«پدرم، با آنکه سوادي به آن صورت نداشت، اما قاري قرآن بود و از مريدان مرحوم آيتالله حاج سيد احمد طالقاني آلاحمد؛ که روحاني سرشناس محل ما بود و پدر جوانمرد فاضل، زنده ياد جلال آلاحمد. از طرفي، مادرم حدود چهل سال است افتخار مداحي حضرت قمر بنيژهاشم (عليه السلام) را دارد. از زمان بچگي کلمات را به هم ميبافتم. مشخصاً از سنين سيزده چهارده سالگي.»
محمدرضا آقاسي، متولد 24 فروردين 1338 بود، در تهران و خانهاي در نزديکي امامزاده سيد ناصرالدين. ششمين فرزند خانوادهاي مذهبي بود. پدرش مغازه کبابي داشت و مادرش از مداحان بود که بر روحيه شعرخواني و سرودن او تأثير گذاشتند.
آقاسي آنطور که خودش ميگويد تحصيلاتش را در مقطع سوم راهنمايي به پايان رساند و دو سال در هنرستان تجسمي پسران تحصيل کرد، اما به دليل اختلاف نظر با مسئولين، ادامه تحصيل را رها کرد و در تسليحات ارتش شاغل شد: «دو سالي هنرجوي هنرستان هنرهاي زيبا شهر تهران بودم. منتها، از آنجا که به نحوه آموزش متون درسي و مديريت خشک و بيبهره از ظرافتهاي تعليم و تعلم هنري اوليا امور هنرستان اعتراض داشتم، با مدير، ناظم و بعضي از اساتيد آنجا برخورد پيدا کردم. روي همين حساب هم، دو سال پياپي مرا مردود کردند و دست آخر سال سوم؛ اخراجم کردند. بعد از آن ماجرا، مدتي در تسليحات ارتش کار ميکردم. اين وضع ادامه داشت تا حوالي تابستان 1357 که با اوج گيري مسائل انقلاب، از تسليحات هم زدم بيرون.»
او از سال 1351 شروع به سرودن شعر کرد، اما عمده فعاليت ادبي او پس از انقلاب اسلامي و در دهه 1360 بود. آقاسي در انجمنهاي ادبي پيش از انقلاب عضو بود و پس از انقلاب از اساتيدي چون مهرداد اوستا و يوسفعلي ميرشکاک بهره برد. مدتي هم در جبهههاي جنگ ايران و عراق حضور داشت و در مناطق شوش دانيال، جزيره مجنون، سه راه جفير و شلمچه فعاليت کرده بود.
آثار و اشعار
محمدرضا آقاسي، در قالب مثنوي شعر ميگفت، چون اين قالب او را براي بيان مضامين پرشور و اعتراضياش آزادتر ميگذاشت و اين با روحيات و شيوه خاص شعرخوانياش هم هماهنگتر بود. او هر مجلسي که ميرفت جماعت مشتاق شعر فارسي را به اشک و حماسه و مهرباني و لبخند و بيم و اميد و عشق و اعتراض و... ميهمان ميکرد. حافظه خوبي داشت و موقع شعر خواندن يک نفس چند بيت را ميخواند و يکي دو ساعت جماعت را ميخکوب ميکرد.
اين شيوه و لحن خاص شعرخواني و البته ظاهرش با آن موهاي بلند مجعد و آشفته و حرکات پرشور دست و سرش باعث شد او بيش از پيش شناخته شود، مثنوي معروفش در رثاي امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف، مدتها جمعه صبح از تلويزيون پخش ميشد و آنقدر تأثيرگذار بود که کوچک و بزرگ آن را حفظ بودند:
خبر آمد خبري در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شايد اين جمعه بيايد، شايد
پرده از چهره گشايد، شايد
دست افشان، پاي کوبان ميروم
بر در سلطان خوبان ميروم
ميروم بار دگر مستم کند
بي سر و بي پا و بي دستم کند
ميروم کز خويشتن بيرون شوم
در پي ليلا رخي مجنون شوم
آقاسي توانست شعر آئيني را به درک مخاطب عام نزديک کند، او مضامين پيچيده را ساده ميگفت اما هرگز از اصالت و عمق مفاهيم ديني و مذهبي آن نميکاست. به اين ترتيب بود که اشعارش توانست جايگاه ويژهاي در ميان اشعار آئيني و عموم مردم داشته باشد و در دهههاي 60 و 70 از مقبوليت عمومي بالايي برخوردار شود. از ويژگيهاي شعرهاي او ميتوان به مفاهيم اصيل، رسالت شعر آئيني و نقد مشکلات معاصر شعر آئيني پرداخت. خودش ميگويد: «بايد ايمان داشته باشي که ذاتاً فقيري و غني مطلق خداست و باب جود و عطاي خدا، آل محمد (ع) هستند. بايد کاسه گدايي برداري، بروي در خانه اهل بيت (ع) را بزني. احساس استغنا و بينيازي هم نبايد داشته باشي. در چنين صورتي؛ مطمئن باش اهل بيت (ع) تو را دست خالي از در خانهشان برنميگردانند. هرچه شکستهتر و زارتر در خانهشان بروي، کاسه گدايي تو را پُرتَر ميکنند. حالا در رابطه با معروفترين شعري که خلايق در اين ملک مرا به آن ميشناسند؛ يعني شيعه نامه، فقط ميتوانم بگويم که من شيعه نامه را از کرم اهل بيت (ع) دارم، نه از خودم؛ که هيچم و هيچ.»
از او سه کتاب به جا مانده که خانوادهاش پس از درگذشت آنها را تنظيم و منتشر کردند.
شيعه نامه: گزيدهاي از اشعار او در مدح اهل بيت که شامل 700 بيت است.
بر مدار عشق: شامل سه هزار بيت از اشعار آقاسي.
حق نمک: يکي ديگر از آثار منتشر شده از او.
يکي ديگر از اشعار معروف او اين است:
با همه لحن خوش آواييام
در به در کوچه تنهاييام
اي دو سه تا کوچه زما دورتر
نغمه تو از همه پر شورتر
کاش که اين فاصله را کم کني
محنت اين قافله را کم کني
کاش که همسايه ما ميشدي
مايه آسايه ما ميشدي
هر که به ديدار تو نائل شود
يک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشي دست داد
سينه ما را عطشي دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سياوش گرفت
نام تو آرامه جان من است
نامه تو خط امان من است
اي نگهات خاستگه آفتاب
بر من ظلمت زده يک شب بتاب
پرده بر انداز ز چشم ترم
تا بتوانم به رُخَت بنگرم
اي نفست يار و مددکار ما
کي و کجا وعده ديدار ما؟
پرکشيدن جان پرشور
محمدرضا آقاسي در 3 خرداد 1384 به دليل عارضه قلبي در سن 46 سالگي درگذشت، پيکر وي 5 خردادماه از مقابل معراج الشهداي تهران تشييع و در قطعه 44 شهيدان بهشت زهرا به خاک سپرده شد. رهبر انقلاب در پي درگذشت او، او را شاعري بسيجي لقب داد و براي درگذشتش پيام تسليت صادر کرد.
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.