اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

باران مي باريد و شاعران شعر مي خواندند!

گزارشي از محفل شعر در خانه شهيد مدافع حرم، حامد جواني

شايد اين تجربه اي تازه اي است در عالم شعر و شاعري! اين که محفل شعري در گراميداشت ياد شهيدي و در منزل شهيد برپا شود. حامد جواني ؛ شهيد مدافع حرم، او با خون خود از حرم و حريم اهل بيت ع دفاع کرد و اينها شاعراني هستند که با قلم و شعر خود ياد و نام مدافعان حرم را بر دفتر تاريخ نقش مي زنند.

باران مي باريد و شاعران شعر مي خواندند!

در شهرک نور تبريز، در خانه شهيد جواني شاعران گرد آمده اند تا در فضايي معنوي براي شهيد شعر بخوانند و سخنان پدر و مادر شهيد را بشنوند...اما به شدت گرم است و اين ويژگي يک روز تابستاني در تير ماه است اما شگفت اين که وقتي شاعران شعر ميخوانند، وقتي پدر شهيد سخن مي گويد ...باران مي بارد!

اينجا خانه اي در شهرک نور است و آيا جز اين است که خانه شهيد بايد در ميان نور باشد؟ پس به خانه اي آمده ايم که خانه نور است...گويي هميشه چراغي در اين خانه روشن است، چراغي که روشنايي معطر آن شاعران را به همين خانه کشيده است.

 

برپايي محفل شعر در خانه شهيد،

برنامه اي است که توسط سازمان بسيج هنرمندان آذربايجان شرقي با همکاري انجمن شاعران اهل بيت ع اداره کل تبليغات اسلامي ترتيب يافته است و جا دارد گفته شود که همت و تلاش و پيگيري حامد شبخيز ، مسئول بسيج هنرمندان در شکل گيري برنامه پر رنگ بوده است.

سردار عباسقلي زاده فرمانده سپاه عاشورا پيشتر به خانه شهيد آمده است. شاعران نيز يک به يک مي آيند.  علي شهودي که از شاعران متعهد و انقلابي است، اجراي برنامه را بر عهده دارد.

اسناد جلال محمدي مي گويد که اين برنامه بديع يعني تشکيل محفل شعر در خانه شهداي مدافع حرم نيز طرحي است که از سوي آقاي شهودي ارايه شده است.

عطر معنويت و عطر حضور شهيد فضا را پر کرده است. قرار است ابتدا پدر معزز شهيد سخن بگويد اما او با اصرار از سردار عباسقلي زاده  ميخواهد که آغازگر برنامه باشد و سردار عباسقلي زاده با طرح حديث معروف ( چون اخرالزمان فرا رسد، شهادت خوبان امت مرا گلچين مي کند) دقايقي  به زيبايي سخن مي گويد.

سردار عباسقلي زاده مي گويد: اين ابتکار ( برپايي محفل شعر در منزل شهيد) در راستاي قدرداني از مقام شامخ شهدا و پاسداشت ياد و خاطره اين عزيزان برگزار شده است.

خدا را شاکريم که ما را در عرصهاي از دنيا آفريده که دوران افتخار براي اسلام و انسانيت است دوراني که واقعاً از نعمت بزرگي مانند انقلاب اسلامي برخورداريم.

اين عزت و اقتدارو امنيت جامعه را مديون شهدا و خانوادههاي معظم آنان هستيم چرا که چنين جواناني را تربيت کرده و به جامعه تحويل دادند. اينها مايه افتخار براي اسلام و انقلاب وانسانيت هستند.

شهيد حامد جواني مايه افتخار پدر و مادر و جامعه انقلابي ما است، شهادت اين جوانان پاک نشانه نزديکي آخرالزمان است و همه ما به استقبال آن ميرويم و در انتظار آن هستيم تا پا در رکاب حضرت امام زمان سربازي کنيم.

سرود سلام فرمانده که جهاني شده است مايه اميد و افتخار و مباهات براي کشور است و همه به نوعي خواستار خدمت گزاري و سربازي به حضرت امام زمان هستند که يکي از نشانههاي ظهوراستقبال عمومي مردم از اين شعر ماندگار است.

