شعر از محمد قولي مياب«کوثر»
کپی آدرس
اشتراک گذاری در فیس بوک
اشتراک گذاری در تویتر
پست الکترونیک
اشتراک گذاری در لینکداین
اشتراک گذاری در واتساپ
از قم دري به باغ جنان باز مي شود
يا از جنان دري به جهان باز مي شود
بوي بهشت مي وزد از جانب حرم
زنگار غصه از دل و جان باز مي شود
خون فسرده در رگ من جوش مي زند
راه گرفته در شريان باز مي شود
اشکم به شوق طوف حرم مي شود روان
بغض گلويم از هيجان باز مي شود
طبعم به جوشش آمده يا رب چه حکمتي ست
اينجا براي شعر زبان باز مي شود
دل هاي خسته اذن مسرت گرفته اند
پرهاي بسته بر طيران باز مي شود
ديگر حيات در نظرم تنگ و تار نيست
در چشم من زمين و زمان باز مي شود
اينجا به قدر تنگي دل مي توان گريست
سرچشمه‌هاي اشک روان باز ميشود
در زاد روز حضرت معصومه‌ي کريم
از قم دري به سوي جنان باز مي شود
از حرمت حريم تو اي ملجأ شريف
باب اميد پير و جوان باز مي شود
در جشن تو که حال قم و جمکران خوش است
گل از گل امام زمان باز مي شود!
بر «کوثر» و رواني طبعش نظر کنيد
چندي‌ست دفترش نگرا ن باز مي شود
کپی آدرس
اشتراک گذاری در فیس بوک
اشتراک گذاری در تویتر
پست الکترونیک
اشتراک گذاری در لینکداین
اشتراک گذاری در واتساپ
بخش خبری آذربایجان
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.