اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

تدبير سيدحسن نصرالله براي جايگزيني فرماندهان در حزب‌الله

(بخش اول)

مهدي مشکيني: آيت‌الله عباس کعبي عضو هيئت رئيسه مجلس خبرگان رهبري و جامعه مدرسين حوزه علميه قم و از دوستان نزديک شهيد سيد حسن نصر‌الله است که از نزديک در جريان فرايندهاي شکل‌گيري حزب‌الله دردهه 80 ميلادي قرار داشته است.

تدبير سيدحسن نصرالله براي جايگزيني فرماندهان در حزب‌الله

آيتالله کعبي معتقد است: حزبالله لبنان عليرغم خسارات بزرگي که در جنگ اخير به آن وارد شده است، توانسته است با مديريت و فرماندهي شيخ نعيم قاسم بهعنوان دبيرکل جديد، خود را بازسازي کند و در اين ميان تدابير شهيد سيد حسن نصرالله براي جايگزيني فرماندهان در حزبالله نيز تأثير زيادي داشته است.

مشروح گفتگوي آيتالله کعبي با تسنيم بهبهانه اربعين شهادت سيد حسن نصرالله دبيرکل شهيد حزبالله لبنان را در ادامه ميخوانيد:

 

تسنيم: موضوع گفتوگوي ما مرتبط با وقايع اخير و بهطور خاص شخصيت شهيد نصرالله است؛ براي شروع گفتوگو ميخواهم که درباره دهه 80 ميلادي و روند تشکيل حزبالله لبنان و همچنين آشنايي خودتان با شهيد نصرالله توضيحي بفرماييد.

بنده اواخر سال 61 و ابتداي سال 62 در قالب يک مأموريت چندمرحلهاي از طرف سپاه به لبنان اعزام شدم که مرحله اول، سه ماه و نيم طول کشيد.

در آن مقطع، نيروهاي قواي محمّد رسول الله(ص) به آنجا ـ لبنان ـ رفته بودند و 6 ماه هم از حضورشان ميگذشت؛ جاويدالاثر حاج احمد متوسليان هم تازه اسير شده بود؛ آن موقع مشکلاتي در لبنان بود و من بر اساس يک مأموريت از سپاه عازم لبنان شدم.

شعار «راه قدس از کربلا ميگذرد» هم دقيقاً همان زمان مطرح شده بود و سؤال اين بود که آيا کل نيروها به ايران برگردند يا اينکه با يک سازمان فرهنگي، اجتماعي، تشکيلاتي همراه شوند و کادرسازي نيروهاي جديد لبنان را دنبال کنند.

در آن مقطع، شهيد نصرالله، شهيد سيد عباس موسوي، شهيد راغب حرب و بزرگان و علماي انقلابي لبنان به ايران ميآمدند و با حضرت امام(ره) ديدار ميکردند؛ آن موقع لبنان اشغال شده و اسرائيل تا بيروت هم رسيده بود و حالا انقلابيهاي لبنان با امام(ره) ديدار داشتند که ببينند تکليف چيست؟

از زبان شهيد نصرالله که در اين ديدار حضور داشتند، نقل ميکنم. ايشان ميگفت: خدمت امام (ره) که رسيديم ايشان فرمود تکليف روشن است. به لبنان برگرديد. «إِن تَنصُرُواْ للَّهَ يَنصُركُم وَيُثَبِّت أَقدَامَكُم». همين که امام چنين راهبردي را مشخص کردند، سپاه تصميم گرفت نيروهايي براي کادرسازي و شکل دهي مبارزين لبناني براي جنگ با اسرائيل به لبنان بفرستد.

آن موقع من در سپاه خوزستان بودم. با من تماس گرفتند و گفتند حاضريد به لبنان برويد؟ گفتم بله. در آن سه ماه و نيم اول که ما مستقر شديم، تقريباً روزي 13 - 14 ساعت با شهيد سيد عباس موسوي دبير کل شهيد حزب‌‌الله و بعد با آقاي شهيد سيد حسن نصرالله و علمايي که در بقاع شرقي و در بعلبک بودند، جلسه ميگذاشتيم و اصلاً با هم زندگي ميکرديم.

آقاي نصرالله يکبار در نبي شيث نماز ميخواند و يکبار در بعلبک. شهيد سيد عباس هم همينطور. محل نمازشان جابهجا مي شد و ما آشناييمان آنجا شکل گرفت يعني قبل از تشکيل سازمان حزبالله.

 

تسنيم: آن زمان، شهيد نصرالله با علما و روحانيون قم در ارتباط بود؟

بله در قم تحصيل ميکردند. يادم هست شهيد نصرالله 22 ساله بود و بنده 20 سال داشتم و با هم دوست شده بوديم. ايشان به من ميگفت وقتي امام(ره) فرمود به لبنان برگرديد، اول فکر ميکرديم که امام(ره) ميخواهد به ما روحيه بدهد. بعد فهميديم که پيروزي بر رژيم صهيونيستي با نصرت دين الهيست و اين باعث شد که ما عزممان را جزم کنيم.

 

تسنيم: قبل از اشغال لبنان و سال 1982 شهيد نصرالله ايران بود؟

قبل از اشغال لبنان توسط رژيم صهيونيستي در 1982 آقاي نصرالله ايران بود. به قم آمده بود. سال 60 و ابتداي 61 در حوزه قم به طلاب لبناني و عرب درس ميداد و آنقدر شيرين و قوي درس مي داد که طرفدار و خواهان زيادي داشت اما مسائل لبنان را هم دنبال ميکرد.