و حالا نوبت پدر معظم شهيد حامد جواني است که سخن بگويد و همه مشتاق شنيدن سخنان او هستند تا حامد، اين جوان پاسداري را که با عشق و اشتياق براي دفاع از حرم حضرت زينب س به سوريه رفته و در نبرد با دشمنان اهل بيت ع به شهادت رسيد، بيشتر بشناسند:

جعفر جواني ، وقتي به سوريه رسيد،بالاي پلکان هواپيما ايستاد و از همان جا به چهار طرف چرخيد و به حضرت زينب (س) سلام کرد وگفت:« من نميدانم حرم مطهرت کدام سمت است،اما خانم اين را شنيدم که آخرين وداع اباعبدالله شما خيلي بيتابي ميکرديد، حضرت اباعبدلله دستش را گذاشت روي سينه شما و شما آرام گرفتيد، شما را به مادرتان قسم ميدهم که اين آرامش را به قلب من هم برسانيد چون من هم مي خواهم بروم بالاي سر پسر مجروحم...»

پدر حامد اين را گفت و رفت بيمارستان و رسيد بالاي سر حامد ؛ ديد که حامد چشمهايش را، دستهايش را همانجا در لاذقيه جا گذاشته...ديد تن پسرش جابهجا پر از ترکش است:« بعد از آن هرکسي از ايران زنگ ميزد و از من ميپرسيد وضعيت حامد چطور است، ميگفتم برو مقتل حضرت ابوالفضل را بخوان.»

جانبازي حامد اما يک خاطره قديمي را در ذهن پدر زنده کرد ، ياد روزهايي افتاد که حامد ميگفت:«دوست دارم مثل حضرت عباس(ع) از خواهرش دفاع کنم.»

حالا حامد هم، دستهايش را داده بود، تا بال دربيارود و بپرد سمت آسمان ... همان دستهايي که قطع شدنشان او را در سوريه و بين غيرايرانيها معروف کرده بود به شهيد ابوالفضلي:« آنجا مدافعان حرم اسم مستعار دارند، وقتي ما در بيمارستان هاي سوريه دنبالش ميگشتيم و ميگفتيم حامد جواني ،کسي او را نميشناخت اما ميگفتند يک ايراني داريم که مثل حضرت ابوالفضل شهيد شده...»

آقاي جعفر جواني خاطرات خود از جوان شهيدش را باز مي گويد و شاعران اشک مي ريزند...

جعفر جواني فرزند جوانش را با پيکري پر از جراحت براي تداوم درمان به تهران منتقل مي کند... او ادامه ماجرا را روايت مي کند؛

حامد 20 روز ديگر هم در بيمارستان بقيه الله در کما بود؛ در اين 20 روز ،اما مهمان هاي ويژهاي داشت. پدر حامد ميگويد:« همان اوائل بستري شدن حامد بود که ديديم سردار سليماني خودش آمد براي ملاقات. تا چشماش به حامد افتاد گريه کرد... گفتم سردارشما چرا گريه ميکني؟ گفت من براي حامد گريه نميکنم، من براي خودم گريه ميکنم. حامد راهش را انتخاب کرده بود، موفق شد، رفت...من براي خودم گريه ميکنم از او و امثال او عقب افتادم...اينها روسفيد شدند و من هنوز در آرزوي شهادتم...»

سردار قاسم سليماني به اينجا که رسيد رو کرد به پدر حامد و گفت:« من آچار فرانسه نيروهايم را از دست دادم.. حامد آچار فرانسه من بود...هرکاري ازدستش برميآمد در منطقه عملياتي انجام ميداد...به خاطر همين ناراحتم.» همين جا بود که پدر حامد از روي صندلي کنار تخت حامد بلند شد و با دست حامد را نشان داد و گفت:« سردار، ناراحت نباش... من آدمهاي زيادي را ديدهام که به خاطر دارايي و موفقيتشان خدا را شکر ميکنند و ميگويند :« هذا من فضل ربي» اما من ميگويم: « هذا من فضل ربي» مي گويم: اين وضعيت حامد من، از فضل پروردگار من است... من ميدانم که اين بهترين سرنوشت براي او بوده.»

