شناخت عوامل انحراف در دين و راه مقابله با آن
انحراف در دين چيست و ما چگونه بايد با آن مقابله کنيم؟ آنچه بعد از رحلت پيغمبر اکرمصلياللهعليهوآله منشأ انحراف شد چه بود؟ چه طور شد که مردم کارشان به اينجا رسيد که همان کساني که ديده بودند که حسين روي دوش پيغمبر و روي سينه پيغمبر جا دارد و از او شنيده بودند که حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ؛ هر کس حسين را دوست بدارد، من را دوست داشته و هر کس من را دوست بدارد خدا را دوست داشته، اينها را از پيغمبر شنيده بودند، رفتارش را هم با حسين ديده بودند، همانها آمدند در کربلا و با آن وضع فجيع اين نور چشم پيغمبر را به شهادت رساندند! چه شد که اين چنين شد؟
دو عامل وجود داشت؛ يک عامل، کار خواص جامعه و يک عامل کار عوام جامعه بود. عوام جامعه خب همهجا شناختهشده هستند يعني کارشان مبناي عقلاني قوياي ندارند، غالباً نگاه ميکنند ميبينند بزرگترها چهکار کردند؛ سرشناسها، ستارههاي سينما، ستارههاي ورزشي، اينها چهکار ميکنند اينها هم بکنند. غالباً همهجا در همه کشورها همينطور هستند.
گناه بزرگ براي خواص است. در قرآن هم اين مسئله مطرح شده است؛ اين داستان معروف است و در قرآن چند جا بيان شده است، در يکي از سورهها به تفصيل ذکر شده که روز قيامت وقتي خدا همه جهنميها را در جهنم جمع ميکند و در جهنم بسته ميشود که ديگر کسي که در جهنم هست از آن بيرون نخواهد رفت و اليالابد در آنجا ميسوزد، جهنميها به جان هم ميافتند و با هم دعوا ميکنند؛ ضعفا يعني همين عوام به بزرگترهايشان ميگويند که شماها بوديد که ما را به اين روز انداختيد. ما براي شما ارزش قائل بوديم، از شما تبعيت کرديم، شما آمديد ما را کشانديد ما هم تبعيت از شما کرديم، مسئول اين کارها شما هستيد. بعد به خدا ميگويند که خدايا پس عذاب اينها را دو برابر کن؛ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ. [2]بزرگترها هم جوابشان را ميدهند که ما که بهزور شما را نياورديم و افسار گردنتان نينداختيم بکشيم بياوريم؛ گفتيم بياييد شما قبول کرديد. خب ميخواستيد نياييد.
بالاخره اين دعوا در جهنم هست و ادامه دارد. در انحرافي که در دين اسلام پيدا شد عيناً همين دو تا عامل وجود دارد؛ يک عده خواص به انگيزههاي خاص خودشان، مسئله را تحريف کردند و از مسير خودش، منحرف کردند، عوام که اکثريت بودند از اينها تبعيت کردند؛ رئيس قبيله بود يک کاري ميکرد همه برميگشتند، عالم يک شهري بود يک کاري ميکرد همه از او تبعيت ميکردند و گاهي در فاصله کوتاهي، از اين طرف به آن طرف برميگشتند، طولي نميکشيد از اينجا به آنجا برميگشتند. آن کساني که براي سيدالشهدا نامه نوشتند که براي امامت ما کوفه بيا، ما تابع تو هستيم، وقتي مسلم آمد چند روز طول کشيد؟ فرستاده سيدالشهدا را کشتند، آنها ايستادند ديدند و هيچي هم نگفتند. عوام اينطوري هستند. کارشان مبناي محکمي ندارد، زود عوض ميشوند. گناه اصلي براي آن شياطين بزرگ است، آنهايي که نقشه ميکشند، توطئه ميکنند، مردم را به يک طرفي فريب ميدهند، آنها هم از روي نفهميشان تبعيت ميکنند.
عامل روانشناختي و اجتماعي انحراف در دين اسلام
کساني بودند که از روز اول يک اختلاف خانوادگي عشيرهاي داشتند و از اينکه پيغمبر، پيروان و ياران و جانشين ايشان، بناست از بنيهاشم باشند، حسد ميبردند؛ ام يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَي مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ. شايد بزرگترين عامل براي تحريف و منحرف کردن اسلام، حسد بوده است. حتي ميتوان گفت در طول تاريخ همينگونه بوده است. ريشه اولين جنايتي که در بين انسانها اتفاق افتاد، حسد بود.
