اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

آيينه در بغل به در يار مي رسم...

گزارشي از ديدار جمعي از شاعران کشور با مقام معظم رهبري (1378/10/02)

باز از جهان حسرت ديدار مي رسم ، آيينه در بغل به در يار مي رسم

آيينه در بغل به در يار مي رسم...

- بخش اول

در شب ميلاد امام حسن مجتبي (ع)، پنجشنبه 2 دي ماه 1378 جمعي از شاعران کشور در فضايي معنوي و صميمي، افطار را ميهمان مقام معظم رهبري بودند، اين ديدار صميمانه با شعرخواني شاعراني که از شهرهاي مختلف کشور به حضور به رهبر انقلاب اسلامي رسيده بودند، بيش از سه ساعت به طول انجاميد، آنچه مي خوانيد گزارشي است اجمالي از آن جلسه معنوي و ادبي:

به بيت يار رسيديم و خلوت ديدار... همان اتاق ساده، با فرشي از موکت. همان اتاقي که پارسال نيز در شب ميلاد امام مجتبي (ع)، نماز مغرب و عشاء را در آن به امامت «آقا» خوانده بوديم، همان اتاق ساده است، با سجاده اي گسترده در آغوش، سرشار از شميم نماز. هنوز دقايقي به وقت اذان مغرب باقي است. شاعران، پشت سجاده اي که آقا بر آن نماز خواهد خواند، روي بر قبله مي نشينند و لحظاتي بعد، همه سر ميگردانند، آقا مي آيد، متبسم و گشاده رو. حضورش را برمي خيزيم و آقا به رسم اجدادش، در سلام بر ما سبقت مي گيرد و نزديکتر که مي شود با همان تبسم مهرآگين، به يک يک دوستان سلام مي کند، و به قول شهريار: حال ما را يکان يکان پرسيد... و آنگاه روي بر جمع مينشيند تا وقت اذان مغرب. بين الصلاتين خرما مي آورند و هرکس به خرمايي افطار مي کند. بعد از نماز عشاء وقت ضيافت است. سر سفره، دور هم که مي نشينيم، چهره ها را به روشني مي توان مشاهده کرد: علي معلم ـ که کنار آقا نشسته است ـ ، حسين اسرافيلي، يوسفعلي ميرشکاک، سيدحسن حسيني، رضا اسماعيلي، سيد ضياءالدين شفيعي، عسگر شاهي، سيد عبداله حسيني، محمدحسين جعفريان، عليرضا سپاهي، عزيزاله زيادي، عباس باقري، احد ده بزرگي، نصراله مرداني و ... سعيد فلاحپور و عباس براتي پور ... غذاي افطار برنج با خورش قيمه است، در حد يک غذاي معمولي، و خبري از سوپ و سالاد و نوشابه و ديگر تکلفات نيست.

*

و اکنون وقت آن است که شاعران، شعرهاي خود را بخوانند. کمتر کسي است که نداند «آقا» خود از ادباي نادر روزگار است، سالهاي سال پيش، اديب و شاعر بزرگ، مرحوم اميري فيروزکوهي با عباراتي از سخنشناسي آقا سخن گفته است که نشانگر ارادت قلبي مرحوم اميري به آقا و بيانگر وسعت معلومات و عمق ادب شناسي آقاست... و من خود ميدانم که شاعران در نزد آقا منزلت ديگري دارند. وقتي که در کتاب «هنر از ديدگاه مقام معظم رهبري» خوانده ام که: «رسول امين پروردگار، شاعران متعهد را فرمانروايان کشور سخن مي خواند. اين سيره ي نيکوي اولياءالله است که ارجمندترين حقايق را در نفيس ترين حله هاي بيان، بر دل هاي پاک عرضه کنند و سخن فاخر و برنده خود را همچون ذوالفقاري پيروز بر پيکر سيه کاران دوران فرود آورند...»

