برخي از صفات و سيره پاک امام حسن مجتبي عليه السلام
*عفت:
عفت يکي از ارزش هاي والاي معنوي است و معصومان (عليهم السلام) به حفظ آن بسيار سفارش کرده اند. مراد از عفت، خويشتن داري از محرمات، دوري از کارهاي زشت و حالتي است که از غلبه شهوت جلوگيري مي کند[1]. اميرمؤمنان (ع) عفت را برترين فضيلت اخلاقي معرفي کرده، مي فرمايند:
«عَلَيک بِالْعَفافِ، فَانَّهُ افضل شيم الْاشْرافِ»؛[2]
بر تو باد رعايت عفت که برترين ويژگي اخلاقي انسان هاي شريف است!.
عفت و خودداري از گناه، ابعاد مختلفي دارد که در ادامه به ذکر سيره امام مجتبي (ع) در دو بُعد بارز آن يعني عفت در رفتار و عفت در گفتار پرداخته مي شود:
الف) عفت در رفتار
مراد از عفت در رفتار، خودداري از انجام دادن خواسته هاي غيرعاقلانه، نادرست و نامشروع جنسي است. امام علي (ع) مي فرمايد:
«الصَّبْرُ عَنِ الشَّهْوَةِ عِفَّةٌ»؛[3]
«عفت، پايداري در برابر شهوت است.»
طبق توصيفاتي که از امام حسن (ع) در تاريخ ثبت شده، ايشان چهره اي بسيار زيبا و دل نشين داشتند و هر بيننده اي را مجذوب خود مي کردند[4]. لذا گاه همچون حضرت يوسف (ع) در معرض برخي پيشنهادهاي نادرست قرار مي گرفتند؛ ولي مانند آن پيامبر پاک دامن، به اين مسائل ذره اي تمايل نشان نمي دادند و با برخوردي شايسته و مناسب، از آن موقعيت ها دوري مي جستند. روزي ايشان در منزل «ابواء» در ميان مکه و مدينه در خيمه خود نماز مي خواندند. ناگاه زن باديه نشين بسيار خوش رويي آن حضرت را ديد و عاشق جمال ايشان شد و بي تابانه به خيمه آن حضرت آمد. پس امام نماز را مختصر کردند. چون فارغ شدند پرسيدند: «چه حاجت داري؟» گفت: «برخيز و مراد مرا حاصل کن؛ زيرا من بر تو وارد شدم و شوهري ندارم». امام حسن (ع) فرمود: «به تو اخطار مي کنم که مرا با خودت دچار آتش جهنم منمايي!!» ولي آن زن هم چنان آن حضرت را تحريک مي نمود و امام حسن (ع) درحالي که گريه مي کرد مي فرمود: «واي بر تو! به تو اخطار مي کنم که مرا با خودت دچار آتش جهنم منمايي!!» آن زن هم از شدت گريه امام حسن (ع) شروع به گريه کرد. لحظاتي بعد، امام حسين (ع) داخل شدند و ديدند که ايشان گريانند. آن بزرگوار نيز گريستند. ياران آن حضرت به تدريج وارد شدند و از گريه ايشان شروع به گريه کردند تا اين که صداها به گريه بلند شد و آن زن آن جا را ترک کرد. سپس مردم برخاستند و پراکنده شدند. پس ازاين جريان امام حسين (ع) در مدت عمر خود به دليل احترام امام حسن (ع) از آن حضرت سؤالي نکردند در يکي از شب ها که امام حسن (ع) خواب بودند ناگهان بيدار شدند و شروع به گريه نمودند. امام حسين (ع) به ايشان فرمود: «براي چه گريان شدي!؟» حضرت پاسخ دادند: «براي خوابي که امشب ديدم.» فرمودند: «چه خوابي؟» پاسخ دادند: «به آن