چرا قابيل، هابيل را کشت؟ پسر بيواسطه حضرت آدم، گفت: چرا قرباني او بايد قبول بشود و قرباني من قبول نشود؟ حسد برد. برادران يوسف چرا يوسف را در چاه انداختند؟ إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَيأَبِينَا گفتند چرا پدر، يوسف را بيشتر دوست ميدارد؟ چون بيشتر دوستش ميدارد بايد او را بکشيم؛ اقْتُلُواْ يُوسُفَ. [5]خب جرمش چيست؟ چه گناهي کرده؟ پدر بيشتر دوستش ميدارد، پس او را بکشيد.
يک طايفهاي ديدند بزرگترين افتخارات نصيب بنيهاشم ميشود؛ پيغمبر از اينهاست، بعد جانشينش هم بناست از اينها باشد. نقشهاي کشيدند که اين کار نشود. حالا چه کارهايي شد، در تاريخ ثبت شده حالا نميخواهم آنها را بازخواني بکنم، همه ما ميدانيم چه شد. بالاخره در فرصت کوتاهي، کمتر از پنجاه سال از رحلت پيغمبر، مسير اسلام عوض شد. مسير اسلام به آنجا کشيده شد که کسي که خودش را جانشين پيغمبر معرفي ميکرد از اينکه اسم پيغمبر در اذان برده ميشود ناراحت بود. ميگفت من جانشين پيغمبرم؛ اما اينکه اسم پيغمبر را در اذان ميبردند ميگفت عجب! اين به جايي رسيده که اسمش بايد کنار اسم خدا باشد؟ يعني بينش مردم و ارزشها تغيير کرد.
باز ارزشهاي جاهلي، قومي، ملي و ناسيوناليستي جاي ارزشهاي الهي و معنوي را گرفت. اين قدم اول بود. عامل روانشناختياش حسد بود، عامل اجتماعياش ناسيوناليست بود؛ ناسيوناليسم قومي، قومگرايي، قبيله گرايي و بالاخره معداتش، کاتاليزورهايش منافع دنيا بود. معاويه به اطرافيانش بيحساب پول ميداد، حالا اين پولها حق چه کسي است؟ آيا اينها حق ضعفا و فقرا نبود؟! معاويه ميگفت طرفدار من باشيد ديگر مهم نيست. حتي سعي ميکرد ياران علي را بخرد، برايشان هدايا ميفرستاد براي اينکه اينها را بخرد، گاهي هم تا حدي موفق ميشد.
آن طرف برادر اميرمؤمنانعليهالسلام آمده بود از ايشان يک صاع معادل سه کيلو گندم، اضافه بگيرد، ميله آهني را داغ کرد و نزديکش برد و گفت اين آتش جهنم است من را ميسوزاند، من تحملش را ندارم، ببين آتش چه طور است؟ برادر خودش را؛ هماني که براي همه ميدهم براي تو هم ميدهم، نميتوانم براي تو بيشتر بدهم، تو برادر مني، ميدانم بچههايت هم احتياج دارند، اما سهمشان از بيتالمال همين است؛ يکي اين طور بود، يکي آن طور. آن به خيال خودش مردمدار بود، هر کسي را يک طوري نگه ميداشت براي روز مبادايي، فرماندهي لشگر، براي کس و کارهاي ديگر، مديريت، براي اينکه مدحش را بکنند، شعر برايش بگويند، هر کسي را براي خودش نگه ميداشت، اما علي براي برادر خودش که سه کيلو گندم اضافه ميخواست موافقت نکرد؛ همينکه حقت است و به همه داده ميشود به تو هم داده ميشود. برادر من بودن باعث اين نميشود که شما از بيتالمال بيشتر مصرف کني.
معيار شناخت ارزش واقعي
اين دو جور ارزش است. سيدالشهدا براي اين کشته شد که اين ارزشها در جامعه رواج پيدا کند. ديگر بساط خويشوقومبازي و حمايت از فرزند و پدر و اين حرفها برچيده بشود. در طرف مخالف ايشان، هم اسم اسلام و اين حرفها بود؛ مگر صبح عاشورا عمرسعد نماز جماعت نخواند؟! همه لشگر کوفه آمدند پشت سرش در بيابان نماز جمعت خواندند يک نماز جماعت عجيبي! دهها هزار جمعيت! شما چنين نماز جماعتي کجا ديدهايد؟! يک چنين نماز جماعتخوانهايي آمدند که برويد امام حسين را بکشيد و بهشت برويد. آنها هم دم از اسلام و نماز و اين حرفها ميزدند، اما آنها دکان بود. آن کسي عاشق نماز بود که براي شهادتش گفت يک شب به من مهلت بدهيد با نماز و با قرآن وداع کنم. او نماز را دوست ميداشت. آنها شب راحت خوابيدند، حالا با چه کيفيتي، صبح هم بلند شدند نماز جماعت خواندند و آماده شدند که بروند و امام حسين را بکشند.