پيش از آنکه شعرخواني آغاز شود، آقا با سيدحسن حسيني که در کنارشان نشستهاند، سخن ميگويند و حال قيصر امين پور را ميپرسند. و حسيني از تصادف قيصر ميگويد و آقا ميفرمايند که اطلاع دارم...

آقاي عباس براتي پور که مجري جلسه است، با صلواتي کار خود را آغاز مي کند و از آقا مي خواهد تا اگر فرمايشي دارند، بيان فرمايند. آقا با همان تبسم شيرين مي گويند: «عرض ما فقط تشکر از دوستان عزيزي است که به اين جلسه، امشب تشريف آورده اند، يواش يواش اين جلسه ي ما هم يک جلسه ي سنتي و ساليانه دارد مي شود. اميدوارم که هر سال شاهد چيزهاي بهتري از سال قبل باشيم.»

براتي پور از سيدحسن حسيني مي خواهد تا شعر خود را قرائت کند با اين مقدمه که: «برنامه را از سادات شروع کرده باشيم» و حسيني با تبريک ميلاد حضرت امام حسن مجتبي ع، غزلي براي مولي علي ميخواند:

اي ازلي مرد، براي ابد

بي تو زمين سرد براي ابد

 

نام قديمت ز لب حادثه

نعره برآورد براي ابد

 

پلک تو شد باز و به روي دلم

پنجره گسترد براي ابد

 

غير دلت لشکر اندوه را

کيست هماورد براي ابد

 

دست تو از روز ازل زد رقم

بهر دلم درد براي ابد

 

چشم تو در عين تحير شکفت

آينه پرورد براي ابد

 

يار تو عيار ز روز اول

خصم تو نامرد براي ابد...

 

صبح ازل مهر تو در من گرفت

شعله ورم کرد براي ابد

 

سيد غزلي ديگر نيز ميخواند با اين توضيح که: «اين شعر را جاي ديگري نخوانده ام، آدم را متهم به غالي بودن مي کنند.» و آقا مي فرمايند: «اينجا هم از اين خطرها هست!»

اي خدا، اي خالق مولا علي

از کنارت نيست راهي تا علي

 

من تو را مي خوانم اما بر زبان

مي رود بي اختيارم يا علي

 

در علي انديشم و آيا خدا

در تو مي انديشم و آيا علي...

 

بعد از اتمام شعرخواني سيدحسن حسيني، آقا مي گويند:« ما هر چه که از مولاي متقيان و علي همه زمانهاي تاريخ تعريف بشود، خوشحالتريم، چون حقيقت آشکارتر مي شود...»

و اشاره مي فرمايد به نکتهاي از عارفي که: «آنها که علي را نزديک ميکنند به خدا، علي را شناخته اند، اما خدا را نشناخته اند» و بعد با ذکر مثال ستاره درخشاني که در نزديکي زمين است و ستاره درخشانتري که ميليونها سال نوري از زمين فاصله دارد، و آن ستاره که نزديکتر به زمين است، درخشانتر مينمايد، ميفرمايد: هيچ کس شاعر خوش زبان را ملامت نخواهد کرد که او ستاره دلخواه خودش را تعريف کرده است.

*

«محمدعلي مرداني» پير شاعر آستان اهل بيت (ع)، چندي پيش دار فاني را وداع گفت. او در ديدار سال گذشته شاعران با مقامم معظم رهبري، در جمع ياران حضور داشت و غزلي را که به استقبال غزلي از مقام معظم رهبري سروده بود، قرائت کرد. امسال جايش خالي است. مجري جلسه از او ياد ميکند و نيز از مرحوم صفاي لاهوتي. آقا ميگويند: «انشاءالله خدا هر دويشان را رحمت کند.»

مجري از استاد شاهرخي، استاد مشفق کاشاني و قيصر امين پور نيز ياد ميکند که به علت بيماري نتوانستهاند در جمع حضور يابند. آقا با توجه به موضوع تصادف آقاي امين پور ميپرسند: «مگر آقاي امين پور ميتوانند حرکت کنند؟» سيدحسن حسيني پاسخ مي دهد که: «بله، با عصا مي توانند...»

