اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

حيراني جمال

شعر از صائب تبريزي

حيراني جمال

شد استخوان ز دورِ فلک توتيا مرا

باري دگر نماند درين آسيا مرا

 

درويشيام به سايه ديوار ميبرد

هر چند زيرِ بال خود آرد هما مرا

 

فارغ ز کامِ هر دو جهانم که کرده است

حيرانيِ جمالِ تو بيمدّعا مرا

 

دُرِّ يتيم را چه شناسد صدف که چيست

سهل است اگر سپهر نداند بها مرا

 

مهمانِ کِشتِ خويشم، اگر نيک اگر بد است

حاشا که هيچ شکوه بوَد از قضا مرا

 

خشم است خوردنِ من و عيب است پوششم

اين است از زمانه لباس و غذا مرا

 

در معنيام فقير و به صورت توانگرم

چون غنچه هست خرقه به زيرِ قبا مرا

 

پايِ به خواب رفته کوهِ تحمّلم

نتوان به تيغ کرد ز دامن جدا مرا

 

از کوهِ غم، اگر چه دو تا گشته قامتم

نشکسته است آبله در زيرِ پا مرا

 

خون در تلاشِ جامه الوان نميخورم

سالي بس است کعبهصفت يک قبا مرا

 

از چرخِ منّت پرِ کاهي نميکشم

گر استخوان ز درد شود کهربا مرا

 

از سايهام اگر چه به دولت رسند خلق

يک مشت استخوان نبوَد چون هما مرا

 

صائب نبسته است کسي پاي سِيرِ من

زندان شده است بندِ گران وفا مرا

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.