 

سردار همداني هديه رهبري را به دست خانواده حامد رساند

دو روز بعد از ملاقات سردار قاسم سليماني از اين جانباز مدافع حرم روي تخت بيمارستان بقيهالله، او يک مهمان ويژه ديگر هم داشت؛ مهماني با يک هديه خاص. روايت اين ديدار را هم از زبان پدر حامد بشنويد:« ما بالاي سر حامد بوديم که سردارشهيد حسين همداني ، به ملاقات او آمدند. سردار باخودشان يک چفيه و يک انگشتر آورده بودند و گفتند:« اين چفيه را حضرت آقا فرستادهاند تا روي بدن زخمي حامد بکشيد، اين انگشتر را هم سيدحسن نصرالله به حضرت آقا هديه کرده، حضرت آقا هم آن را متبرک کرده اند و فرستادهاند براي حامد، اما فرموده اند: ما ميدانيم که حامد ديگر دست ندارد که انگشتر بيندازد، اين انگشتر را پدرش به دستش بيندازد.» و از همان روز اين هديه ارزشمند، هميشه و همه جا با پدر شهيد مدافع حرمي  است که افتخارش شهادت پسرش است؛ شهادتي که بعد از 42 روز کما، سوم تير 1394 نصيب حامد شد.

 

سردار همداني هم چند ماه بعد يعني 16 مهر همان سال در سوريه به شهادت رسيد...

خاطرات پدر شهيد شيرين است و شنيدني، مادر مکرمه شهيد نيز چندان صحبت کرد و خواستش اين بود که همچنان پدر شهيد حرف بزند؛

26 آبان 94 ، تولد 25 سالگي حامد بود؛ روزي که خانوادهاش قرار گذاشته بودند سرمزارش در گلزار شهداي وادي رحمت تبريز جمع شوند و ميلادش را جشن بگيرند. اما اين بار حامد براي خانوادهاش يک هديه ويژه داشت؛ ملاقاتي به يادماندني که پدر حامد دربارهاش به ما ميگويد:« دو روز قبل از تولد حامد به ما خبر دادند که بايد به تهران برويم و سعادت ديدار خصوصي با حضرت آقا نصيب ما شده است. ما هم همگي به بيت رفتيم ، نماز ظهر را با حضرت آقا خوانديم و بعد از نماز ايشان براي ما درباره مدافعان حرم صحبت کردند و فرمودند: مردم ما قدر اين شهداي مدافع حرم را 10-20 سال ديگر ميفهمند. الان نميدانند که وجود اينها چقدر مهم است و چطور امنيت رابه کشور ما آوردهاند. نميدانند که اينها نظام و اسلام را حفظ کردهاند. بعد وقتي مي خواستند با ما صحبت کنند،گفتند شما آذري هستيد، با من آذري صحبت کنيد. خودشان هم از آن به بعد با ما به زبان آذري صحبت کردند.»

 

اينک نوبت شاعران است که در اين حال و هواي معنوي شعر بخوانند

از چندي قبل که شاعران از برگزاري محفل شعر در خانه شهيد حامد جواني آگاه شدند، با استقبال از اين برنامه، شعرهاي ويژه اي براي اين شهيد مدافع حرم سرودند تا در خانه شهيد و در حضور پدر و مادر شهيد اين شعرها را قرائت کنند.

شعر زير سروده حاج ستار رزاقي شاعر و ذاکر اهل بيت ع است. رزاقي از ابتداي تشکيل انجمن شاعران اهل بيت ع  در سال 1390 با اين انجمن همکاري دارد. رزاقي در زنان دفاع مقدس در جبهه هاي جنگ نيز حضور داشته است. اينک شعر او که به روح شهيد حامد جواني تقديم کرده است:

 

شهادت هر ايکي دنياده عُشّاقه سعادتّدور

شهيدون اَجري باشينده اولان تاج شهادتدور

 

ويروب اَحرار دنيايه نشان حامد جواني لر

کي دلدن عاشق بير بيله تاج با شرافتدور

 

بو شايسته جوان راه ولايتده اولوب قربان

بولوب راه نجات هر بَشر دين و ولايتدور

 

بوئيدي آرزوسي حضرت عباس تک بير گون

گوره حق سنگرينده پيکري يکسر جراحتدور

 

چکوردي عکسيني عباسه بَنزَر جبهه ي حَقده

وجودي ،قولّاري آماج شمشير جهالتدور

 

بو نيّتله دعا ايلوردي هر لَحظه خلوصيله

گوره تاکي دُعاسي محضر حَقده اجابتدور

 