*

محبوبه ذات پاک سرمد زهرا است

جان دو جهان و جان احمد زهرا است

 

ما را شده «بضعة منّي» معلوم

زهراست محمد و محمد زهراست

 

اين رباعي را احد ده بزرگي مي خواند. ده بزرگي شاعريست از شيراز. پيش از آنکه شعر بخواند توضيحي مي دهد درباره کنگره شعر عاشورايي شيراز و طايفه اي از اهل سنت آن شهر که از شاعر خواسته اند سلام و عرض ارادت آنان را به محضر آقا برساند. آقا مي گويند: «حتما سلام مرا نيز به آنان ابلاغ بفرماييد...»

ده بزرگي غزلي نيز براي آقا مي خواند، با مقطع:

بگذرم اي خون حق در رگت جاري شده

چون «احد» کس حيدري نيروت را باور نکرد

*

ياور همداني از شاعران شناخته شده همدان نيز غزلي را که به استقبال غزل آقا سروده است خواند:

از بهاران سبزتر تا در خزان برخاستم

بي تو با ياد تو اي آرام جان برخاستم....

 

تا نگردم بيش از اين پامال غير از دست خويش

ره به سر نابرده چون گرد از ميان برخاستم...

 

در ميان جان و جانان تا نباشد حايلي

گفت دل از اين ميان برخيز از آن برخاستم...

 

«ياور» در مقطع غزل، مصراع آقا را نيز تضمين کرده است. آقا با همان شکسته نفسي و فروتني خاص ميگويند: «غزل ما قابل اين نبود که استقبال بشود، اصلا ما نميدانستيم که چاپ شده...»

*

سيد عبدالله حسيني، شاعر خراساني که گويي چند سالي است در افريقا فعال است، ميگويد: يک زوج روحاني داريم که اينها در آفريقا به تشيع گرويدهاند، يک سال در قم اقامت داشتند... خانم ايمان کانيک شعر زيبايي دارند براي شهيد محمدحسين فهميده، نام پسر اين زوج آفريقايي نيز محمدحسين است.

خانم ايمان شعرش را به انگليسي مي خواند و سيدعبدالله ترجمهاش را به فارسي:

پسري که هنوز بالغ نشده است

با نارنجکي در دست

براي خويش بستري مي سازد از خاک و رواندازي از تانک

قلب کوچکش را با ترس نسبتي نيست

«محمدحسين» نام تو را هيچ وقت فراموش نخواهد کرد...

مردي در خون مي تپد و از آن هزاران مرد ديگر مي رويد...

و اکنون ميتوان دانست که شعاع حماسه «محمدحسين فهميده» عالم را در برگرفته است و مي توان دانست که چرا امام گفت رهبر ما آن طفل 12 ساله ايست که...

*

آقاي براتي پور که جلسه را اداره مي کند، ميگويد؛ آقاي جلال محمدي از تبريز آمئه اند و... و آقا سر تکان ميدهد که يعني آشناست! چون سالهاي پيش نيز راقم اين سطور توفيق حضور در محضر نوراني آقا را داشته است!

آقا با لبخند ميفرمايند: خوش گلميسيز آقاي محمدي...( خوش آميد...)

بيز نه مجنونوق کي چکسين چؤللره ليلابيزي

بيز نه فرهادوق کي شيرين لر ائده رسوا بيزي...

 

هر بوروقدا ياتسا مين اصلان، بو يولدان دؤنمه ريک

ساحله اوز قويماريق، بوغسا اگر دريا بيزي...