شرط مي گويم که تا زنده ام براي کسي بازگو نکني!» امام حسين (ع) فرمود: «نمي گويم!» حضرت ادامه دادند: «حضرت يوسف (ع) را در عالم خواب ديدم. وقتي من هم نظير ديگران به حُسن و جمال وي نگاه کردم، گريان شدم. آن حضرت به من نظر کرد و گفت: «پدر و مادرم فداي تو! براي چه گريه مي کني؟» گفتم: «به ياد يوسف و همسر عزيز مصر افتادم و آن بلاهايي که تو به آن ها مبتلا شدي و آن زنداني که تو رفتي و آن فراقي که يعقوب (ع) ديد به خاطرم آمد؛ لذا گريان و دچار تعجب شدم». حضرت يوسف (ع) به من گفتند: «پس چرا از آن زن باديه نشين که در ابواء مزاحم تو شد تعجب نمي کني؟[5]»
ب) عفت در گفتار
عفت در گفتار، يکي از مباحث مهم در اخلاق عملي، است و مراد از آن، نگاه داشتن زبان از ناسزا و سخنان ناشايست است. مسأله به قدري مهم است که خداوند در قرآن بدان تذکر داده و فرموده است: وَعِبادُالرَّحْمنِ الَّذينَ يمْشُونَ عَلَي الْارْضِ هَوْناً وَ اذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً)[6]؛ بندگان خدا کساني هستند که در روي زمين با فروتني گام برمي دارند و هرگاه مردم جاهل آنان را (به زشتي) صدا کنند، با سخن مسالمت آميز (و زبان خوش) پاسخ مي دهند».
شايد اهميت عفت زبان که حتي رعايت آن در مقابل جاهلان هم سفارش شده، بدان دليل باشد که کنترل زبان بسيار دشوار است و اراده و خويشتن داري بالايي مي طلبد. اغلب افراد در تعارضاتي که با ديگران پيدا مي کنند، اولين و راحت ترين عکس العملي که نشان مي دهند ناسزاگويي است. ازاين رو، هر اندازه انساني بتواند زبان خود را از سخن ناشايست باز دارد، ميزان اراده و خداترسي او را نشان مي دهد.
امام مجتبي (ع) در سيره عملي، متخلق ترين فرد به اين فضيلت اخلاقي بودند و به رغم زندگي در زماني که دشنام دادن به پدر گراميشان آزاد و مرسوم بود، نمونه هاي متعددي يافت مي شود که حضرت در مقابل هتاکي افراد نادان، حتي کلمه اي به دور از ادب و نزاکت بر زبان جاري نساختند.
نقل شده که مروان در مدينه حاکم بود و حضرت علي (ع) را هر جمعه بر سر منبر دشنام مي داد و امام حسن (ع) مي شنيدند و هيچ نمي گفتند. سپس مردي را فرستاد تا به حضرت علي (ع) و به او دشنامي بسيار زشت داد. امام حسن (ع) به او فرمودند:
برو به مروان بگو:
إنّي وَاللَّه لا أَمحُو عَنک شيئاً ممّا قُلتَ بأن أَسُبُّک، ولکن مَوعِدِي وَ مَوعِدِک اللَّه، فَإن کنتَ صَادِقاً جَزَاک اللَّهُ بِصِدقِک، وَ إِن کنتَ کاذِباً فَاللَّهُ أَشَدُّ نَقمَةً؛[7]
من با دشنام دادن به تو، چيزي از حرف هاي تو را محو و بي کيفر نمي سازم، بلکه مي گذارم خدا حقم را از تو بگيرد و ميان ما داوري فرمايد تا اگر راست گفته بودي، پاداش خيرت دهد و اگر دروغ گفته بودي، خدا کيفري سهمگين تر از ما مي دهد!.
