شعر از غلامرضا سازگار ( ميثم)
جان به لب اصغر و بر صورت جانان خندد
ژاله بر چهره و اين غنچه ي گريان خندد
تا که افزون نکند داغ علي اکبر را
تشنه لب اصغر از آن بر رخ جانان خندد
شد کباب از اثر خنده ي او قلب رباب
طفل ششماهه که ديده است به ميدان خندد
هدفش بود در آغوش پدر جان دادن
چون علي ديد که شد مشکلش آسان خندد
ميهمان بود علي اصغر و عطشان جان داد
سنگدل حرمله بر غربت مهمان خندد
سوخت از آتش بيداد «حسان» گلشن دين
پس از اين گل به گلستان به چه عنوان خندد
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.