اوقَدري يالواروب دلدن دُعاسي مُستجاب اولدي

بولوردي ذات حق درياي احسان و کرامتدور

 

حَريم اهلبيتون حفظينه گيچدي حَياتيندن

اُئولوم سويلوب بو يولدا اهل عشقه اوج عزّتدور

 

ويروب بير جُفت قول ،بير جوتده گوز عباسين عشقينده

ديدي بو پيکريم قربان راه دين و عِترَتدور

 

يقين گورجاق آتاسي جسم مَجروحين ديدي حامد

سَنه بو جسم مجروحيله ياتماق چوخ اَذيّتدور

 

ابوالفَضلي شهيد اولدون جَوارِ قبر زينبده

شهيد اولماق بونوعي عاشقه شان وجلالتّدور

 

اُئوزون گيتدون شهادتله يتيشدون مقصده،امّا

آتان سَندن صورا دائم اَنيس دردِ فرقتّدور 

 

آچيلسا گر يارالي گوزلريندَن بيرده کام آلسام

همان لحظه منه بو دار دنياده کفايتّدور

 

حضور حضرت جانانه بير گُل يولّورام تُحفه

قبول اولسا بو تُحفَم توشه ي روز قيامتّدور

 

او حاليله حضور حَقّه روحي ايلدي پرواز

جَوار حَقده حَتما روح پاکي ايمدي راحَتدور

 

شهيد اُئولمَز هميشه زنده دور بو امر قرآندي

بهشت عَدنيده هر لحظه غَرق نازِ نعمَتّدور

 

شهيدلر بيزلره اِتميش سفارش تا اولاق آگاه

بيزي پيروز ايدن هَر بير زماندا رَمز وَحدَتدور

 

وَ بيرده تاپشيروبلار ، رهبري تَک قويمياق هرگز

وَظيفه ، اُمّته چونکي ولايتّدن اطاعَتدور

 

هميشه ذکر ايله شعرينده «رزّاقي بو عنواني

نَجات هر بَشر دنيا و عُقباده ولايتدور

 

قربان زارعي متخلص به اديب نيز که از شاعران خوشگوي و آييني تبريز است، شعري را با احساس تمام ميخواند. شعر اديب چنين است:

 

حقيقت اوسته گره ک لازم اولسا جان وره سن

حسين فاطمه تک لخته لخته قان وره سن

 

اوزون گره ک بيچه سن خلعت شهادتي ني 

بو يولدا اکبر وقاسم کيمي جوان وره سن

 

قوجاقه جان تک آليب شير خواره اصغريني

گويه سپيپ قانئي ميداندا امتحان وره سن

 

بساط عشقيدي ، بوردا اتوزماخ اوتماخدي

چاليش بو يولدا نيين وارسا رايگان وره سن

 

تعامل ايلمه دنيا يالانچي دنيادي

کي قورخورامگهر عمروني تاوان وره سن

 

گونش دن اوز چووروب کولگه سالما اوز يولووا

بو يولدا قبله نما اول کي يول نشان وره سن

 

حقيقت اهلي مجاز عالمينده بند اولماز

بو فتنهگاهيده قورخوم بودي زيان  وره  سن

 

طناب داري آتئب چينوا دولانديراسان

گره ک کي ميثمه تاي عشقيني نشان وره سن

 

بو شاهراهي گدن پيکرينده باش اولماز

بو يولدا باشي گره ک نوک خيزران وره سن

 

يزيد لشکري شمشيريله ورير جولان

 يزيده قارشي گره ک سس چکيب اذان وره سن

 

تاسي ايله خانم  زينبه شجاعتيله

پزيد قصريني بير خطبه ده تکان وره سن

 

«اديب» عشق فقط شعريله بيان اولمور

گره ک کي حامده تاي سنده بير جوان وره سن

 

شاعر ارجمند خانم سهيلا باقري نيز شعر شيوايي قرائت کرد که مضمون آن درباره شهادت بود و مورد توجه حضار قرار گرفت. همچنين شعر زيباي شاعر نوجوان اميرحسين دوست زاده که آن را به شيوه اي جالب و پراحساس قرائت کرد، نيز توجه حضار را برانگيخت. اميرحسين دوست زاده اگر چه نوجوان است اما  فراتر از سنو سال خود شعر مي گويد و اميد ميرود که اگر  با پشتکار و مطالعه مسير خود را ادامه دهد، از چهره هاي درخشان آينده شعر اين مرز و بوم خواهد بود.