 

بيز نه فرهاديق کي داغلار سينه سينده جان وئرک

بيز نه مجنونوق کي سرگردان ائده صحرا بيزي

 

حضرت ميثم کيمي شوريده عاشق لرده نيک

يانديرير عشق جمال حضرت مولا بيزي

 

اين بيت ها، ابياتي از يک غزل به زبان آذربايجاني بود که توسط جلال محمدي خوانده شد. وي همچنين غزلي نيز به فارسي مي خواند با اين توضيح که : «در آستانه عيد فطر قرار داريم و مي شود گفت سال تازه مي شود»

عشق را تازه مي شود ايام

به گل و خاک و آفتاب سلام

 

سال نو آمد اي قبيله گل

دلتان سبز و روزگار به کام

 

فصل عشق است و عطر و آيينه

آشتي را عسل ترين هنگام

 

دشمني را تکانده ايم از دل

دوستي را نوشته ايم پيام

 

کار دلهاي آفتابي نيست

خوردن غصه هاي کوچک و خام...

 

ها! ببين جان گرفته است اشيا

گوش کن! حرف مي زند اجسام

 

از هواي ترانه سرشارند

شاعران گرسنه الهام

 

چيست جز شعر ناب فروردين

نقطه اوج ارتفاع کلام...

 

گر چه بر ما گذشت بي مي و ماه

سيصد و شصت و پنج روز تمام

 

سال نو آمد اي خدا برسان

دست ما را به دامن گل و جام!

*

جانباز مهربان و عزيز مجتبي رحماندوست از مقام معظم رهبري تقاضا مي کنند که جلسه مشابهي نيز براي داستان نويسان تدارک ديده شود با اين پيشنهاد که: «چون داستان نويسان نميتوانند مثل شاعران آثار خود را بخوانند، ميتواند يک اثر خوانده شود تا از راهنمايي هاي شما استفاده کنيم»

شعر رحماندوست براي حضرت رقيه (س) است:

روا گشته حاجات ما با رقيه

من و دست و دامان تو يا رقيه...

 

تو را هر که دارد دگر غم ندارد

من و دامنت جان بابا رقيه

*

صميمي خلخالي که پدر شهيد است، ـ شهيدي که بعد از 12 سال هنوز خبري از پيکرش نيز نيامده است ـ غزلي براي مولا علي خواند:

با جلوه جمال خدا آشنا علي است

درياي جود و رحمت بي منتها علي است...

 

از خون پاک اوست همه لاله هاي سرخ

رنگين کمان عشق به دشت بلا علي است

*

نام حسين (ع) که مي آيد، گونهها خيس مي شود. «عسکر شاهي» شاعريست از خطه اردبيل. «شاهي» شاعر اهل بيت است، شاعر اباعبدالله الحسين (ع).

مي گويد: اگر لايق نيستيم، عاشق هستيم... ما مردم آذربايجان عاشق اباعبدالله الحسين (ع) هستيم... سي سال است که از کربلا ميگويم و در حسرت کربلا ميسوزم:

مگو که هستم و منتبر وجودم من

اگر نبود حسين علي، نبودم من

اگر به کوه بگويي «حسين»، هو شنوي

هزار مرتبه اين گفتم و شنودم من...

دئنن حسين، اؤزوويوي آت يانار اودا «شاهي»...

 

براي لحظاتي شانه ها تکان مي خورد و اشکها فرو مي ريزد...

*

ميگويد: بعد از شعرهاي آقا شاهي، من چه بخوانم؟... يک غزل کوتاه:

هر چه داشتيم اگر چه باختيم

ما به يک عنايت از تو ساختيم...

تکه تکه قلب ما شکسته شد

اندک اندک عشق را شناختيم...

زندگي نبود و مرگ هم نبود

اين که ذره ذره بي تو باختيم

شاعر اين غزل، صابر امامي بود. صابر امامي آذري است، از مرند. چندين مجموعه شعر و ترجمه دارد و اکنون در قم و تهران به تدريس و تحقيق مشغول است. شعر او که تمام شد، آقا اين بيت را تکرار کرد: زندگي نبود و مرگ هم نبود...

بازنويسي گزارش: مصطفي محمدي

 

 

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.