پس گول هر نمازخواندن را نخوريد! به ادعاي اسلام و ولايت و چيزهايي از اين قبيل فريب نخوريد! معيار، پيغمبر اکرم و اهلبيتشصلواتاللهعليهماجمعين است. هر رفتاري را با آنها بسنجيد. محک، آن است؛ آن که طلاي اصل را از طلاي بدلي نشان ميدهد آن محک است؛ محک ما اهلبيتصلواتاللهعليهم هستند. هر کاري ديديد کار آنهاست، سيره آنها بوده، سفارشات آنهاست، در ميدان جنگشان، از روز تولدشان تا روز شهادتشان، همه از آن دم ميزدند؛ خدا، سعادت ابدي، قرب خدا، اطاعت خدا، خدمت به خلق خدا. هر جا از اين صحبتهاست بدانيد مايهاي از آن مکتب دارد البته باز به صورتي که ظاهرسازي و فريبکاري نباشد و واقعيت داشته باشد.
اولين گام براي ارادت به امام حسينعليهالسلام
پس درسي که ما بايد از اربعين و از شهادت سيدالشهدا بايد بگيريم، يکي شمايي که دانشجو هستيد، قشر فرهيخته جامعه هستيد، مثل عوام نيستيد که حالا يک کسي يک راهي رفت ما هم ميرويم ببينيم چه طور ميشود؟ براي کارتان فکر ميکنيد، هدف تعيين ميکنيد، بررسي ميکنيد که چهکاري ارزشش بيشتر است؟ در اين کار هم بايد فکر کنيد که براي چه مردم اين کارها را ميکنند؟ چرا اينقدر جانشان را به خطر مياندازند؟ شما خيال ميکنيد رفتن اين روزها به عراق با اينکه داعشيها، آمريکا و ساير اصحاب فتنه و شياطين در عراق هستند، کار آساني است؟! اينهايي که پياده کربلا ميروند اينها مطمئناند که سالم برميگردند؟! براي همهشان خطر هست.
همان هواپيمايي که از اسرائيل آمد سوريه را زد اگر ميآمد در اين جمعيتي که در بيابان دارند ميروند، صد نفر را ميکشت. اينها براي اين آماده هستند، افتخار هم ميکنند. چرا؟ چون فطرت اينها اين را ميپسندد که اگر کسي خودش را فداي خدا و راه خدا و بندگي خدا و خدمت به خلق خدا کرد آنقدر ارزش دارد که اگر همهچيز در راه او داده بشود باز هم کم است.
درس عملي که بايد بگيريم اين است که سعي کنيم تا ميتوانيم در درجه اول، آنچه از اسلام ياد گرفتيم عمل کنيم، چون سيدالشهدا براي اسلام کشته شد. آخرين يارانش را که در کنارش داشت گفت اول نماز ميخوانيم.
به نماز ايستادند، چند نفر جلوي سيدالشهدا، چند نفر عقب، در آن حال اينها را تيرباران کردند و بعضي از اصحابشان جلوي سيدالشهدا به شهادت رسيدند. پيام اين بود که عاشورا براي احياي نماز است، به نماز اهميت بدهيد، به ساير احکام دين اهميت بدهيد؛ اين اولين درس. دوم شما هم مثل سيدالشهدا تلاش کنيد ديگران را هدايت کنيد. او براي هدايت مردم جانش را داد؛ وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فيکَ لِيَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ. اگر ما پيرو او هستيم ما هم بايد همين کار را بکنيم. مراتبش خيلي ساده است، ولي حتي حاضر باشيد تا پاي جان براي هدايت ديگران تلاش کنيد.
اميدواريم خداي متعال به همه ما توفيق بدهد که بهترين درس را از عاشورا بگيريم و بيشترين تلاش را در راه اهداف سيدالشهدا انجام بدهيم. خدا در دنيا دستمان را از دامان ولايت اهلبيت و در آخرت از شفاعتشان محروم نکند.
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.