همان طور که ملاحظه مي شود، ايشان در موقعيتي قرار گرفتند که خون هر انساني را به جوش مي آورد و حداقل عکس العملي که اغلب افراد در اين مواقع نشان مي دهند، معامله به مثل در گفتار است؛ ولي ايشان به جاي زبان گشودن در برابر چنان سخنان ناروايي، با خويشتن داري، شأن و جايگاهشان را حفظ نمودند و دشمن را در رسيدن به مقصودي که داشت، يعني عصباني کردن حضرت و وادار ساختن ايشان به عکس العملي که بهانه به دست حکومت دهد، ناکام ساختند.
عمير بن اسحاق درباره با اين ويژگي حضرت مي گويد:
در نظر من هيچ کس از حسن بن علي (ع) نيکوتر سخن نمي گفت؛ طوري که دوست داشتم سکوت نکند. هرگز از او دشنامي نشنيدم جز يک بار که ميان حسين بن علي (ع) و عمرو بن عثمان بن عفان خصومتي درباره زميني رخ داد. امام حسين (ع) پيشنهادي فرمود که عمرو بن عثمان نپذيرفت. امام حسن (ع) فرمود:
«لَيسَ لَهُ عِنْدَنَا إِلَّا مَا أَرْغَمَ أَنْفَهُ»؛
«بر خلاف انتظار او پيشنهاد ديگري نداريم، بيني او به خاک ماليده باد!» هرگز دشنامي تندتر از اين از حسن بن علي (ع) نشنيده ام.[8]»
امام مجتبي (ع) در عفت و خويشتن داري- چه در رفتار و چه در گفتار- سرآمد روزگار خويش بودند و سرچشمه چنين اراده و عزمي، در بازدارندگي نفس از شهوت و گناه چيزي جز خداترسي و اعتقاد حقيقي به حضور پروردگار نمي تواند باشد. لذا هر کس بخواهد به فضيلت پاکي آراسته گردد، ابتدا ايمان و تقواي خود را بايد تقويت نمايد.
*حلم و بردباري:
«حلم» ضد غضب، و عبارت است از: آرامش نفس، به طوري که قوه غضب به آساني آن را تحريک نکند[9].به عبارت ديگر، کسي که آراسته به اين فضيلت باشد، خويشتن دار بوده، به آساني خشمگين نمي شود و پرخاش گري نمي کند. امام حسن (ع) در تعريف حلم مي فرمايند:
«[الْحِلْمُ] کظْمُ الْغَيظِ وَ مِلْک النَّفْس»؛[10]
« حلم، فرو خوردن خشم و تسلط بر نفس است.»
بايد توجه داشت، فضيلت حلم با فضيلت صبر متفاوت است. چنان که پيش تر نيز اشاره شد صبر، تحمل مصائب و مشکلات و خودداري از شکايت به سبب آن هاست، لذا جزو اخلاق فردي محسوب مي شود؛ اما حلم، جلوگيري از خشم در برابر ناداني و رفتار نادرست ديگران است؛ ازاين رو از اخلاق اجتماعي به شمار مي رود.
امام دوم شيعيان (ع) در حلم و بردباري نيز الگويي بي نظير بودند. ايشان در برابر ناداني و رفتار ناشايست ديگران، نه تنها خشمگين نمي شدند؛ بلکه با ملايمت و نرمي، شخص را شرمنده خود مي ساختند. روزي ايشان سوار بر اسب بودند. مردي از اهل شام بر سر راه آن حضرت آمد و دشنام بسيار به ايشان گفت.