شعر زير نيز سروده مهديه محمدي است که ان را براي حامد جواني سروده است. شعر مهديه که در عنفوان جواني است، حاکي از ارتباط معنوي او با شهيدان است؛

 

در آتش عشق و محبت سوخت حامد

درس وفاداري بما آموخت حامد

 

 عکسي ز نقش آرزوهايش کشيده

دست از دو دست و ديده هاي خود کشيده

 

با سر به زيري ،سربلندي مي توان يافت

آنسان که اوجان داد و جاني جاودان يافت

 

در دفترِ آمالِ او تصويرِ عشق است

نقشي زِ نامِ زينب آن ماهِ دمشق است

 

عکسي زِ سقفِ آرزوهايش کشيده

عکسي که جانباز است از دست و دو ديده

 

عشقِ علمداري چنان در سينه انباشت

 بر شأنِ عاشوراييان حسرت به دل داشت

 

تا اينکه در سوريّه عاشورا به پا شد

او در رهِ حفظِ حرم رفت و فدا شد

 

حلّالِ مشکل، کاردان و با ادب بود

 در بينِ گردان شهره او با اين لقب بود

 

مانند عبّاسِ دلاور شد علمدار

آن پاسدارِ دين و کشور شد علمدار

 

مثل همان عکسي که در دفتر کشيده

عکسي که جانباز است از دست و دو ديده

 

بر حضرت عبّاس ، حامد اقتدا کرد

در معرکه جانباز شد جان را فدا کرد

 

داريوش يزداني نيز شاعر جوان وپرشوري است که اغلب براي اهل بيت ع شعر ميسرايد. اين شاعر جوان  نيز با الهام از حالات و حيات شهيد حامد جواني شعر روان و زيبايي سروده است که در خانه شهيد قرائت کرد؛

 

شهادت پرچم خونين عشق است

شهادت ارمغان زندگاني ست

شهيدان زنده و جاويد هستند

سر هر کوي از آنها نشاني ست

 

شهيدان بندگان کوي يارند

در اين دنياي وانفسا و ترديد

دلي کو تا کَنَد دل از دل و جان

شهادت کار مرد آسماني ست

 

هميشه ياد مردان خدا باش

ميان لحظه هاي شادي و غم

براي حفظ دين از جان گذشتند

ثمر از خونشان اين زندگاني ست

 

دوام پرچم خوش رنگ ايران

ثبات خاک و اين مرز دليران

و فرداي خوش خيل جوانان

همه تا روز محشر جاوداني ست

 

حريف قدرت آنها نباشد

گروهي کينه جو و دشمن دين

گروهي که به نام صلح، خصمش

گهي در آشکارا، گه نهاني ست

 

اميد صبح روشن خنده هاشان

مجال زندگي ياد و دعاشان

سرِ اين سفره ي امن و امانت

به يُمن اين شهيدان ميهماني ست

 

نبود امنيت و صلح و ثباتي

و يا آرامشي خلق وطن را

همه مهمان اين صلح و ثباتيم

که اين خود زندگي را ارمغاني ست

 

شهيدان را فقط وجدان بيدار

کِشَد از صفحهي تاريخ بيرون

گواهي مي دهد تاريخ آن دم

ستم هايي که بر آنها روا نيست

 

تعرض هر کجا باشد به ميهن

شهيد آنجا ميان کارزار است

گهي لبنان، گهي شام و عراق است

بدين علت جهادش هم جهاني ست

 

به هر سو بنگرم حرف شهيد است

شهيدان بي شمار از بي شمارند

شهيدي که مرا مقصود شعر است

شهيد فتح خون»حامد جواني ست»

 

برخي ديگر از شاعران عزيز نيز شعر خواندند که اميدوارم در گزارشهاي آينده بتوانم از اشعار آنها استفاده کنم.

