هر صبح، بسياري از مادران شاغل کودکشان را تحويل مهدکودک ميدهند و ميروند؛ با کيف کار در دست و دلي که جا ميماند پشت درِ مهد. جايي که قرار است امنترين پناه کودک باشد، اما گاهي به محيطي تبديل ميشود که ترس، جاي بازي و محبت را ميگيرد.
روايت پيشرو، تجربه مادري است که از دل همين اضطرابهاي روزمره، پرسشي ساده اما جدي را مطرح ميکند؛ مسئول نظارت بر مهدکودکها دقيقاً چه نهادي است و چرا وقتي پاي امنيت و سلامت روان کودکان در ميان است، اين نظارت چندان به چشم نميآيد؟
اين «خاله» است يا زنبابا؟!
يک پسر 6 ساله دارد که تقريباً از 18 ماهگي او را به مهدکودک سپرده است. هر مهدکودکي که براي پسرش انتخاب ميکرد، مشکلات خاص خودش را داشت. اما سعي ميکردند تحمل کنند و خودشان را با شرايط مهد وفق دهند.
اما اين اواخر ديگر کار به جاهاي باريک کشيده بود. پسرک به مادرش ميگفت مربي در مهدکودک دست او و بچههاي ديگر را ميپيچاند يا نيشگون ميگيرد.
آن وقت بود که عليرغم ميل باطني خودش و کودکش، که سه چهار سال در آن مهد بود و دوستان قديمي داشت، مجبور شد مهدکودک جديدي پيدا کند.
به مسئولان مهد جديد گفت تأکيدي بر آموزش ندارد و همين که با فرزندش مهربان و خوشرفتار باشند برايش کافيست. اما باز هم ماجرا خلاف انتظارش پيش رفت.
باز هم وقتي پسرک از مهد برميگردد به مادرش شکايت ميکند که «خاله بهم حرف بد ميزنه»، «خاله به ما ميگه زيپ دهنتون رو ببنديد!» يا اگر دير به مهد بروند مربي به شدت آنها را توبيخ ميکند.
اين مادر ميگويد «بارها شده چيزي از پسرم خواستهام، مثلاً گفتهام ميوهها را اين طوري بخور؛ و او گفته “مامان، ما از خاله ميترسيم. ما نميتونيم به خاله حرفي بزنيم. اگه طوري که ميگه رفتار نکنيم، ما رو دعوا ميکنه.” و اين من را به شدت اذيت ميکند.»
کودکم را ترساندهاند...
بسياري از مادران شاغل، به هر دليلي، ناچارند کودک خود را به مهد بسپارند. اما هر روز که بچه را به مهد ميرسانند، دلشان را کنار او جا ميگذارند. چون خاطرشان جمع نيست که چه رفتاري با او ميشود.
اين مادر ميگويد «به نظر من اينها ابتداييترين موضوعاتي است که يک مهدکودک بايد به آنها توجه کند. چون اين بچهها کوچک و بيدفاع هستند. شايد نتوانند حتي مشکلشان با مربيشان را با پدر و مادرشان در ميان بگذارند.»
او احساس ميکند مهد و مربيان فرزندش، آنقدر بچهها را ترساندهاند که گاهي حتي در خانه، وقتي پسرک ميخواهد انتقادي از آنها بکند، حرفش را قورت ميدهد يا وسط حرفش منصرف ميشود و ميگويد «هيچي! هيچي اصلاً! خانوممون خيلي باهامون خوشرفتاري ميکنه.»
نميخواهم کودکم کارتون نامناسب ببيند
مشکل ديگري که اين مادر دغدغهمند با مهدکودک پسرش دارد، به موضوع کارتونها برميگردد. او ميگويد «براي بچهها کارتونهايي ميگذارند که اصلاً مناسب سنشان نيست. مثل کارتونهاي ديزني که تم ترسناک يا عاشقانه دارند و من اصلاً براي بچهها مناسب نميبينم.»
او از عوارض تماشاي اين کارتونها به ترسهاي شبانه کودک، بيخوابي و بيتابي و ترس از تنهايي اشاره ميکند و اينکه کودک مدام احساس ميکرد شخصيتهاي کارتوني دارند به او نگاه ميکنند.
اين مسائل باعث شد اين مادر از مربي مهد بخواهد که فرزندش کارتون نبيند. اما همين موضوع، آغاز مشکل ديگري بود.
دوراهي بين سلامت روان و خواب!
«پس مجبوره موقع کارتون ديدن بچهها بخوابه!» اين پاسخي بود که بعد از درخواست اين مادر براي کارتون نديدن کودکش، به او دادند. مادر هم بر خلاف ميلش، قبول کرد.