آن جناب جواب او را ندادند تا از سخن خود فارغ شد. پس روي مبارک خود را به سوي او گردانيدند؛ بر او سلام کردند و به روي او خنديدند و فرمودند: «اي مرد، گمان مي کنم تو غريبي و گويا امر بر تو مشتبه شده باشد؛ اگر از ما درخواست کني، عطا مي کنيم؛ اگر از ما طلب هدايت کني، تو را ارشاد مي کنيم؛ اگر از ما ياري طلبي، ياري مي کنيم؛ اگر گرسنه اي، تو را سير مي کنيم؛ اگر عرياني، تو را مي پوشانيم؛ اگر محتاجي، بي نيازت مي گردانيم؛ اگر رانده شده اي، تو را پناه مي دهيم؛ اگر حاجتي داري، براي تو برمي آوريم؛ اگر بار خود را بياوري و به خانه ما فرود آوري و تا وقت رفتن ميهمان ما باشي، براي تو بهتر خواهد بود؛ زيرا ما خانه اي بزرگ داريم و آنچه خواهي نزد ما ميسر است.» وقتي آن مرد سخن حضرت را شنيد، گريست و گفت: «گواهي مي دهم که تويي خليفه خدا در زمين و خدا بهتر مي داند که خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. پيش ازاين، تو و پدرت را از همه کس دشمن تر مي داشتم، اکنون محبوب ترين خلق نزد من هستي.» پس بار خود را به خانه آن حضرت فرود آورد و تا زماني که در مدينه حضور داشت، ميهمان آن حضرت بود و از محبان و معتقدان اهل بيت گرديد[11].»
ملاحظه شد که چگونه بردباري و رفتار کريمانه حضرت در برابر ناداني و سخنان ناشايست آن مرد، سبب گرديد که وي نه تنها از کرده خود پشيمان شود، بلکه يکي از دوست داران حقيقي ايشان گردد. اين رفتار حضرت، تفسير عيني کلام خداوند است که مي فرمايد: (ادْفَعْ بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَينَک وَ بَينَهُ عَداوَةٌ کأَنَّهُ وَلِي حَمِيمٌ)[12]؛ هميشه بدي خُلق را به بهترين عمل، پاداش ده تا همان کس که با تو سر دشمني دارد، گويا دوست صميمي تو گردد.»
حلم و شکيبايي حضرت به قدري بود که حتي کينه توزترين دشمنان به آن اعتراف داشتند. زماني که امام حسن (ع) به شهادت رسيدند و ايشان را تشيع مي نمودند، مروان بن حکم در تشييع جنازه آن حضرت حضور يافت و زير تابوت آن جناب را گرفت. امام حسين (ع) به او فرمود:
«تَحْمِلُ الْيوْمَ جَنَازَتَهُ وَ کنْتَ بِالْأَمْسِ تُجَرِّعُهُ الْغَيظَ»؛
«امروز جنازه اش را حمل مي کني درحالي که تا ديروز، کينه و نفرت و خشمت را به او مي نوشاندي!» مروان پاسخ داد: «اين کار را با کسي مي کردم که تحمل و بردباريش، با کوه ها برابر بود[13]!»
آنچه از بررسي اخلاق اجتماعي امام حسن (ع) به دست مي آيد، بيان گر اوج مردم داري و انسان دوستي ايشان است. حضرت در ميان مردمي زندگي مي کردند که اغلب عظمت جايگاه ايشان را نمي شناختند و آن را گرامي نمي داشتند. بااين حال همواره با حسن معاشرت و رفتار نيکويي که زبانزد روزگار خويش بود، با آن ها برخورد مي کردند و اين نشان از اخلاق برجسته و بي همتاي ايشان دارد.
پي نوشت:
[1] راغب اصفهانى، مفردات، ج 1، ص 573؛ طريحى، مجمع البحرين، ج 5، ص 103.
[2] تميمى آمدى، غررالحكم، ص 445.
[3] غرر الحکم ص 106
[4] إربلى، كشف الغمه، ج 1، ص 525).
[5] ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 14.
[6] سوره فرقان، آيه 63.
[7] امينى، الغدير، ج 10، ص 370.
[8] هاشمى، طبقات الكبرى، ج 10، ص 280
[9] نراقى، معراجالسعاده، ج 2، ص 243.
[10] فيض كاشانى، وافى، ج 26، ص 241.
[11] قمى، منتهى الامال، ج 1، ص 530
[12] سوره فصلت، آيه 34.
[13] اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ص 83.
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.