 

* استقرار کادر سپاه در بعلبک و آغاز مأموريت سيدحسن نصرالله

تسنيم: درباره حضور همزمان شما با شهيد نصرالله در بعلبک خاطرهاي داريد؟

ايشان از سنين نوجواني يعني 14 -15 سالگي در روستايشان نماينده سياسي اَمَل بود. امام موسي صدر، الهام بخش شهيد نصرالله بود. در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي در کنگره چهارم اَمَل، شهيد نصرالله و مجموعهاي از نيروهاي اَمَل خواهان تغيير اساسنامه بر پايه ولايتفقيه مي شوند و ميگويند ولايت فقيه مشروعيت بخش است و اصل ولايت فقيه را بايد در اساسنامه بگنجانيد تا ما بمانيم که  موافقت نميشود و اينها هم جدا ميشوند و يک تشکيلاتي به نام اَمَل اسلاميه درست ميکنند که دبير اين اَمَل اسلاميه ابوهشام (سيدحسين موسوي) بود.

کادر سپاه هم در بعلبک مستقر شده بود و به اتفاق مجموعه بسيجيهايي که آمده بودند، ماموريتشان آموزش، کار فرهنگي، اجتماعي و کادرسازي بود و محل آموزش اين نيروهايي که ميخواستند با اسرائيل بجنگند هم در پادگان جنتا قرار داشت که البته بعداً اسرائيل آنجا را چند بار بمباران کرد و تعدادي از بچههاي سپاه و تعدادي هم از نيروهاي لبنانيها شهيد و زخمي شدند.

شهيدان نصرالله و سيد عباس موسوي و بزرگان و روحانيت حوزه بعلبک جزو دوره اول آموزش نظامي و سياسي بودند که در پادگان جنتا برگزار شد و آموزش رسمي نظامي سختي هم ديده بودند. بعد از آن، تشکيلاتي در بقاع درست شد که شهيد نصرالله مسئول نيروي انساني اين تشکيلات بود.

 

* جذب نيرو از چه سالي شروع شد؟

در سال 62 جذب نيرو شروع شد. همزمان با آن، در بيروت هم نيروهاي انقلابي مجاهدي مثل شهيد عماد مغنيه، شهيد مصطفي بدرالدين و برخي فرماندهان ديگر، يک سازماني به نام گروه جهاد اسلامي درست کردند که فعاليتهايي داشتند و اين بستري براي مبارزه عليه رژيم صهيونيستي شد. هسته اصلي اين فعاليت هم فضلا و علمايي بودند که همراه شهيد سيد عباس موسوي از نجف آمده بودند و در حوزه بعلبک مستقر شدند.

 

تشکيل حوزه بعلبک و مبارزه با اسرائيل با کلاشنيکف

 

* حوزه بعلبک را چهکسي تأسيس کرد و فلسفه تشکيل آن چه بود؟

حوزه بعلبک را شهيد سيد عباس موسوي تاسيس کرد. شيخ حسن ياسين و شيخ محمد خاتون هم از هستههاي اصلي حوزه بعلبک بودند و سپاه هم در بعلبک مستقر شده بود. کار سپاه، هم کار فرهنگي، اجتماعي، خدماتي، آموزش نظامي، آموزش نيروي انساني بود و تعداد سپاهيان هم زياد نبودند.

 لبنانيها واقعاً وارد يک فضاي ديگري شده بودند و ميتوانم بگويم هسته اصلي با طلاب و فضلايي بود که در نجف تحصيل کرده و برگشته بودند اما فرهنگ حاکم در لبنان همچنان فرهنگ غربي و فرهنگ احزاب چپ و احزاب ناسيوناليست و امثال اينها بود.

حالا يک عده جوان با دست خالي و سلاحهايي مثل کلاشنيکف ميخواستند با اسرائيل بجنگند. هيچ چيزي هم جز ايمان و اميد نداشتند و يک عده هم مسخرهشان ميکردند و ميگفتند مگر مي شود اينطور با اسرائيل جنگيد؟

 

سيدحسن گفت؛ روز عمليات احمد قصير قرار بود 2 عمليات انجام شود

 

* آن زمان که هنوز حزبالله رسماً تشکيل نشده بود؛ عملياتهاي بزرگي مثل عمليات احمد قصير انجام شد؛ اين عملياتها چطور طراحي مي شد؟

درباره عمليات احمد قصير. يادم هست شهيد سيد حسن درباره اين عمليات به من ميگفت قرار بود دو عملياتي استشهادي انجام شود. عمليات احمد قصير انجام شد و عمليات ديگر انجام نشد. اين برادر( مجري دو عمليات استشهادي) برگشت و عمليات را انجام نداد. شهيد نصرالله ميگفت ما در اخلاصش، در ايمان، جهاد، فداکاري و عشقش به شهادتش شک نداشتيم. بعد از قول او گفت که ما ميخواهيم شهيد شويم و شهيد بايد طبق فتوا باشد؛ دقايق آخر که مي خواستم عمليات استشهادي انجام دهم به فلان آقا که نماينده مرجع تقليد در لبنان بود زنگ زدم که اين عمليات استشهادي جايز است يا جايز نيست. او هم برايم خيلي قيد و شرط و شروط گذاشت ديدم نميشود با قيد و شرط اين عمليات را انجام داد. تکليف ديگري نداشتم و عمليات را انجام ندادم.

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.