چون کودک را بعد از ناهار ساعات زيادي ميخوابانند. به طوري که روزهايي که کودک به مهد ميرود، تا ساعت نيمههاي شب خوابش نميبرد. با اين حال مادر ترجيح ميدهد براي حفظ سلامت روان فرزندش، به جاي تماشاي کارتونهايي که کودک را ميترساند، او را بخوابانند. اما نه واقعاً آنقدر که کودک تا 5 ساعت بعد از وقت خوابش سرزنده بماند و برنامه خوابش به هم بريزد!
ناخنکاري واجبتر از رسيدگي به کودکان!
رها کردن بچهها در مهد بدون مربي، موضوع ديگري است که باعث نگراني اين مادر شده است؛ «بارها شده که غير از ساعتي که بايد بچه را از مهد تحويل بگيرم، به آنجا رفتهام و ديدهام که مربي در اتاق مديريت مشغول رسيدگي به ناخنهايش است يا قهوه و چاي ميخورد و بالاي سر بچهها نيست. نميتوانم اين ميزان از بيمسئوليتي را تحمل کنم. اما چارهاي هم ندارم.»
او نميخواهد کودکش از محيط آموزشي دلزده، يا نسبت به آموزگار و مربياش بياعتماد شود. چون تازه ابتداي مسير آموزش است و بايد دستکم 12 سال در اين محيط و با معلمهاي مختلف درس بخواند. دوست دارد فرزندش به معلمش اعتماد و حس مثبت داشته باشد و او را مادر دوم خودش ببيند. ولي به گفته اين مادر «متأسفانه بعضي از مربيان مهدکودک آنقدر با بچهها بدرفتاري ميکنند و مسائل اخلاقي و تربيتي را ناديده ميگيرند که اين موضوع براي من بسيار مشکلساز شده است.»
کودک جذب محبت ميشود
با تمام اين اوصاف، روزهاي شنبه براي اين کودک بسيار دلپذير است. چون يک مربي خوشاخلاق براي شاهنامهخواني به مهدکودکشان ميآيد؛ «خاله شاهنامه» که بچهها بسيار دوستش دارند و همين محبت و علاقه باعث شده بچهها ترغيب شوند که شاهنامهخواني را خارج از مهدکودک هم دنبال کنند.
همين نکته نشان ميدهد کودک با روحيه پاکي که دارد، به محبت جذب ميشود و مربيان مهد به سادگي ميتوانند از اين مسير بين خودشان و کودک، اتصالي قوي برقرار کنند.
سالي دو بار افزايش شهريه، زياد نيست؟!
گراني و افزايش مداوم شهريه مهدها هم مسئله ديگري است که بار سنگيني بر دوش خانوادهها ميگذارد. سالي دو بار افزايش شهريه، آن هم هر بار تقريباً به ميزان 40 درصد، جهش زيادي در قيمت محسوب ميشود که چندان عادلانه به نظر نميرسد.
البته اين غير از مبالغي است که هر از گاهي بابت هزينه لوازمالتحرير و سالي دو بار بابت کتابهاي مهد از خانوادهها دريافت ميشود.
اينجا مقام مسئول کيست؟
با تمام اين تفاصيل، اين مادر نميداند شکايتش از مهدکودکهاي فرزندش را بايد پيش چه شخص يا نهادي ببرد. آيا به والدين اطلاعرساني کردهايم که مسئوليت نظارت بر عملکرد مهدکودکها بر عهده چه نهاد يا مسئولي است و آنها در صورت انتقاد يا شکايت بايد با کجا تماس بگيرند؟ و آيا اعلام کردهايم اين نظارت و اعمال قانون، تا کنون به چه نتايجي منجر شده است؟
اشتباه نشود! هدف، نقد اصل و اساس مهدکودک نيست. حتماً مهدهاي خوبي هم داريم که مسئولانش از کودکان مثل فرزند خودشان مراقبت ميکنند. همان طور که مادر دغدغهمند ديگري ميگويد «اگر مهدکودک فرزندم نبود من هرگز براي کار و تحصيلم آرامش نداشتم. مهدکودک بزرگترين کمکدهنده به من بود که هم آرامش داشتم و هم فرصت
همراهي.»
اما اين را هم نبايد فراموش کرد که آسيبهايي که بعضي از مهدکودکها به کودکان ميزنند، ممکن است جبرانناپذير باشند. پس بايد نهاد مسئولي براي نظارت و رسيدگي به شکايات والدين وجود داشته باشد؛ نهادي که فعالانه وارد گود شود و به اين مشکلات پايان دهد.
منبع: خبرگزاري فارس
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.