت و پشت خاکريز افتاد. بههميندليل به عقبه منتقل شد و از اصفهان سر درآورد.

جهروتيزاده پس از بستريشدن در اصفهان، نيمهشب از بيمارستان بيرون زد و خود را به يکي از هواپيماي C130 که مجروح جابهجا ميکردند، رساند و توانست با آن به اهواز برود. او موفق شد خود را به مراحل دوم و سوم عمليات بيتالمقدس برساند. جهروتيزاده ميگويد در مرحله دوم بيتالمقدس؛ «به قدري آرپيجي زده بودم که از گوشم خون ميآمد. دو تا خمپاره کار گذاشته بودم و با اينکه يک دست هم بيشتر نداشتم، مرتب خمپاره 60 روي سر دشمن ميريختم.» (صفحه 80) درباره مرحله سوم اين عمليات هم چنينروايتي دارد که هر چقدر به خرمشهر نزديک ميشدهاند، ميدان مين دشمن بيشتر ميشده است. بعدها در اطراف خرمشهر حدود 95 هزار مين خنثي و جمعآوري شد.

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.