 علي شهودي اخرين شاعر محفل شعر «راز رشيد» است. پدر شهيد حامد جواني خاطره اي را روايت مي کند که در راهپيمايي اربعين حسيني، مادر شهيد جواني بيمار مي شود و  در آن شلوغي و ازدحام که به دنبال پزشک و دارو و درمان مي گشتند، آقاي شهودي که در پايگاه هلال احمر فعال بوده آنها را مي بيند و پدر و مادر شهيد را به نزد پزشک مي برد. حاج جعفر جواني مي گويد؛ « پزشک که يک جوان اصفهاني بود، بعد از اينکه ما را شناخت که والدين شهيد جواني هستيم، خيلي گريه کرد و از مادر شهيد خواست که دعا کند تا او نيز مثل حامد به شهادت برسد...»

آخرين شاعري که در محفل راز رشيد شعر مي خواند، علي شهودي است و پس از او، وقت محفل با روضه خواني ستار رزاقي به پايان مي رسد.   پايان بخش اين گزارش نيز دو شعر زيبايي است که  علي شهودي براي شهيد ابوالفضلي، حامد جواني سروده است. شعر نخست به زبان شيرين و شيواي آذري و داراي حال و هواي عاطفي و حماسي است که در واقع از  زبان شهيد خطاب به مادرش بيان شده است:

 

اوره گينده بو  نه طوفان نه قيامتدي  آنا

ساراليب رنگ جمالون بو نه محنتدي آنا

 

آنا فخر ايله کي اولدوم   وطن اوستونده شهيد

بو شهادت منه سرمايه عزتدي آنا

 

آنا  قربانون اولوم گوزلريون سيل ياشيني

منه بو اولمگ اولوم يوخ کي سعادتدي آنا

 

من اگر رغبتيلن جانيمي ايثار ائديرم

مني تشويق ايلين عشق  ولايتدي آنا

 

حسرتيم بير بودي اولدوم باخيشوندان  محروم

سنه خدمت ايلمگه عين  عبادتدي آنا

 

گئتمرم روضه رضوانه يقين بيل  سنسيز

کي شهيدين ايشي محشرده شفاعتدي آنا

 

وطن اولادينه سويله مني سالسينلا يادا

سرگذشتيم منيم آيينه عبرتدي آنا

 

رهسپار اولدوم او گوندن کي شهادت چولونه

لحظاتيم هاميسي لحظه ي عزتدي آنا

 

و شعري ديگر با رديف جواني که در آن حامد جواني اين شهيد ابوالفضلي، به عنوان يک جوان الگو براي جامعه توصيف شده است، باشد که جوانان اين مرز و بوم با داشتن اسوه هايي مانند شهيد حامد جواني که تا ابد زنده هستند، همواره پرچم عاشورا، پرچم زندگي آزاد و بيرق مقاومت در برابر جهانخواران را برافراشته نگه
دارند:

 

نگر  عمر را بهره و بر جواني است

ز هر دوره عمر  برتر جواني است

 

دل آنکه صاف است چون خاک بکري

بکاريد هرچه دهد بر جواني است

 

ز خيل جوانان پر شور شهرم 

يکي حامد، اين صاحب فر جواني است

 

همان نور چشمي که حساس بوده ست 

ز خردي به معروف و منکر جواني است

 

حرم را قرق کرده است از حرامي

گرفته ست در شام سنگر جواني است

 

فکنده ست لرزه بر  اندام داعش

شکافنده چون تيغ  آذر جواني است

 

ستانده ست آنکو ز چنگ عدو خاک

به فرياد الله اکبر جواني است

 

به شبهاي تاريک شام سياهي

درخشنده چون ماه و اختر جواني است

 

گشوده ست آنکو از اين خاکدان پر

به عشق رخ ماه دلبر جواني است

 

شهيدي که گرديد همچون ابالفضل

جدا بازوانش ز پيکر جواني است

 

جواني که در عنفوان جواني

بگرديد چون لاله پرپر جواني است

 

يقين دارم آنکو که از دوستانش

شفاعت کند روز محشر جواني است

 

شهيدي که بر وي کند فخر اقوام

برادر، پدر، عمه، مادر، جواني است

 

به حامد نگوييد مرده است زنده ست

ببين شهر تبريز يکسر جواني است

 

محفل شعر « راز شهيد» که به عنوان نخستين برنامه از سلسله برنامه هاي شعرا با شهيدان در خانه شهيد حامد جواني آغاز شد، ادامه خواهديافت و در آينده نزديک، چراغ اين محفل معنوي و ادبي در خانه شهيدي ديگر روشن خواهد شد.

*مصطفی محمدی

 

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.